۱۳۹۷ مهر ۲۸, شنبه

در رابطه با فجایع زیست محیطی ایران صدای کسی بلند نمیشود

رکورد فرونشست زمین را شکستیم آب هم از آب تکان نخورد
فعال محیط زیست گفت: درحالی که اتحادیه اروپا فرونشست زمین به اندازه ۴ میلیمتر را بحرانی می داند ما درسال ۲۰۱۵ در دشت فسا ۵۴ سانتیمتر فرونشست زمین داشتیم وآب هم از آب تکان نخورد وهیچ صدایی از جایی بلند نشد.
به گزارش خبرنگار سیاسی ایرنا «محمد درویش» درنهمین کنگره سراسری حزب اراده ملت ایران گفت: ما درسال ۱۳۷۵ حدود ۳۳ هزار میلیارد متر مکعب آب در دریاچه ارومیه داشتیم. درآن زمان در دانشگاه تبریز همایشی برگزار شد وموضوع این همایش این بود که ما چگونه می توانیم از شر دریاچه ارومیه خلاص شویم. در واقع یکی از بزرگترین تهدیدها این بود که چرا حجم دریاچه ارومیه مرتب افزایش می یابد وبسیاری از اراضی وتاسیسات را نابود می کند.
وی اضافه کرد: پیشنهاد شد ما بر روی همه رودخانه‌های منتهی به ارومیه ۱۰۵ سد احداث کنیم واجازه ندهیم حتی یک قطره آب وارد دریاچه ارومیه شود وحتی گفته شد که این کار می‌تواند ۲۰۰ هزار فرصت شغلی جدید بیافریند. هر چقدر فعالان محیط زیست فریاد زدند که این کار می‌تواند به ضرر اقتصاد پایدار کشور تبدیل شود کسی گوش نکرد.
این فعال محیط زیست گفت: امروز ما یک عرصه ۵ هزار کیلومتر مربعی را از دست داده‌ایم و در تمام ساحل شرقی دریاچه ارومیه با یک بحران جدی رو به‌رو شدیم به طوری که موج بزرگ مهاجرت و بیماری منطقه را فرا گرفته است.
وی اظهار داشت: آیا بحران دریاچه ارومیه که در کتاب‌های درسی دانش‌آموزان استرالیا تدریس می‌شود یک استثنا بوده و آیا در جاهای دیگر به بهانه اشتغال و توسعه و رشد اقتصادی و مهار تورم ملاحظات زیستی را کنار نگذاشتیم.
درویش با اشاره به مشکلات پدید آمده از بی‌توجهی به محیط زیست در خوزستان گفت: استانی که بزرگترین تولید کننده کشاورزی کشور است و بیشترین میزان سرمایه‌گذاری نفت و گاز در آن انجام شده و منطقه آزاد اروند و ۳۳ درصد آبهای سطحی کشور را دارد چرا باید کسی حاضر نباشد در آن زندگی کند. آنهایی که می‌گویند اقتصاد مهم‌تر از محیط زیست است آزمایشگاه خوزستان را ببینند که چه بلایی سر ما آورده است.
این فعال محیط زیست ادامه داد: چرا باید بیش از ۳۰ هزار سکونتگاه روستایی ما در نیم قرن گذشته خالی شود وحاشیه نشینی شهرها افزایش یابد.
درویش اضافه کرد: هیچ کشوری در دنیا نمی تواند ادعا کند که بیشتر ازآن چیزی که ما درایران ازهر متر مربعمان انرژی خورشیدی دریافت می‌کنیم می‌تواند انرژی خورشیدی دریافت کند. سال ۲۰۰۶ یو. ان.دی. پی. گزارش داد اگر عرصه‌ای به طول و عرض ۸۰۰ کیلومتر مجهز به سلول‌های فتوولتانیک شود می‌تواند نیاز به انرژی مردم جهان را برای یک سال تامین کند.
وی افزود: درآن مقطع حداکثر راندمان سلول‌های فتوولتانیک ۱۴ درصد بود امروز این رقم حداقل ۳۵ درصد است یعنی ما اگر منطقه ای به طول و عرض کمتر از ۳۵۰ کیلومتر را به این سلول‌ها مجهز کنیم می توانیم نیاز مردم جهان را به انرژی برای یک سال تامین کنیم.
این فعال محیط زیست یادآور شد: ما که می‌توانیم با این تحریم‌های بی‌رحمانه کیک زرد بسازیم چرا نتوانستیم سلول‌های فتوولتانیک به اندازه کافی تولید کنیم و چرا به سمت توسعه‌ای رفتیم که به شدت آب محور است و وابستگی معیشتی را به منابع آب و خاک افزایش داده‌ایم.
