۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

مسأله ی آزادی تدریس زبان غیرفارسها در ایران

آغاز سال تحصیلی و آرزوی تحصیل به زبان مادری

*- فایل مطلب: http://www.dw-world.de/dw/article/0,2144,3666042,00.html

بخشی از کودکان ایرانی که درخانه به زبان‌های غیرفارسی صحبت می‌کنند، سال تحصیلی امسال را نیز با آرزوی برآورده نشده آموزش به زبان مادری خود آغاز کردند. این در حالی است که اصل ۱۵ قانون اساسی ناظر بر مجاز بودن این امر است.

عدم تدريس زبان اقلیت‌های قومی در مدارس ایران، آشنايی کودکان را با شکل نوشتاری و ادبی زبان مادری خود دشوار کرده است. فرهنگ و زبان اقلیت‌های‌ قومی کشور در زیر مجموعه "خرده فرهنگ"، "زبان های محلی، بومی" و "گویش" تعریف می شوند.

بنظر دکتر صدیقه عدالتی محقق وجامعه شناس ایرانی مقیم آلمان، این تعریف نادرست و غیرعلمی است. وی اشاره می کند که دولت در قبال این فرهنگ ها و زبان ها تابه‌حال سیاست عادلانه‌ای را اتخاذ نکرده است. بنظر دکتر امیلیا نرسسیانس محقق و مدیر گروه انسان‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، عدم تدریس به زبان مادری سبب شده است که افت تحصیلی در مدارس محل زندگی اقلیت‌های قومی ایران افزایش یابد. بخش فارسی دویچه وله، به مناسبت آغاز سال تحصیلی در ایران و مشکلات کودکانی که در ایران آرزوی تحصیل به زبان مادری خود را دارند، با صدیقه عدالتی و دکتر املیا نرسسیانس گفت‌وگو کرده است.

مشکلات کودکان برای آموختن زبان مادری

در اول ماه مهر، آغاز سال نو تحصیلی در ایران بار دیگر نظر دولت، جامعه و مردم به موضوعاتی چون، "افت تحصیلی در مناطق سکونت اقلیت‌های قومی"، "عدم تدریس زبان مادری"، "فشارهای روحی و روانی کودکان" و بالاخره "اجرا نشدن اصل 15 قانون اساسی" که تحصیل به زبان مادری را درمدارس کشور قانونیت بخشیده، جلب می شود.

افت تحصیلی در مناطق ملی و قومی کشور

کارشناسان وزرات علوم و آموزش و پرورش تایید می کنند که افت تحصیلی و درصد بی سوادی در مناطق زندگی اقلیت‌های قومی، بیشتراز نقاطی است که کودکان به زبان فارسی صحبت می کنند. امیلیا نرسسیانس کارشناس امور کودکان دو زبانه معتقد است که ایران کشوری است چند فرهنگی و چند زبانی، ولی تکثر فرهنگ ها و زبان ها به دلیل تحمیل تکزبانی، مشکلات عدیده ای را در راه تعلیم و تربیت کودکان غیر فارس زبان بوجود آورده است. این کودکان که در محیط خانواده به زبان های مادری خود سخن گفته اند در مدارس مجبورند به زبان دیگری تعلیم و تربیت ببینند. دکتر نرسسیانس اضافه می کند: به‌ویژه دانش آموزان ابتدائی که نخستین بار به سر کلاس‌ها آمده اند، دچار "شوک زبانی" می شوند. به‌طوری‌که آموزش و پروش برای مناطق زندگی اقلیت‌های قومی کشور کارشناسانی را تربیت کرده است که بتوانند "شوک زدائی" کنند.

تدابیر دولت برای مقابله با افت تحصیلی

امیلیا نرسسیانس در خصوص تدابیر دولت برای مقابله با افت تحصیلی در مناطق قومی کشور چنین توضیح می دهد: « تحقیقاتی که از سوی دانشگاه، وزارت‌علوم و وزارت آموزش و پرورش انجام شده، نشان می‌دهد که در اکثر استان های دوزبانه، افت تحصیلی وجود دارد. پس دولت نسبت به این مسئله بی تفاوت نیست. ولی چه کارهائی را انجام دادند؟ یکی از کارها این است که بچه های دو زبانه زودتر وارد مدرسه می شوند. مثلا آنها سه ماه قبل وارد مدرسه می شوند و طی این سه ماه با محیط زبان فارسی آشنائی پیدا می‌کنند. راه دیگر هم که در حال حاضر من هم در برنامه ریزی آن شرکت می کنم، برنامه ریزی تربیت استادان و معلمانی است که بتوانند در محیط های دو زبانه کار کنند. این یک دوره فوق لیسانس کارشناسی ارشد است که آموزش و پرورش متولی آن است. یعنی استاد باید به مشکلات دانش آموزان دو زبانه آگاه باشد. یک رابطه دوجانبه باید ایجاد بشود یعنی خودش هم با زبان دیگری آشنا گردد تا بتواند سرویس بهتری را ارائه دهد».

خانم امیلیا نرسسیانس در ادامه به کمی بودجه آموزش و پرورش اشاره می کند که در نتیجه آن برای رشد و اعتلای زبان‌های دیگر رایج در کشور سرمایه‌گذاری نمی‌شود.

مشکلات روحی و روانی کودکان

یکی از دلایل افت تحصیلی در مدارس مناطق زندگی اقلیت‌های قومی کشور را، کارشناسان مشکلات روحی و روانی دانش آموزان دانسته‌اند. در این زمینه صدیقه عدالتی جامعه شناس توضیح می دهد که در استان‌هائی که تعلیم و تربیت به زبان مادری شان نیست، افت تحصیلی، درصد بی سوادی و تعداد مردودین بالاست: « مسئله مهمی که دولت، آمورزش و پرورش و کارشناسان تعلیم و تربیت به آن توجه نمی‌کنند، این است که کودکان از لحاظ روحی و روانی تحت تاثیر قرار می‌گیرند و در مرحله نخست اعتماد به نفس خود را ازدست می‌دهند. چون وقتی به مدرسه می‌روند و می‌بینند که تحصیل به زبانی است که با آن آشنائی ندارند، این را نقص خودشان می‌بینند و اعتماد به نفس خود را ازدست می‌دهند."