این فعال محیط زیست با بیان اینکه بدترین اتفاق درمحیط زیست فرونشست زمین است گفت: اگر یک جنگل بسوزد ویا تالاب خشک شود می‌توانیم آن را دوباره احیا کنیم ولی اگر زمین نشست کرد دیگر به هیچ عنوان امکان برگشت شرایط وجود ندارد و ذخیره استراتژیک آب شیرین را از دست می دهیم.
وی خاطرنشان کرد: اتحادیه اروپا ۴ میلیمتر نشست زمین درسال را شرایط بحرانی اعلام می‌کند سازمان زمین شناسی ما در سال ۲۰۱۰ اعلام کرد میزان نشست زمین درجنوب تهران به ۳۶ سانتی متر رسیده است وسال ۲۰۱۵ دوباره آن رکورد را شکستیم و در دشت فسا و جهرم این رقم به ۵۴ سانتیمتر درسال افزایش یافت و آب از آب تکان نخورد هیچ صدایی از هیچ جایی بلند نشد چه تهدیدی از این بالاتر می تواند باشد.
وی با بیان اینکه نتوانستیم آموزه‌ها و دغدغه‌های محیط زیستی مان را به شکلی جذاب و ملموس به سطح حاکمان و دولتمردان قدرت سالاران منتقل کنیم افزود:برای همین است که هنوز فکر می‌کنیم اگر به محیط‌ زیست بها بدهیم یعنی جلوی اشتغال و توسعه را گرفته‌ایم.
درویش اظهار داشت: کشوری که درمحدوده عرض۳۵ تا ۴۰ درجه نیمکره شمالی قرار گرفته نباید شعارش خودکفایی در کشاورزی باشد این یک خطای بزرگ و راهبردی است ما نباید به سمت افزایش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک حرکت کنیم بلکه باید شعارمان تامین امنیت غذایی باشد وآن را از طریق پول تامین بکنیم.
وی خاطرنشان کرد: ژاپنی‌ها ۲۳ درصد غذایشان را از داخل تامین می کنند وما طبق آمار ۹۱ درصد غذا را در داخل تامین می‌کنیم وبه همین دلیل همیشه از کابوسی به نام قحطی ترسیده ایم اما ژاپنی‌ها هرگز از این کابوس نترسیدند چون اگر ۶۰۰ میلیارد دلار واردات دارند ۶۵۰ میلیارد دلار هم صادرات دارند و هر چه بخواهند را می توانند بخرند.
درویش گفت: برگ برنده ما محیط زیست است ما می‌توانیم همچنان کشور نخست منطقه وکشور هفتم قدرتمند جهان باشیم به شرط اینکه بر اساس واقعیت‌های بوم شناختی کشور و فارغ از مصلحت‌های ایدئولوژیک، مذهبی و گروهی طرح‌های توسعه را طراحی کنیم.
طراحی طرح‌های توسعه بشرط رهایی ازمصلحتهای ایدئولوژیک، مذهبی وگروهی اجتناب ناپذیر است

۱۳۹۷ مهر ۱۸, چهارشنبه

خاطراتی ازکشتار زندانیان سیاسی در1367

مرجان افتخاری ویادمانده هایش ازکشتار زندانیان سیاسی درتابستان1367
*-توضیح ایل گویجی: این خاطره برای بزرگداشت خاطره ی کشته شده گان براثر توطئه ارگانهای حکومتی بویژه سالگرد کشتار وسیع زندانیان سیاسی درتابستان 1367  باز نشر میشود.
   تابستان سال ۱۳۶۶ تازه به بند منتقل شده بودیم که تعداد ده نفر از تشکیلات بند و تواب تاکتیکی های سابق سازمان مجاهدین از جمله فضیلت علامه و فریبا عمومی را به بند ما منتقل کردند، با آمدن آنها فضا و جو بند تا چند روز تغییر کردند، راستش با توجه به سوابق آنها از حضورشان در بندکمی ترسیده بودیم و احساس نا امنی شدیدی به ما دست داده بود! حتی در روزهای اول تعدادی از بچه های مجاهد مثل فروزان عبدی، مهری قنات آبادی، مهین قربانی و تا حدودی مریم گلزاده که از سال ۱۳۶۰ بسیار خوب و بدون هیچ تاکتیکی دوران زندان خود را گذرانده بودند با احتیاط زیاد با آنها رفتار می کردند ولی مانند همیشه که همه چیز با توجیه حل می شد این مسأله هم حل شد!