راه حل: تغییر سیاست نظام در قبال تکثر زبانی

برخی از زبان‌شاسان و جامعه‌شناسان قومی به دولت اعتراض می کنند که تابه‌حال در دانشگاه‌های کشور بخش زبان های قومی و ملی را دائر نکرده است. این صاحب‌نظران، دولت ایران را متهم می‌کنند که سیاست نابودی زبان و فرهنگ قومی آن‌ها را دنبال کرده است. آن‌ها سال‌هاست با جمع آوری طومار و برگزاری مراسم مختلف می‌کوشند، نظرجامعه و دولت‌مردان را به تدریس زبان مادری در حوزه‌های زندگی اقلیت‌های قومی کشور جلب کنند. این گروه، همچنین بر این باور هستند که سیاست دولت برای کاستن مشکلات کودکانی که به زبان های دیگری مثل کردی، بلوچی، ترکمنی و ترکی آذری و غیره صحبت می کنند، چاره ساز نبوده است. صدیقه عدالتی جامعه‌شناس ایرانی با تائید این نگرش پیشنهاد می‌ کند که بایستی سیاست کلی نظام نسبت به فرهنگ ها و زبان های مختلف رایج در کشور تغییر یابد:

« نخستین اقدامی که دولت باید بکند اجرای ماده 15 قانون اساسی است. نه تنها دولت خودش بطور سیستماتیک و رسمی اقدامی در این خصوص نمی کند، اگر از طرف خود مردم و از اندیشمندان "غیرفارس" هم اقدام شده، سعی کرده است اینها را از بین ببرد. این نشان می دهد که دولت مسئله زبان را یک مسئله سیاسی و امنیتی می‌ بیند و تا زمانی‌که این بینش را دارد، ماده 15 قانون اساسی هیچ‌وقت اجرا نخواهد شد».

کمی بودجه برای زبان‌های مادری

اما بسیاری از کارشناسان معتقدند که بویژه در سال‌های اخیر نظر دولت و مردم نسبت به زبان‌ها و فرهنگ های قومی و ملی تغییر یافته است. امیلیا نرسیانس محقق دانشگاه تهران ضمن تایید این مسئله، به کمی بودجه آموزش و پرورش اشاره می کند:

« من فکر می کنم که آمورزش و پرورش ما به‌خاطر بودجه کمی که دارد، مجبور می‌شود روی زبان فارسی سرمایه‌گذاری کند. ولی برای زبان‌های دیگر نیز تمهیداتی اندیشیده شده است. مثلا برای زبان ارمنی در سطح دانشگاه رشته زبان و ادبیات ارمنی وجود دارد. در مورد کردها هم که ما شنیدیم تشکیل شده. به عبارت دیگر، ممکن است این برنامه‌ها جهانشمول نباشد، اما به هر حال خوشبختانه در این سال‌ها گوشه‌چشمی به مسئله "دو زبانه ها" انداخته می شود و آموزش و پرورش و وزارت علوم هم سعی می کنند که در این زمینه ایفای نقش کنند. ولی در مورد زبان ترکمن ها، بلوچ ها یا اقلیت های زبانی، فرهنگی و قومی دیگر، هنوز اقدامی نشده است».

دکتر صدیقه عدالتی جامعه شناس نظر دیگری دارد. وی به تبعیض نهادهای دولتی اشاره می‌کند و مثل می آورد که وزارت آموزش و پرورش ایران، برای کشور تاجیکستان که فارسی زبان است صدها هزار جلد کتاب درسی رایگان منتشر کرده، ولی تابه‌حال کمترین هزینه را برای رشد و اعتلای زبان اقلیت‌های قومی کشور صرف نکرده است: « کمی بودجه بهانه است. چون هر‌وقت صحبت از ترویج زبان فارسی در داخل و خارج از کشور بوده، دولت بودجه کاملی تامین کرده است. دولت باید همان رفتاری را که با زبان فارسی در پیش گرفته با زبان های دیگر هم داشته باشد که این حداقل فرضیه تبعیض بین زبان‌ها را از بین می برد."

زمینه اجرائی تحصیل به زبان مادری

در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، حق تدریس به زبان مادری اقلیت‌های قومی ساکن کشور به رسمیت شناخته شده است. در اصل 15 قانون اساسی کشور می‌خوانیم: «استفاده از زبان‌های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است». بنابراین، دولت ایران حق آموزش زبان مادری را به رسمیت شناخته، اما هنوز آن را به مرحله اجرا درنیاورده است. حال با توجه به زمینه قانونی تحصیل به زبان مادری، چگونه این اصل باید اجرا شود؟

امیلیا نرسسیانس، محقق دانشگاه تهران به اقدامات دولت در این باره اشاره می کند: « ما یک قانون داریم که منع نمی کند. یک موضوعی هم داریم که به نوع تحقیقات و نگرش دو سازمان تعلیم و تربیتی کشورمربوط می‌شوذ. آن‌ها هم نگرش مثبتی را نسبت به این موضوع شروع کره‌اند. یعنی جای امیدواری هست که کشور متوجه این باشد که زبان‌های متفاوت در واقع گنجینه های مهمی هستند. اگر دولت بتواند یک ادیب کرد، ترک، بلوچ ، عرب و یا هر کس زبان دیگری را تربیت کند، در واقع به گنجینه معنوی و ادبی خود اضافه کرده است. من فکر می کنم زمینه اجرائی آن شروع شده است. ما کنفرانس‌هایی با موضوع دوزبانگی داریم. مقاله‌ها، رساله‌ها و پایان‌نامه‌هائی با موضوع دو زبانگی نوشته و در مجلات زبان‌شناسی و تعلیم و تربیت انتشار می‌یابد».