***هنوز دو هفته ای از ورود آنها نگذشته بود که متوجه برگزاری هسته های مطالعاتی چندین نفره آنها در وسط زمین والیبال شدیم! برای ما گروه های مطالعاتی آن هم به شکل علنی سؤال برانگیز بودند! در ضمن نگهبانان زن هم که چند بار در روز وارد بند می شدند این صحنه را دیده بودند، به یاد دارم که من و تعدادی از رفقایم در مورد این شکل و شیوه جدید مجاهدین صحبت کردیم، حتی یکی از آنها گفت: "حتما تاکتیک جدید آنهاست!" پس از مدتی از طریق ملاقات ها به ما خبر رسید که در زندان گوهردشت بچه های مجاهد ورزش گروهی و رزمی انجام می دهند! چقدر این خبر درست بود نمی دانم، تابستان آن سال خیلی زود گذشت و ما به سالن سه آسایشگاه منتقل شدیم، در بند ۳۲۵ و سالن سه آسایشگاه همیشه اتاق های ما و بچه های مجاهد جدا بودند، به طور کلی اکثر ما با آنها ارتباط و یا تماسی نداشتیم، تنها تعداد کمی از بچه های چپ با آنها هم اتاق و یا در ارتباط بودند.
****اگر اشتباه نکنم در نیمه خرداد و یا اول تیرماه سال ۱۳۶۷ مریم گلزاده غفوری برای چند روز به مرخصی یا برای معالجه از زندان بیرون رفته بود، همه ما در جریان خروج او از زندان قرار نداشتیم، یک روز که ما در هواخوری مشغول کارهای خود بودیم با جمع شدن بچه های مجاهد متوجه شدیم که مریم گلزاده به زندان برگشته است، تنها خبری که پس از بازگشت مریم به ما رسید چنین بود: "یا به زودی همه ما آزاد می شویم و یا همه ما را اعدام خواهند کرد!" این خبر یا پیغام و یا هر چیزی که آن را بنامیم باز برای ما عجیب بود، هنوز چند روزی از این خبر نگذشته بود که روی نرده های چوبی پله های بند کنده کاری هائی مبنی بر "فروغ جاویدان" را مشاهده کردیم! حوادث و وقایعی که قبل از مرداد سال ۱۳۶۷ یکی پس از دیگری شاهد آنها بودیم، درضمن از تابستان سال ۱۳۶۶ برخوردها و رفتار مجاهدین با نگهبانان زن متفاوت شده بودند، این بار برعکس گذشته بیشتر حالت تهاجمی داشتند!
***طبق معمول همیشه در بیست و هفتم یا بیست و هشتم تیر ۱۳۶۷ ساعت شب همه ما برای دیدن و شنیدن اخبار جلوی تلویزیون نشسته بودیم، گوینده اخبار ابتدا با خواندن آیه ای از قرآن اعلام کرد که خمینی با نوشیدن جام زهر قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل را پذیرفته است! ما که هیچ منبع خبری دیگری جز روزنامه های دولتی و تلویزیون نداشتیم با حیرت و ناباوری به اخبار گوش دادیم، من و چند نفر از دوستانم دور هم جمع شدیم و در مورد این خبر باهم بحث کردیم ولی بیشتر در مورد نتایج قبول قطعنامه در سطح بین المللی و بروز اختلافات داخلی در مورد ادامه و پایان جنگ به بررسی پرداختیم.
****سوم یا چهارم مردادماه باز طبق معمول ساعت هشت شب جلوی تلویزیون سر بند برای دیدن اخبار نشسته بودیم که دو نگهبان وارد بند شدند و اسامی مریم گلزاده غفوری، فضیلت علامه و فریبا عمومی و یک نفر دیگر را برای بازجوئی اعلام کردند! به یاد دارم که خارج شدن آنها از بند خیلی طول کشید به طوری که نگهبانان چند بار اسامی آنها را تکرار کردند ولی برعکس همیشه داد و فریاد نکردند! برای همه ما زندانیان چپ این سه نفر هر یک به نوعی شخصیت های خاص مجاهدین بودند، این آخرین باری بود که آنها را می دیدیم، آنها رفتند و هرگز بازنگشتند!
****چند روز پس از رفتن آنها باز شب هنگام حدود ساعت نه یا ده شب اسامی تمامی بچه های مجاهد را از بلندگوی بند برای بازجوئی اعلام کردند! احساس ما نسبت به رفتن آنها ناراحت کننده و نگران کننده بود، آنها رفتند ولی پس از دو یا سه ساعت همه آنها بازگشتند، ظاهرا آنها را به دفتر زندان برده بودند و پس از مدتی سرگردانی آنها را به بند بازگرداندند!
*** فردای آن شب باز هم اسامی همه آنها از بلندگو اعلام شد! این بار حالت ها و احساس ها طور دیگری بودند، گوئی برای همیشه از بند می روند و دیگر بازنخواهند گشت! فضای سنگین و سکوت مرگباری تمام جو بند را به خود گرفته بود، ما مخالف سازمان مجاهدین و سیاست های آن بودیم ولی انسان بودیم، با تمام احساسات انسانی، به خصوص که بند به بند و زندان به زندان سال های طولانی را با آنها گذرانده بودیم، من و یکی از دوستانم که بغضی سنگین از رفتن این گونه آنها داشتیم آن شب به سختی گریستیم، بند خالی شده بود و در اتاق های مجاهدین هیچکس نبود! هرگز و هیچ وقت چهره زیبا، دوست داشتنی و لبخندهای فروزان عبدی را فراموش نمی کنم، محبوبه صفائی را از سال ۱۳۶۲ در اوین، مهین قربانی و رقیه اکبری را از قزلحصار می شناختم، مدت کوتاهی در قزلحصار به چند نفر از آنها شیمی درس داده بودم، علیرغم این که هیچ ارتباطی با مریم گلزاده نداشتم ولی او با لبخندی به آرامی سلام می کرد، فروزان، مهین، مریم، محبوبه، رقیه، مهری، شورانگیز، مهری قنات آبادی و دیگران با پرنسیپ هائی که شایسته زندانی سیاسی است سال ها بند به بند و زندان به زندان، انفرادی و تنبیهی با ما بودند و حالا پس از گذراندن سال های سخت و طولانی زندان لحظه های آخر را می گذراندند! یادشان گرامی باد.
****یک یا دو روز پس از رفتن آنها در پنجم یا ششم مرداد ۱۳۶۷ حدود ساعت ده صبح دو نگهبان زن وارد بند شدند و با سختی و زحمت زیاد تنها تلویزیون سر بند را بردند و به اعتراض چند نفر از ما که شاهد این صحنه بودیم پاسخی ندادند! از این تاریخ به بعد تمام کانال های ارتباطی ما با دنیای خارج یعنی روزنامه و ملاقات کاملا قطع شدند! در ضمن بهداری، تنها امکان دیدن زندانیان دیگر و کسب خبر هم قطع شده بود! بی خبری کامل از همه جا، از اوضاع و احوال کشورمان، خانواده هایمان و زندانیان دیگر! شب و روز را با نگرانی و همراه با سکوت می گذراندیم، تنها چیزی که به یاد دارم سکوت سنگین بند وقدم زدنهای طولانی مدت بچه ها در راهرو بود، احساس این لحظه ها برای کسانی که در بیرون از زندان هستند و شرایط ما را نداشتند مشکل است!
****درماه مرداد دوبار نگهبانان زن به طور رسمی اتاق به اتاق از هریک ازما چند سؤال مشخص وهمه جواب ها را یادداشت کردند، سؤال ها این چنین بودند:  اسم واسم فامیل
اتهام و چند سال حکم داری
گروه و سازمانت را قبول داری یا نه؟
جمهوری اسلامی را قبول داری یا نه؟
مسلمان هستی یا نه؟
هریک ازما با توجه به نظری که داشتیم به این سؤال ها جواب می دادیم، من در اتاق صد و یک بودم، به یاد دارم که از یازده نفر هم اتاقی نه نفر به این سؤال که جمهوری اسلامی را قبول داری یا نه و مسلمان هستی یا نه جواب منفی دادیم ولی هیچ کدام از ما در مورد سازمان ها و گروه های سیاسی هیچ وقت و در هیچ زمانی نظری را به زندان اعلام نمی کردیم! (هیچ وقت با بازجوها، رئیس و دادیارهای زندان وارد بحث در مورد نظرات خود نمی شدیم!) برای ما مشخص بود که شرایط سختی در انتظار ماست ولی چه شرایطی و چگونه هیچ اطلاعی نداشتیم!
****در اواخر مرداد و اوائل شهریورماه از کانالی (که ضرورتی به ذکر آن نیست!) متوجه شدیم که تعدادی از رفقای آزادی را که در سالن یک در اتاق های دربسته بودند به سلول انفرادی برده و در پنج نوبت نماز به آنها پنج ضربه کابل (حد ارتداد) می زنند! پس از چندی از سالن ما که همه احکام بالائی داشتیم سه نفر از اعضای حزب توده و اکثریت را به همین منظور بردند، همه رفقای آزادی هر یک پس از مدتی خواندن نماز را پذیرفتند و حد زدن آنها قطع شد! طبق خبرهائی که پس از قطع حدها و باز شدن هواخوری به ما رسیدند یک نفر از بچه های آزادی با همان ضربه اول و دیگری عصر همان روز اول شرط نماز را پذیرفتند، بقیه به تناوب هفت و هشت روز زیر فشار و شکنجه قرون وسطائی طاقت آوردند!