دکتر امیلیا نرسسیانس در ادامه صحبت هایش به این مسئله اشاره می کند که در جامعه ایران نگرش به زبان های قومی در حال تغییر است و تحصیل به زبان مادری، برای بسیاری از کودکان ایرانی، در آینده میسر خواهد شد. ولی دکتر صدیقه عدالتی جامعه شناس نسبت به این مئسله خوشبین نیست:

« با گذشت حدود ۳۰ سال از تاسیس جمهوری‌اسلامی‌ایران، هنوز هیچ‌گونه اقدامی در این‌باره انجام نگرفته است. تا زمانی‌که زبان اقلیت‌های قومی غیرفارس را خطری برای خودشان می بینند و تا زمانی‌که مسئله را یک مسئله سیاسی و امنیتی قلمداد می کنند و فکر می کنند که یادگرفتن این زبان ها خطری است برای امنیت دولت، در این مسئله نمی توان خوشبین بود».

صحبت یه چند زبان امری بدیهی

هم صدیقه عدالتی و هم امیلیا نرسسیانس تاکید می کنند که در دنیای کنونی صحبت کردن به دو یا چند زبان، امری بدیهی است. امیلیا نرسسیانس آرزوی خود را چنین بیان می‌کند: « من به انسان‌هائی که در ارومیه بدنیا آمده‌اند و بنا به شرائط جغرافیائی قادرند یک زبان دیگری نیز یاد بگیرند، غبطه می خورم و آرزو می کنم جزو آن‌ها بودم." نرسسیانس اشاره می کند که امروزه صحبت به چند زبان جزو امتیازات و آرزوی انسانها شده است.

حال پس از سپری شدن حدود ۳ دهه از انقلاب ایران، هنوز تدریس به زبان مادری برای بسیاری از کودکان ایرانی یک آرزوی دست نیافتنی شده و این خواست بخشی از جامعه ایران، تابه‌حال جامه عمل نپوشیده است.

طاهر شیرمحمدی

۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

آلتینجی ییل دؤنیم اوچین یادلاما

دقت لاری دکترعبدالرحمن دیه جی نینگ مرحوم دوستونی یاتلاپ یازان یاتلاماسینا چکیاریس

*- منبع: دکترعبدالرحمن دیه جی نینگ شخصی وبلاگی drdieji.blogfa.com

به مناسبت ۲۴ شهریور سالروز وفات نازمحمد پقه، شاعر محبوب ترکمنصحرا

به یاد رباعی سرای بزرگ ترکمن ناز محمد پقه

۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۱ دراستانبول بودم که خبر فوت یکی از عزیزترین دوستانم شاعر گرانقدر نازمحمد پقه را شنیدم ودنیا بر سرم ریخت. نمی دانستم با که درد دل کنم و با که بگریم. سرانجام به قلمم پناه بردم و سوگنامه ای نوشتم برای آن فرزند رشید ترکمن صحرا که دربسیاری از قلبهای جوان آن دیار ریشه عمیق دوستی و محبت را زده بود.

فردا ۲۴ شهریور است یادآور همان روز تلخی که ترکمن صحرا رباعی سرای بزرگ خود را ازدست داد. یاد آن شاعر فرهیخته ترکمن، یاد آن دوست گرامی و آن انسان دریادل گرامی باد!

به این خاطر سوگنامه ای را که روز رحلت دوست عزیزم نازمحمد نوشته بودم خدمت خوانندگان گرامی تقدیم می کنم تا یاد و خاطره ای باشد از آن گل نوشکفته ادبیات ترکمن که چشمان دریایی اش را چه زود به روی طوفان زندگی بست.

درسوگ رباعی سرای بزرگ ترکمن نازمحد پقه

نازمحمد، دلم‌ مي‌تركد از اين‌ كه‌ مي‌خواهم‌ براي‌ تو و بياد تو بنويسم‌، چه‌ سخت‌ است‌ پذيرفتن‌ اين‌ حقيقت‌ كه‌ تو چشم‌ به‌ دنيا فرو بسته‌اي‌ و چه‌ سخت‌تر اينكه‌ در كشوري‌ ديگر بسر بري‌ و نتواني‌ در تشييع‌ جنازه‌ يكي‌ از بهترين‌ دوستانت‌ شركت‌ كني‌، مخصوصا اين‌ كه‌ دوستي‌ ما در آن‌ سال‌ كه‌ باهم‌ در يك‌ اتاق‌ گذرانديم‌ به‌ برادري‌ رسيده‌ بود و دلم‌ مي‌تركد از تصور اينكه‌ آن‌ روزها مثل‌ خواب‌ و رويا گذشته‌ است‌. ما سه‌ برادر بوديم‌ در يك‌ اتاق‌: منصور خرمالي‌، تو و من‌.

منصور كارشناسي‌ ارشد مط‌بوعات‌ مي‌خواند، من‌ كارشناسي‌ ارشد پژوهش‌ هنر و تو در هفته‌نامه‌ آتيه‌ مشغول‌ به‌ كار بودي‌. من‌ كتاب‌ مي‌نوشتم‌، تو مي‌خواندي‌ و شعر مي‌نوشتي‌ و من‌ گوش‌ مي‌دادم‌. آن‌ روزهايي‌ كه‌ من‌ و منصور و تو، نان‌ بربري‌ از ميدان‌ گرگان‌ ”در تهران‌” مي‌گرفتيم‌ و چايي‌ مي‌گذاشتيم‌ و مي‌خورديم‌ و به‌ مزاح‌ مي‌پرداختيم‌ كسي‌ چه‌ مي‌دانست‌ كه‌ منصور و تو به‌ اين‌ زودي‌ ما را ترك‌ خواهيد كرد. هر دو گل‌ بوديد. چه‌ معصوم‌ بود منصور، چه‌ ساده‌ و بي‌آلايش‌ بود، با آن‌ لبخند هميشگي‌اش‌ و نفهميدم‌ كه‌ چط‌ور شد سكته‌ مغزي‌ كرد و رفت‌ مثل‌ زندگي‌ ساده‌اش‌ و آن‌ شبهايي‌ كه‌ در پشت‌ بام‌ به‌ همراه‌ نسيم‌ شبانه‌ كمياب‌ تهران‌ دور هم‌ مي‌نشستيم‌ و شعر مي‌خوانديم‌، چه‌ كسي‌ مي‌دانست‌ كه‌ تو و منصور به‌ زودي‌ خواهيد رفت‌.