سهیلا درویش کهن که دختر جوان و از هواداران اکثریت بود خودکشی کرد! (س - ب) از هواداران اقلیت پس از سیزده روز شکنجه رگ دست خود را زد ولی خوشبختانه نگهبانان متوجه می شوند و او را به بهداری منتقل می کنند، بعدها شنیدیم که حلوائی جنایتکار او را به خاطر اقدام به خودکشی زیر مشت و لگد گرفته بود! دو نفر از اعضای حزب توده (م - ت) و (ن - د) که از همان ابتدا در اعتراض به این عمل وحشیانه و غیر انسانی اعتصاب غذا کرده بودند شانزده روز تمام در مقابل شکنجه مقاومت کردند، وقتی آنها به سالن سه بازگشتند توانائی راه رفتن نداشتند! یکی دیگر از رفقای ما (ف - ن) را در هفته آخر قبل از اتمام حدها به زیر حد ارتداد بردند، او هم یک هفته کامل این شکنجه روحی و جسمی غیر انسانی را تحمل کرد، در جریان حدهای ارتداد همه ما که در سالن سه بودیم و از جریان این شکنجه اطلاع داشتیم به خصوص تعدادی از ما که به نگهبانان زن اعلام کرده بودیم که نه جمهوری اسلامی را قبول داریم و نه مسلمان هستیم خود را برای شرایط سخت آماده می کردیم و منتظر بودیم که تعدادی از ما را هم زیر حد ارتداد ببرند ولی خوشبختانه همه چیز به یکباره در شانزدهم یا بیستم شهریور قطع شد!
***اواسط مهرماه چند شب اسامی دو یا سه نفر را از بلندگوی بند برای بازجوئی اعلام کردند، از جمله خود من! درست یادم نیست دفتر مرکزی بود یا جای دیگر ولی از ما شماره تلفن خواستند و ما توانستیم با خانواده خود صحبت کنیم، در اواخر مهرماه و اوائل آبان ملاقات تعدادی از رفقا آزاد شد، به یاد دارم که ملاقات بعضی از رفقای ما در ماه آذر آزاد شد، در روز ملاقات خانواده های ما با رنگ های پریده، با چشمانی پر از ترس و هراس و اشک هائی که قطع نمی شدند، با بغضی دردناک پشت شیشه ها گریه می کردند، آن روز مادرم به ملاقات من آمده بود، صورت کشیده اش لاغرتر و چشمانش از شدت گریه ورم کرده و سرخ بودند، هیچ چیز نمی گفت فقط مرا ناباورانه نگاه می کرد و دائم می گفت: "نمیدونی چه خبر است!" ملاقات کوتاه بود، خانواده ها از پشت شیشه کنده نمی شدند، نگهبانان چند بار به آنها تذکر دادند! پس از ملاقات بود که متوجه شدیم چه فاجعه ای و چه جنایتی رخ داده است! متوجه شدیم که همسران، برادران، یاران و رفقای ما را کشته اند! آن روز در ناباوری و بهت در کنار هم اشک ریختیم و پس از ساعتی بند در سکوت مطلق فرو رفت، سکوتی سنگین، هیچکس با کسی حرف نمی زد، همه ما در گوشه و کنج تنهائی خود خزیده بودیم و تا چند روز چنین بود، کمرها خم، چهره ها غمگین، شکسته و دردمند بودند.
***درملاقات اول هنوز ما متوجه گستردگی چنین فاجعه جنایت باری نشده بودیم، هنوز ما نمیدانستیم که کشتاری سراسری وبرنامه ریزی شده در تمام ایران صورت گرفته است، در تماس ها و ملاقات دوم متوجه اوج فاجعه شدیم، در آبان ماه خبردار شدیم که کتایون دادامیری یکی از کسانی که اتهام مجاهد داشت ولی سالها بود که در زندان تغییر ایدئولوژی داده بود ودرسال ۱۳۶۵ از اوین به زندان رشت منتقل شده بود هم اعدام شده است! درست مانند مریم پاکباز در تهران! درهرملاقات خبرهای دردناکی از اعدام زندانیان سیاسی می شنیدیم، اخباری سخت، هولناک و باور نکردنی ولی باورمان شد چرا که واقعیت خود را در هر شرایطی تحمیل می کند، از این به بعد فشار خانواده ها روی ما بیشتر شده بود، زندان هم سیاست را تغییر داده بود، خبرهائی مبنی بر مرخصی های اجباری و رفتن بیرون تعدادی از رفقایمان از سالن آزادیها شنیدیم.
***درنوروز سال ۱۳۶۸ اصلا حال و هوای نوروز را نداشتیم ولی زندان در روز ملاقات به خانواده ها اعلام کرده بود که می توانند شیرینی برای زندانیان بفرستند، درهمان زمان کوتاه بعضی ازخانواده ها سریع شیرینی خریده بودند ازجمله خواهر من ولی دربند کمتر کسی مایل به خوردن شیرینی بود! دراردیبهشت سال ۱۳۶۸ همه ما را که احکامی بالا داشتیم به سالن دربسته منتقل کردند!
****درتیرماه سال ۱۳۶۸ یک روز پس از ملاقات مرا برای بازجوئی صدا زدند، با کمی ترس خود را آماده کردم، در دفتر زندان با حضور کسی که خود را دادیار زندان معرفی می کرد با خانواده ام ملاقات حضوری داشتم و اصرار وخواهش خانواده ام وحرف های دادیار زندان مبنی بر این که ما با آزادی هیچ یک از آنها مشکلی نداریم و این آنها هستند که آزادی را نمی خواهند! (می توانید فضا و صحنه را تصور کنید!) بالاخره پس از چند هفته انفرادی با تضمینی سنگین و درخواست خانواده ام به مرخصی رفتم ولی چند ماه بعد دریک نقطه دور دیگر درحال خروج از کشور دوباره دستگیر وپس از شناسائی و گذراندن مراحل اولیه به اوین منتقل شدم، این بار به جرم خروج غیر قانونی ازکشور! (به دلائل مختلفی که تنها به خودم مربوط نمی شوند توضیح بیشتر دراین مورد را ضروری نمی دانم!)
****پس ازمدتهای طولانی بازجوئی و انفرادی و چندین بار اعتراض در مورد نگه داشتنمان در انفرادی بالاخره در بیست و پنجم فروردین سال ۱۳۷۰ با ضمانت یکی از افراد خانواده ام و پرداخت غرامت مالی آزاد شدم و تا سال ۱۳۷٤ ممنوع الخروج بودم، در اواخر این سال با مشکلات زیادی بالاخره با پاسپورتی که اجازه یک بار خروج از کشور را داشت توانستم به طور قانونی از ایران خارج شوم، قبل از خروج به شهرآرا که دوران کودکی و نوجوانیم را گذرانده بودم و در پارک کوچک آن بازی کرده بودم رفتم تا شاید خاطرات آن دوره را یک بار دیگر زنده کنم، چند بار هم به دانشگاه تهران رفتم، جائی که سال های طولانی دوران دانشجوئی را سیر کرده بودم، با خاطراتی تلخ و شیرین از مبارزات دانشجوئی، چند بار برای مدتی روی پله های دانشکده علوم و فنی نشستم ولی این بار کنارم کاملا خالی بود! چند بار هم به کتابفروشی های روبروی دانشگاه و به بازارچه کتاب سر زدم، به امید این که یک بار دیگر بتوانم این خاطرات و یادها را زنده کنم، با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین، تجربه، با یاد کسانی که دوستشان داشتم و دارم ایران را ترک کردم، هنگام ترک کردن این احساس را داشتم که هرگز وشاید تا سالهای طولانی بازنخواهم گشت ولی امید به بازگشت را از دست نداده ام، این امید چون شعله ای وجودم را گرم می کند!
***پروین خسروی که با نام مستعار مرجان افتخاری شناخته می شود هشت سال ازسال ۱۳۶۲ تا سال ۱۳۷۰برای کمونیست بودن و وابستگی به سازمان فدائیان - اقلیت در زندان ها و شکنجه گاه های گوناگون رژیم ولایت فقیه زندانی بود و پس از آزادی هست و نیستش را در دوزخ رژیم ولایت فقیه رها کرده و با سختی های فراوان به فرامرز گریخت!  
لینک از منبع    https://yadi.sk/i/RsJ3c-4omLG5q
*-برگرفته از کتاب: "یادها و دیدگاه ها" نوشته: پروین خسروی (مرجان افتخاری)
بخش دیدگاهها ،  نشانی منبع   http://iranglobal.info/node/68401  ، روز نشر 27سپتامبر2018 

ایران وکنوانسیون حقوقی دریای خزر

درطول سالهایی که از فروپاشی شوروی می گذرد ایران ابتدا با همکاری روس ها طرفدار این بود که خزر بصورت مشترک اداره شود. ولی پس از آنکه روسها نظرشان را عوض کردند، ایران خواستار تقسیم همه خزر (آبها و بستر) به مناطق ۲۰ درصدی شد.
دولتهای ایران، روسیه، قزاقستان، آذربایجان و ترکمنستان در ۱۲ اوت ۲۰۱۸ کنوانسیونی برای تعیین نظام حقوقی دریای خزر امضا کردند. این کنوانسیون بایستی به تصویب مجالس مقننه دول ساحلی دریای خزر برسد تا الزام آور شود. این کنوانسیون برخی موضوعات را معین کرده و برخی موضوعات بسیار مهم را به توافقات آتی موکول کرده است. اهم موضوعاتی که دراین کنوانسیون هست عبارتند از:
الف - دریای سرزمینی به عرض ۱۵ مایل برای دول ساحلی
ب - منطقه انحصاری ماهیگیری به عرض ۱۰ مایل دیگر
ج - اعلان محدوده خارج از مناطق فوق به عنوان دریای بین المللی برای استفاده دول ساحلی
د - دول ساحلی متعهد می شوند که اجازه حضور نظامی به دول غیر ساحلی ندهند.