آيا ستاره‌هاي‌ آسمان‌ آن‌ شبها خبر داشتند؟ هر دو رفتيد و من‌ مات‌ و مبهوت‌ مانده‌ام‌ آخر مگر مي‌شود؟ دو جوان‌، دو جواني‌ كه‌ هر دو هنوز آرزوها در پيش‌ رو داشتند، بدون‌ هيچ‌ اختياري‌ مجبور به‌ ترك‌ دنيا شوند و امشب‌ كه‌ اين‌ غمنامه را مي‌نويسم‌ واقعا باورم‌ شده‌ كه‌ خداوند بهترين‌ها را گلچين‌ مي‌كند. قبلا فكر مي‌كردم‌ به‌ احترام‌ رفتگان‌ اين‌ حرف‌ را مي‌زنند اما نه‌، اين‌ يك‌ حقيقت‌ است‌. منصور با آن‌ سادگي‌ و بي‌آلايشي‌، نرمي‌ و عط‌وفتش‌ و تو... و تو كه‌ دنيايي‌ بودي‌.

نازمحمد تو را چگونه‌ توصيف‌ كنم‌ كه‌ سراپا خوبي‌ بودي‌ و بس‌. تو يك‌ انسان‌ بودي‌ بيش‌ از آن‌ كه‌ شاعر باشي‌ و تو يك‌ شاعر بودي‌ بيشتر از انسانيت‌. نورانيت‌ چهره‌ات‌ را بگويم‌؟ قلب‌ باز و پاكت‌ را بگويم‌؟ آرامش‌ كلامت‌ را بگويم‌؟ خونسردي‌ درياگونه‌ات‌ را؟ وقتي‌ عصباني‌ مي‌شدي‌ تازه‌ مي‌شدي‌ مثل‌ اوقات‌ آرامش‌ ما، فقط‌ يك‌ اشكال‌ داشتي‌; خيلي‌ آهسته‌ و كند حركت‌ مي‌كردي‌ و ما گاه‌ سرزنشت‌ مي‌كرديم‌ كه‌ تنبلي‌! غافل‌ از اينكه‌ بيمار بودي‌. خودت هم‌ نمي‌دانستي‌. فقط‌ مي‌گفتي‌ زود خسته‌ مي‌شوم‌. يك‌ روز رفتي‌ و آزمايش‌ خون‌ دادي‌ و بعد روشن‌ شد كه‌ ”هپاتيت ب‌” داشتي‌ و با شنيدن‌ آن‌ چقدر نگرانت‌ شديم‌. بعد از آن‌ بنا به‌ توصيه‌ دكتر، ديگر نمي‌توانستي‌ هر غذايي‌ را بخوري‌، بايد پرهيز را رعايت‌ مي‌كردي‌. ديگر در تهران‌ نمي‌توانستي‌ بماني‌ و به‌ ميان‌ خانواده‌ات‌ برگشتي‌ و در گرگان‌ فعاليت‌هاي‌ خبرنگاري‌ و روزنامه‌نگاري‌ خود را ادامه‌ دادي‌ و ما هر بار كه‌ از تهران‌ به‌ سوي‌ گنبد مي‌آمديم‌ در راه‌ سري‌ هم‌ به‌ تو مي‌زديم‌.

چه‌ زيبا بود ماجراهاي‌ بچه‌هاي‌ آق‌قلا را از زبان‌ تو شنيدن‌ و آن‌ كانديدایي‌ كه‌ با مزاحهايش‌ براي‌ شوراي‌ شهر راي‌ آورده‌ بود و قضيه‌ گاوهاي‌ آق‌قلا كه‌ خيابان‌ را كثيف‌ مي‌كردند و راه‌ چاره‌ عجيب‌ و غريب‌ از سوي‌ آن‌ كانديدا: ”اول‌ هشدار بعد كشتار!”. لط‌يفه‌ گفتن‌ هم‌ هنر مي‌خواهد، وقتي‌ تو تعريف‌ مي‌كردي‌ شيريني‌ خاصي‌ مي‌گرفت‌، ط‌وري‌ كه‌ آدم‌ دلش‌ مي‌خواست‌ تمام‌ آق‌قلا را از نگاه‌ تو ببيند. وجودت‌ سراپا عشق‌ بود، به‌ خوبي‌هاي‌ هستي‌ عشق‌ مي‌ورزيدي‌. سلام‌ دادنت‌ عاشقانه‌ بود، مهر و محبت‌ از آن‌ مي‌باريد و از دوستان‌ هنرمندي‌ كه‌ در تهران‌ با آنها آشنا شده‌ بودي‌، با عشق‌ سخن‌ مي‌گفتي‌ و براي‌ دوستان‌ دانشجويي‌ كه‌ نزد ما مي‌آمدند از سياست‌ و

مسائل‌ اجتماعي‌ و عالم شعر عاشقانه‌ حرف‌ مي‌زدي‌ و برايشان‌ شعر مي‌خواندي‌. تو خيلي‌ راحت‌ سفره‌ دلت‌ را برايشان‌ باز مي‌كردي‌ و هيچ‌ پرده‌اي‌ بين‌ تو و ديگران‌ نبود، كاري‌ كه‌ خيلي‌ از ما نمي‌توانستيم‌ انجام‌ دهيم‌.

تو از ميان‌ شاعران‌ پاكترين‌ قلبها را داشتي‌. ذره‌اي‌ حسادت‌ در وجودت‌ نبود، با همه‌ كنار مي‌آمدي‌ و همه‌ را از خود راضي‌ مي‌كردي‌ و شبهاي‌ شعر در تهران‌ و شهرهاي‌ مختلف‌ تركمن‌صحرا با صداي‌ تو گرما مي‌گرفت‌. به‌ هنگام‌ شعر خواندن‌ هم‌ خيلي‌ بي‌ادعا بودي‌. به‌ مقدمه‌چيني‌ و اط‌لال‌ سخن‌ نمي‌پرداختي‌. با لحن‌ خاص‌ هميشگي‌ات‌ فقط‌ شعرت‌ را مي‌خواندي‌ و بس‌ و در ميان‌ جوانان‌ چه‌ ط‌رفداراني‌ هم‌ براي‌ خود داشتي‌. دو بيتي‌هايت‌ خيلي‌ زيبا بود، بي‌هيچ‌ مناقشه‌اي‌ مستقيم‌ مي‌آمد و بر دل‌ مي‌نشست‌، چرا كه‌ از دل‌ پاكت‌ برمي‌خاست‌. حيف‌ آن‌ شعرها نيست‌ كه‌ رفتي‌ نازمحمد:

گونشم‌ من‌ يالي‌ كوين‌ بولمالي‌

سيريني‌ ايللره‌ يايان‌ بولمالي‌

بو گون‌ هم‌ ايربيله‌ اود آليپ‌ چيقدي‌

اول‌ يرده‌ بيريني‌ سوين‌ بولمالي‌

”خورشيد هم‌ انگار بسان‌ من‌ سوخته‌”

”و رازش‌ را آشكار عالم ساخته‌ است‌”

” صبح‌ امروز نيز شعله ور شده از جا برخاست‌”

”گويا او هم در زمين‌ عاشق كسي‌ شده است‌”

غيزلار مني‌ سازيم‌ اوچين‌ سوين‌دير

گويزلر مني‌ يازيم‌ اوچين‌ سوين‌دير

هر بير كيشي‌ هر سبابلي‌ سويسه‌ده‌

انم‌ پاخير اوزوم‌ اوچين‌ سوين‌دير

”دختران‌ به‌ خاط‌ر سازهايم‌ دوستم‌ مي‌داشتند”

”و پاييزها بخاط‌ر بهارانم‌”

”هر كسي‌ بخاط‌ر چيزي‌ دوستم داشت، اما”

”بیچاره مادرم‌ تنها بخاط‌ر خودم‌ ...”

نازمحمد شعرهايت‌ حرف‌ نداشت‌. شعرهايت‌ مرا بياد دو بيتي‌هاي‌ سليس‌ باباطاهر مي‌انداخت‌ و براي‌ همين‌ تو را باباطاهر شعر تركمن‌ خطاب مي‌كردم‌. همان‌ يك‌ كتابت‌ ”سويجك‌ بولسانگ‌...” نشان‌ داد كه‌ چه‌ نابغه‌اي‌ وارد ميدان‌ شده‌ است‌. كتابت‌ فروش‌ خوبي‌ هم‌ داشت‌، چون‌ جوانها تو را شناخته‌ بودند و شعرهايت‌ را مي‌خواستند.

نازمحمد، تو هنوز خيلي‌ كتابهاي‌ ديگر بايد براي‌ ما مي‌نوشتي‌. تو روح‌ تازه‌اي‌ در دو بيتي‌هاي‌ تركمن‌ دميده‌ بودي‌. قبل‌ از تو ارازمحمد شاعري‌ ”آرام‌” هم‌ دو بيتي‌هاي‌ زيبايي‌ سروده‌ بود، اما دو بيتي‌هاي‌ تو جاندارتر و با خواننده‌ بسيار محرمتر بودند. ما حتي‌ در تركمنستان‌ هم‌ چنين‌ دو بيتي‌هايي‌ را نديده‌ بوديم‌. تو مي‌توانستي‌ اين‌ قالب‌ را در شعر تركمن‌ به‌ حد اعلاي‌ خود برساني‌ اما آن‌ بيماري‌ رهايت‌ نكرد كه‌ نكرد. چه‌ زود رفتي‌ نازمحمد، من‌ براي‌ تركمن‌ها و ادبيات‌ تركمن‌صحرا واقعا متاسفم‌.

دختر كوچولويت‌ ”آي‌سودا” از جلوي‌ چشمانم‌ نمي‌رود. چه‌ دختر ناز و بامزه‌ و شيرين‌ زباني‌ است‌. قبل‌ از تولدش‌ يادم‌ مي‌آيد آن‌ گفتگويي‌ كه‌ باهم‌ كرده‌ بوديم‌. گفتم‌: انشاا... كه‌ دومي‌ پسر باشد تا يك‌ دختر و پسر داشته باشی. گفتي‌: وا... براي‌ من‌ هيچ‌ فرقي‌ نمي‌كند. اتفاقا من‌ بيشتر دختر را دوست‌ دارم‌، دخترها مهربان‌ و پرعاط‌فه‌اند. اگر دختر شود دختر اولم‌ ”آي‌بولك‌” و اون‌ بزرگ‌ كه‌ شدند باهم‌ دوست‌ مي‌شوند و من‌ مي‌دانستم‌ كه‌ اين‌ حرفها را از ته‌ دل‌ مي‌گفتي‌ چون‌ خيلي‌ روشن‌ اندیش بودی‌. اصلا مثل‌ قديمي‌ها فكر نمي‌كردي‌. بله‌ دختر دومت‌ هم‌ به‌ دنيا آمد. كمي‌ كه‌ بزرگ‌ شد و زبان‌ كه‌ باز كرد يكبار كه‌ به‌ خانه‌ات‌ آمدم‌ مرا ”مختومقلي‌” صدا كرد. اول‌ فكر كردم‌ تو يادش‌ داده‌اي‌ اما بعد فهميدم‌ كه‌ خودش‌ اين‌ حرف‌ را زده‌ است‌. تابلوي‌ زيباي‌ مختومقلي‌ در خانه‌ات‌ بود، مختومقلي‌ ريش‌ داشت‌ و من‌ هم‌ به ته ریش ‌ داشتم‌، دختر كوچولويت‌ اشاره‌اي‌ به‌ ريش‌ من‌ كرد و گفت‌: تو مختومقلي‌ هستي‌.

البته‌ او متاثر از حرفهاي‌ توي‌ خانه‌ات‌ بود، چرا كه‌ در خانه‌ات‌ حرفي‌ جز شعر و ادب‌ و فرهنگ‌ و ادب نبود و دختر بزرگت‌ ”آي‌بولك‌” را هم‌ چنان‌ پرورده‌ بودي‌ كه‌ در مراسمها‌ بهترين‌ دكلمه‌ها را انجام می داد و هميشه‌ با استقبال‌ گرم‌ مواجه‌ مي‌شد، پدر شاعر داشتن‌ همين‌ است‌ ديگر.