اهم موضوعاتی که در این کنوانسیون نیست عبارتند است:
الف - سهم دول ساحلی از بستر و زیر بستر دریای خزر
ب- معیار تعیین سهم مزبور
ج- مشخصات خطوط مبدا بری اندازه گیری مناطق دریایی (باتوجه به اینکه خطوط مبدا تعیین نشده اند وبقرارداد دیگری موکول شده اند، محدوده آبهای داخلی-پشت خطوط مبدا- وعرض دریای سرزمینی ومنطقه انحصاری ماهیگیری وشروع منطقه بین المللی مشخص نیست).
د - نظام حقوقی آبراه ولگا-دون
ه - شرایط همکاری دول ساحلی با اشخاص حقیقی و حقوقی دول غیر ساحلی
حال می توان بررسی کرد که ایران چه بدست می آورد و چه از دست می دهد.
اول چه بدست می آورد:
الف - تعهد دول ساحلی خزر که اجازه حضور نظامی به دول غیر ساحلی ندهند.
ب - تعهد دول ساحلی خزر که اجازه ندهند مناطق آنها در خزر برای تجاوز یا عملیات نظامی علیه دول ساحلی دیگر بکار برود.
دوم اینکه ایران چه از دست می دهد:
الف - با توجه به اینکه طول دریای خزر حدود ۶۴۰ مایل و عرض آن حدود ۲۷۰ مایل است ، اعلان حوزه خارج از ۲۵ مایل به عنوان آبهای بین المللی برای استفاده همه دول ساحای خزر چیزی نیست جز دادن آزادی عمل به روسیه در این منطقه. دول دیگر ساحل خزر ، دارای واحدهای دریایی تجاری و نظامی قابل توجهی در خزر نیستند. در عین حال، روسیه دارای بخشی از پیشرفته ترین واحد های دریایی تجاری و نظامی در خزر است. حضور دریایی ایران در خزر محدود است به قایق های ماهیگیری کوچک و چند قایق گشت دریایی.
بیشتر بخوانید:
ب - درطول سالهایی که از فروپاشی شوروی می گذرد (ایران ابتدا با همکاری روس ها طرفدار این بود که خزر به صورت مشترک اداره شود). ولی پس از آنکه روسها نظرشان را عوض کردند، ایران خواستار تقسیم همه خزر (آبها و بستر) به مناطق ۲۰ درصدی شد. وقتی دول دیگر خزر این را قبول نکردند، ایران خواستار تقسیم همه خزر بر اساس "اصل انصاف" در حقوق بین الملل و با توجه به "حقوق تاریخی" ایران شد. این را هم دول دیگر نپذیرفتند.
تنها روندی که در منطقه با رهبری روس ها پیشرفت کرد تقسیم بستر خزر بر پایه طول ساحل (خط منصف) و آزاد گذاشتن آبهای سطح خزر برای استفاده مشترک دول ساحلی خزر بود. استفاده از این روش باعث میشود که کمتر از ۱۳ درصد از خزر به ایران برسد. ( قزاقستان حدود ۳۰ در صد ، روسیه و آذربایجان حدود ۲۰ درصد و ترکمنستان حدود ۱۷ درصد). کنوانسیون نظام حقوقی خزر سهم دول ساحلی از بستر خزر را تعیین نمی کند ولی ایران با این ترتیبات اهرم های خود را برای فشار به سایر دول ساحلی خزر جهت توجه بیشتر به حقوق مساوی برای ایران در خزر یا از دست می دهد ویا تضعیف می شود.
حق نشر عکس Getty Images Image caption مردم ایران از توانایی نظام جمهوری اسلامی برای احقاق حقوق خود در بسیاری از زمینه ها منجمله در دریای خزر نا امید شده اند. مساله عدم موفقیت دولت فعلی ایران در تحقق حقوق ایران با همه دول همسایه از لحاظ حقوق آبی مطرح است. در حالیکه دولت ایران دم از اقتدار در منطقه می زند، ترکیه و افغانستان و عراق سیاست هایی را دنبال می کنند که به محیط زندگی ایرانیان لطمات جبران ناپذیر می زند و دولت ایران حریف هیچ کدام نیست
این اهرم ها چیست؟
۱- مخالفت ایران با توافق های دو جانبه در شمال دریای خزر (مثل قراردادهای روسیه با قزاقستان و آذربایجان و نیز بین قزاقستان و آذربایجان) بر پایه طول ساحل و بدون توجه به وضعیت جنوب خزر. موضع ایران این بود که طبق توافقات موجود و نیز اصول حقوقی، این قراردادهای جداگانه اعتبار ندارد.