تو سراپا خاط‌ره‌اي‌ نازمحمد، آن‌ روزي‌ كه‌ من‌ و تو و دوست‌ عكاسمان‌ عيدقربان‌ وكيلي‌ و يك‌ دوست‌ ديگر از همشهري‌هاي‌ تو كه‌ متاسفانه‌ با گذشت‌ چند سال‌ اسمش‌ را فراموش‌ كردم‌، چه‌ سفر پربار و خوبي‌ به‌ خط‌ه‌ سرسبز جرگلان‌ داشتيم‌. شب‌ را در خانه‌ نبيره‌ مختومقلي‌ ”عطاايشان‌” گذرانديم‌. چه‌ شب‌ جالبي‌ بود آن‌ شب. افراد خانواده‌ عطاايشان‌ كه‌ كنارمان‌ نشسته‌ بودند اكثرا وارث‌ نامهاي‌ تاريخي‌ شخصيت‌هاي‌ ديوان‌ مختومقلي‌ بودند.

در كناری دولت‌محمد آزادي‌ پدر مختومقلي‌ نشسته‌ بود و در کناری عبدا... اما چرا در میان آنها مختومقلی نبود؟

پرسیدم: راستي‌ مختومقلي‌ كجاست‌؟

- پاسخ‌ دادند: رفته‌ تهران‌ كار مي‌كنه‌.

- چكار؟

- در كارخانه‌اي‌ كار مي‌كنه‌.

تو رو به‌ من‌ كردي‌ و گفتي‌ چه‌ سوژه‌ جالبي‌ است‌. ”مختومقلي‌ در كارخانه‌ تهران‌” آن موقع قرار شد مط‌لبي‌ راجع‌ به‌ آن‌ بنويسيم‌، نمي‌دانم‌ چي‌ شد كه‌ بعد نتوانستيم‌ به‌ آن‌ بپردازيم‌. موقع‌ برگشت‌ به صورت دسته جمعی ترانه ای از مختومقلی خوانده بودیم. آن‌ ترانه‌ هنوز در گوشم‌ مي‌پيچد:

زبيده‌ ناچاريم‌ دينگله‌

يوره‌كده‌ آرمانيم‌ قالدي‌

گوزلريمدن‌ آقديرديم‌ قان‌

زمينه‌ باق‌ قانيم‌ قالدي‌

تو از همان‌ آغاز انتشار نشريه‌ صحرا يكي‌ از ياوران‌ خوب‌ ما بودي‌ و اولين‌ شماره‌ صحرا را با مصاحبه‌اي‌ ورزشي‌ با يكي‌ از ورزشكاران‌ آق‌قلا زينت‌ دادي‌. البته‌ من‌ از اول‌ دوست‌ داشتم‌ كه‌ سردبير ما باشي‌ چون‌ در مدت‌ اقامت‌ در تهران‌ تجربه‌ كافي‌ براي‌ روزنامه‌ نگاري‌ كسب‌ كرده‌ بودي‌. اما تو در گرگان‌ بودي‌ و ما در گنبد و بخاط‌ر بيماريت‌ رفت‌ و آمد براي‌ تو سخت‌ بود. بعدها كه‌ دفتر نشريه‌ را به‌ تهران‌ انتقال‌ داديم‌ كارها را تقسيم‌ كرديم‌. تو سردبير شدي‌ و در گرگان‌ كارهاي‌ فرهنگي‌ را انجام‌ دادي‌ و ما در تهران‌ آخرين‌ چك‌ مطالب‌ را انجام‌ مي‌داديم‌ و كارهاي‌ فني‌اش‌ را پيگيري‌ مي‌كرديم‌ و نشريه‌ ما 6 ماه‌ از تجربيات‌ تو استفاده‌ كرد، اما آن‌ روش‌ هم‌ روش‌ سختي‌ بود، همه‌ كارهاي‌ نشريه‌ بايد در يك‌ جا انجام‌ مي‌شد و با تغييراتي‌ در مسئوليت‌ها انجام‌ داديم‌ و عجيب‌ اين‌ كه‌ تو واقعيتها را خيلي‌ راحت‌ قبول‌ مي‌كردي‌، هيچ‌ خم‌ به‌ ابرو نمي‌آوردي‌، اصلا از هيچ‌ كس‌ انتظار اضافه‌اي‌ نداشتي‌، دوستي‌ و ساير مسائل‌ را هرگز در هم‌ تداخل‌ نمي‌دادي‌...

ما علاقه‌ عجيبي‌ به‌ شعرهاي‌ هم‌ داشتيم‌. تو هميشه‌ مي‌خواستي‌ شعر ”يتيره‌ن‌ قيراتيم‌” را برايت‌ بخوانم‌ و من‌ عاشق‌ دو بيتي‌هايت‌ بودم‌ . تو از نادر شاعران تركمن‌ ايراني‌ بودي‌ كه‌ بي‌اختيار اشعارت‌ مرا جذب‌ مي‌كرد چون‌ با روح‌ انسان‌ عجين‌ مي‌شدند آنها شعرهاي‌ لحظات‌ تنهايي‌ و زمزمه‌هاي‌ دردمندانه‌ انسان‌ بودند. در شعرهايت‌ زندگي‌ جريان‌ داشت‌، خيلي‌ ساده‌ و بي‌ريا بودند شعرهایت، در عين‌ حال‌ صميمي‌ و آشنا، مثل‌ زبان‌ امروز تركمن‌ و گفتگويي‌ كه‌ دور يك‌ سفره‌ چايي‌ انجام مي‌شد و تصاوير زيبايت‌ شكر آنها بود و عشق‌، تم‌ اصلي‌ شعرهايت‌، با ملموسترين‌ عناصر چه‌ صميمانه‌ بيان‌ مي‌شد:

بير كاسه‌ غيزغين‌ چاي‌ بير دوويم‌ چوره‌ك‌

بيرم‌ آرما بيرم‌ مهربان‌ يوره‌ك‌

ايكيميزه‌ بو دنياده‌ عزيزيم‌

دوغرودانام‌ موندا باشغا نه‌ گره‌ك‌

” جز پياله‌اي‌ چاي‌ و پاره ‌اي‌ نان

و شنيدن‌ يك‌ خسته‌ نباشيد و قلبي‌ مهربان‌

براستی که ما دو از اين‌ دنيا

چه می خواهیم ای عزیزم!”