۲- مخالفت ایران با تاسیس لوله های زیر آبی نفت و گاز در خزر به بهانه محیط زیست و در واقع برای ترغیب دیگران به دادن حقوق بیشتر به ایران در ورای ۱۳ درصد.
۳- مخالفت کلی ایران با تعیین نظام حقوقی خزر بدون توجه به موقعیت نامساعد جغرافیایی سواحل ایران.
۴- ایران در واقع چندان عجله ای برای استفاده از منابع نفت و گاز خزر ندارد زیرا بخش خزر در طرف ایران بسیار عمیق است و بهره برداری از منابع بستر و زیر بستر خزر در این منطقه نیاز به سرمایه و تکنولوژی بالایی دارد. ایران در درجه اول هیچ کدام از این ها را به قدر کافی ندارد و در درجه دوم، اگر هم آنها را داشته باشد بهتر است در جاهای دیگری از مملکت که راحت تر میتوان به نتیجه رسید ( مثل خلیج فارس) آن ها را صرف نماید. علاوه بر اینها، تاکنون با هیچ روشی (منجمله اکتشاف ماهواره ای و لرزه نگاری ) در منطقه ۱۳ درصدی طرف ایران ، هیچ میدان نفتی یا گازی مهمی یافت نشده است. معنی اش اینست که :
ایران می توانست از این عدم نیاز به منابع خزر در جهت فشار بر دیگران برای توجه به مواضع خودش بهره بگیرد.
ایران می توانست مدت بیشتری صبر کند به امید اینکه اوضاعش بهتر شود و در شرایط بهتری برای منافع ملی عمل کند.
قضیه این کنوانسیون از لحاظ اقتصادی برای ایران اولویت ندارد.
۵- در ماده سه از این کنوانسیون به مساله "عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر" اشاره شده است. برای اجرای این هم نیاز به قرارداد دیگری هست. در همین ماده به "تضمین امنیت و ثبات" و همینطور به "تضمین موازنه پایدار تسلیحات طرف ها در خزر" اشاره شده است. با توجه به شرایط اقتصادی-صنعتی-نظامی بسیار متفاوت روسیه با دول دیگر حاشیه خزر منجمله ایران، معلوم نیست که این تضمین ها به چه معنایی است. روسیه یکی از بزرگترین قدرت های جهانی است با پیشرفته ترین تسلیحات اتمی و متعارف. چگونه قرار است با ایران یا ترکمنستان به موازنه پایدار تسلیحاتی برسد.
با توجه به آنچه ذکر شد، می توان گفت که:
۱- دولت ایران در این کنوانسیون به دنبال "امنیت" است.
۲- امنیتی که در این کنوانسیون درج شده است مطابق با منافع ملی ایران نیست. نظام حاکم بر ایران از هراس اینکه مناطق دول دیگر ساحل خزر (بخصوص توسط آذربایجان به عنوان متحد آمریکا و اسراییل) برای حمله به ایران به کار برود، با سرعت وارد ترتیباتی شده است که مغایر منافع ملی ایران است.
۳- بخشی از این "امتیاز دادن واز دست رفتن اهرم ها" ناشی از عدم تعادل نظام حاکم در روابط با دول جهان بخصوص غرب است که باعث اتکای بیش از حد به روس ها شده است در حالیکه مردم ایران از لحاظ تاریخی به اهداف روسیه در ایران با سوء ظن نگاه می کنند و هنوز خاطره تجزیه ایران و الحاق برخی از مناطق ایران به روسیه را از یاد نبرده اند.
۴- مردم ایران از توانایی نظام جمهوری اسلامی برای احقاق حقوق خود در بسیاری از زمینه ها منجمله در دریای خزر ناامید شده اند. مساله عدم موفقیت دولت فعلی ایران در تحقق حقوق ایران با همه دول همسایه از لحاظ حقوق آبی مطرح است. در حالیکه دولت ایران دم از اقتدار در منطقه می زند، ترکیه و افغانستان و عراق سیاست هایی را دنبال می کنند که به محیط زندگی ایرانیان لطمات جبران ناپذیر می زند و دولت ایران حریف هیچ کدام نیست.
این کنوانسیون باعث افزایش نارضایی مردم از حکومت شده است. امید است که مجلس ایران این کنوانسیون را تصویب نکند.
در پایان بایستی گفت گرچه حقوقدانان برجسته ای از ایران در تهیه این کنوانسیون شرکت داشته اند، ولی این کنوانسیون "اجرای یک برنامه سیاسی-امنیتی" توسط دولت فعلی ایران است.
منبع: صفحه ناظران بی بی سی، عنوان: ایران وکنوانسیون حقوقی دریای خزر: داده و ستانده چیست؟
بهمن آقایی دیبا متخصص حقوق بین الملل  8 اکتبر 2018 - 16 مهر 1397 
http://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-45771208