تو شاعر بزرگي‌ بودي‌ نازمحمد ومي‌دانم‌ كه‌ اين‌ نوشته‌ برايت‌ كافي‌ نيست‌. اين‌ تنها بغضي‌ بود كه‌ روي‌ كاغذ تركيد. آخر دراين‌ شهرغريب‌ با كه‌ بگويم‌ وبا كه‌ بگريم‌. حقش‌ اين‌ است‌ كه‌ بزرگداشت‌ باشكوهي‌ برايت‌ بگيریم‌ واگرعمري‌ ماند چنين‌ خواهيم‌ کرد.

استانبول- شهریور 1381

۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

رئیس جمهوری پاکستان با انتخابات آزاد انتخاب گردید

آیا جمهوری اسلامی پاکستان با رژیم اداری فدراتیو شانس دموکراتیزه شدن را دارد؟

در دهه ی 40 میلادی، وقتی که هندوستانی ها به رهبری ماهاتما گاندی از مستعمره ی انگلستان بودن رهائی یافه و مستقل شدند. مسلمانان آن کشور با این استدلال که مسلمانان پاک نمی توانند با غیرمسلمانهای نا پاک زندگی کنند، جدا شده کشور پاکستان شرقی و غربی را بوجود آوردند.

مردم پاکستان شرقی ( به عبارت واقعی تر مردم بنگال شرقی) در دهه ی 70 میلادی ، درامر تشکیل کشور هوویت ملی بنگالی را نسبت به هوویت مذهبی (که یک امر کاملا فردی است) ارجح دانستند وکوشش آنها منجر به تشکیل جمهوری بنگلادش مستقل شد. درنتیجه پاکستان غربی تبدیل به پاکستان شد وحزب مردم پاکستان به رهبری ذولفقار علی بوتو از فضای شکل گرفته توانست بهره گیری نموده درانتخابات ریاست جمهوری پیروز شود.

اصلاحات حزب مردم پاکستان به رهبری ذولفقار علی بوتو به مذاق ارتش که درآن پنجابی ها (اهالی ایالت خودمختار پنجاب پاکستان) دست بالا را دارند خوش نیامد ودر 1977 با کودتائی ازجانب ژنرال ضیاء الحق قطع و بوتو اعدام گردید.

اینک که بار دیگر ژنرالهای کودتاچی پنجابی (درارتش پاکستان پنجابی ها دست بالارا دارند) تحت فشار آمریکا از حاکمیت کنار رفتند وحزب مردم پاکستان هم درانتخابات ریاست جمهوری توانست پیروزشود. حال باید دید که آیا روند استقرار دموکراسی با دخالت ارتش متوقف خواهد شد؟ ویا حزب مردم با کمک جهانیان موفق خواهد شد که پاکستان را آنچنان متحول نماید، که بتواند باپذیرش نرمهای دموکراسی ِ حقوق بشری به حیات خود ادامه دهد.

ایل گویجی

2008-09-07 (برابر با 18 شهریور 1387 )

*- درزیر دقت علاقمندان به گزارش آقای ناصر زیدی وگفتگوئی با ایشان جلب می شود.

---------------------------------------------------------------------------------

حزب مردم پاکستان درانتخابات ریاست جمهوری برنده شد

*- منبع : سایت دویچه وئله در06.09.2008 با عنوان: آصف‌علی زرداری، رییس جمهور جدید پاکستان

آصف علی زرداری، رهبرحزب مردم پاکستان به ریاست جمهوری این کشور انتخاب شد. وی جانشین پرویز مشرف می‌شود که ماه گذشته دراثر فشار مخالفانش ناگزیر به استعفا شد.

انتخابات ریاست جمهوری پاکستان پیش از ظهر روز شنبه ۶ ستامبر (۱۶ شهریور) برگزار شد. از مجموع ۷۰۲ رای اخذ شده، زرداری توانست ۴۸۲ رای را از آن خود کند. بنا به گزارش‌ها از ۱۶۸ رای مجالس ایالتی، رزداری ۱۶۲ رای را تصاحب کرده است.

رقیبان زرداری در این انتخابات مشاهد حسین، از نزدیکان پرویز مشرف و سناتور حزب مسلم‌لیک شاخه‌ی قائد اعظم و سعید الزمان صدیقی کاندیدای مورد حمایت حزب نواز شریف بود.

در انتخابات ریاست جمهوری پاکستان نمایندگان دو مجلس سنا و ملی و نیز چهار مجلس ایالتی شرکت می‌کنند. مدت دوره‌ی ریاست جمهوری در پاکستان ۵ سال است.

با انتخاب آصف زرداری به ریاست جمهوری، وی در کنار اشفق کیانی، فرمانده ارتش، قدرتمندترین فرد در پاکستان محسوب می‌شود. رئیس‌جمهور پاکستان می‌تواند مجلس و دولت آن کشور را منحل کند. تعیین فرمانده ارتش، رئیس کمیسیون انتخابات و فرمانداران محلی نیز از اختیارات ریاست جمهوری پاکستان است.

پس از قتل بی‌نظیر بوتو رهبر حزب مردم پاکستان، آصف علی زرداری همسر بوتو، عملا رهبری حزب را بر عهده گرفت و ماه گذشته در پی استعفای پرویز مشرف، نامزد مقام ریاست جمهوری از سوی حزب مردم شد. رزداری ۵۳ ساله، گذشته‌ی بسیار پرماجرایی دارد و بارها به اتهام فساد مالی یا دست داشتن در قتل به زندان افتاده است.

راه دشوار زرداری در مقام ریاست جمهوری

گفت‌وگو با ناصر زیدی، گزارشگر دویچه وله در اسلام‌آباد

دویچه‌وله: انتخاب آقای زرداری آرام و بدون مجادله بود؟

ناصر زیدی: بله. ایشان بدون مجادله، اکثریت آرا را کسب کرد.

چه شد که با وجود تمام اتهام‌هایی که به ایشان در زمینه فساد مالی و سیاسی می‌زنند، ایشان موفق به کسب اکثریت آرا شد؟

اتهام‌ها هیجکدام ثابت نشدند. دیگر این‌که پس از کشته شدن خانم بوتو، آقای زرداری و حزب مردم خیلی محبوبیت و حمایت مردمی پیدا کردند. هم در پارلمان و هم در مجالس ایالتی، اکثریت را به دست داشتند.

یعنی آقای زرداری از اعتبار و محبوبیت همسرشان سود برده است؟

بله، اوایل اینطور بود اما به تدریج طی یکی دو ماه اخیر خودش را مستقلا نشان داد و ثابت کرد که سیاستمدار قابلی است و می‌تواند زمام امور را به دست گیرد.

اختیارات آقای زرداری چه خواهند بود؟

قانون اساسی پاکستان برای رییس جمهور اختیاراتی در نظر نگرفته اما پس از اصلاحیه هفده در این قانون، رییس جمهور می‌تواند پارلمان را تعطیل کند، می‌تواند نخست وزیر را برکنار کند. فرمانداران را تعیین کند.

اختلاف نظر بین آقای نواز شریف و خروج ایشان از ائتلاف می‌تواند ادامه پیدا کند و در سیاست آینده پاکستان تاثیر جدی بگذارد؟

این‌ دو از اول اختلاف نظر شدید داشتند اما در مقابل پرویز مشرف به توافق رسیدند. نواز شریف می‌گوید باید با تندروهای اسلامی مذاکره کرد یا قضات پاکسازی شده را برگرداند. باید دید آصف زرداری چه سیاستی در پیش می‌گیرد که این اختلاف‌ها ادامه پیدا کنند یا نه. اگر آصف زرداری بخواهد روش درگیری و مخالفت را پیش گیرد، دوباره سیستم دمکراتیک به هم خواهد خورد.

مبرم‌ترین وظایف پیش روی آقای زرداری چیستند، رویارویی با تندروهای اسلامی، مسايل اقتصادی یا مسائل اجتماعی و ناموسی و زنان؟

آزمایش اصلی برای زرداری از همین امروز شروع شده. بزرگترین مسئله، درگیری‌های قبیله‌ای است. آمریکا هم اینک داخل خاک پاکستان است و حملاتی انجام می‌دهد. فعلا سوال اصلی اینست که زرداری در قبال اسلامگرایان تندرو چه خواهد کرد. ممکن است در داخل پاکستان امنیت به خطر بیفتد. مسئله دیگر بحران اقتصادی، انرژی و گرانی در پاکستان است. سومین مورد، همان که شما اشاره کردید. سیستم قبیله‌ای وسرداری است که نسبت به زنان برخوردهای بسیاربدی دارند. دربلوچستان ومناطق شرقی پاکستان این مشکلات هستند و زرداری باید به نوعی این مسائل راحل کند.

چرا به نوعی حل کند، مگر ایشان قبل از رای آوردن، شعار یا برنامه نداده‌اند؟

موضوع مربوط به امروز و دیروز نیست. این مشکلات در جامعه پاکستان قدیمی‌اند. زن‌ها تحت سلطه مردها هستند و اخیرا این مشکلات بارزتر شده‌اند. بسیار مشکل است که موضوع را به فوریت حل کرد. سردارانی که آنجا هستند، از آن منطقه برای دولت رای جمع می‌کنند و نمی‌توان با آنها رودررو شد.

با توجه به عدم امنیت موجود در جامعه پاکستان، احتمال این می‌رود که آقای زرداری مانند همسرش، مورد سوءقصد قرار گیرد؟

بله. قبل از رییس جمهور شدن زرداری، گفته می‌شد که طالبان محلی تحریم شده‌اند و حساب‌هایشان در داخل پاکستان بسته شده. اگر چنین شود شود، ناامنی ایجاد می‌شود. طالبان هم اعلام کرده که ما برای حمله‌های انتحاری آماده‌ایم و می‌توانیم به اسلام آباد هم نفوذ کنیم.

گزارش‌هایی مبنی بر عدم سلامت روحی آقای زرداری منتشر شده. شما اطلاعاتی در این زمینه دارید؟

ایشان در زمانی که زندان بودند، مشکلات روحی و روانی پیدا کرده بودند و پزشکان هم این را تایید کرده بودند. اما الان ازهر نظر سالم هستند.

مصاحبه‌گر: مهیندخت مصباح

۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه

تلاش جمعی دیگر از ایرانی ها در راه صلح

آغاز فعالیت رسمی شورای ملی صلح

- فایل مربوطه: www.rfi.fr/actufa/articles/104/article_3430.asp

شورا هدف خود را تقویت روحیۀ صلح خواهی و جلوگیری ازجنگ قرارداده است

کیوان صمیمی روزنامه نگار و فعال حقوق بشر، یکی از اعضای هیأت اجرائی شورای ملی صلح، در مورد تأسیس این شورا و اهداف آن می گوید:
" شورای ملی صلح برای همگرائی بین نیروهای اجتماعی صلح طلب در ایران تلاش می کند و
خواهان جلوگیری از تحمیل جنگ از سوی منازعه جویان خارجی و تندروهای داخلی است".

این عضو هیأت اجرائی شورای ملی صلح، از طیف وسیع فکری و صنفی درمیان مؤسسین شورا سخن می گوید و تأکید می کند نمایندگان مختلفی از هنرمندان، کارگران، دانشجویان، روحانیون و اقلیت های قومی دراین جمع حضور دارند. کیوان صمیمی دراین گفتگو بر آغاز فشارها اذعان می کند و اینگونه سختی ها را برای انجام فعالیت مدنی ناگزیر و قابل پیش بینی می داند.
لیدا پرچمی