۱۳۸۷ آذر ۲۹, جمعه

مختصری درحق ِ رئیس انجمن پژوهشگران ایران و نگارنده ی مقاله ی" فدرالیسم را از زندان تجزیه طلبان نجات دهیم"

مقاله را دکترحسین لاجوردی، رئیس انجمن پژوهشگران ایران (www.aciiran.com)، درجواب به مقاله ای از داریوش همایون سردسته ی جناحی ازسلطنت طلبان معروف به "مشروطه خواه" (دربرابر جناح سلطنت طلب معروف به " شاه الهی" های تحت رهبری شجاع الدین شفا)، را نوشته است. واقعیت این است که دکتر لاجوردی علیرغم عدم تعلق به ملیتهای تحت ستم ایران سالهاست درراه ترویج دموکراسی و رژیم فدرالیستی درایران و نیز در راه مقابله با تلاشهای مخرب افراد سرشناس دستجات ناسیونالیستهای افراطی ایرانی فعال است.
افراد علاقمند به آشنائی با فعالیتهای " انجمن پژوهشگران ایران" و رئیس آن دکترحسین لاجوردی می توانند به سایت "انجمن پژوهشگران ایران" (www.aciiran.com)، مراجعه نموده در راه مطالعه به کوشند.

ایل گویجی
2008-12-19 / 29 آذر 1387
---------------------------------------------------------------

فدرالیسم را از زندان تجزیه طلبان نجات دهیم

*- منبع: سایت اخبار روز: www.akhbar-rooz.com ، دوشنبه ۲۵ آذر ۱٣٨۷ - ۱۵ دسامبر ۲۰۰٨

هدف مشخص من را دراین نوشتارمی توانید بمانند همیشه نگرانیم برای آینده ایران بدانید وبه آقای داریوش همایون هم برای اینکه نگران نباشند دراین نوشته تعهد کتبی میدهم که نه جزء "کمونیستهای سربلند کرده" هستم، نه از"حزب الهی های ازهر رنگ" ونه از"سلطنت طلبهای رنگارنگ" ویا ...،

ایشان درقسمتی ازمقاله "همرائی" وازقول یکی ازاندیشه مندان انگلیسی نوشته اند که "هدف دموکراسی باید ایجاد بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردمان (!!!) باشد".
ازفحوای کلام چنین برمی آید که بطورقطع این بیشترین مردمان ازدید نویسنده – داریوش همایون– همگی درزمان رضا شاه و محمد رضاشاه ودرنهایت آرامش وبدون کوچکترین خواست ونیازی دریک جامعه آزاد و دموکراتیک درتهران زندگی میکرده اند وهمه هم پادشاه طلب وسلطنت طلب بوده اند وامروزهم تمامی ایرانیان با همان طرزتفکر که مجبورند داشته باشند درانتظار نشسته اند که حزب مشروطه (یعنی داریوش همایون) ویاداریوش همایون (یعنی حزب مشروطه) چه نسخه ای صادرمیکند تا دستورالعمل مبارزه برای بازگرداندن گذشته ای باشند که بدون هیچگونه تردیدی بوجود آورنده بستر اهانت بار امروزماست.

اگرکسی دردوران پنجاه – شصت سال پیش ازتکنولوژی امروزگرفتاراست وازاعلامیه جهانی حقوق بشر تنها آنچه را می بیند که خود میخواهد وتوان نگاه کردن به واقعیتهای اعلامیه حقوق بشر حتی شصت سال پس ازپیدایش آنرا نیز ندارد گناه جامعه هفتاد وچند میلیونی امروز ایران نیست که تمامی تلاشش را برای بدست آوردن آزادی ورهائی ازوجود اهانت بارحکومت جمهوری اسلامی وهرنوع حکومت اربابی واستبدادی ودیکتاتوری وبا تمام مشکلاتش دنبال می کند.

در زمره نخستین پایه گذران و امضاء کنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر کشورهائی چون ایالات متحده امریکا، آلمان، هند، سویس و...، بوده اند که همگی از روز نخست پذیرای اداره کشور ازطریق "فدرالیسم" شدند، اگر حتی کمی هم شده بفکر بنشینیم، بی تردید باید باین نتیجه مشخص برسیم که مقامات ومتفکران هیچکدام ازاین کشورها نه تنها قصد و نیت شان "فروپاشی" و "بجان هم انداختن مردمان کشورشان" نبوده است که با یک آینده نگری، تلاش داشته اند که با هدف برابری و آزادی برای مردمشان چارچوب و تمامیت ارضی خود را پا برجا نگاهدارند.

امروز و به دنبال تفکرات بلند و ارزشمند آنروز آنها شاهد آن هستیم که یکی از پابرجاترین دموکراسی ها در هند وجود دارد، یکی از آزاد ترین کشورهای جهان سویس است، آلمان درزمره پیشرفته ترین کشورهای جهان قرار دارد و ایالات متحده امریکا با تمام معایبش بر جهان حکومت می کند و یادآوری این مهم نه بدان معناست که ما هم امروز کپی برداری کنیم و همان کار را انجام دهیم، ولی بطور قطع در برگیرنده این مفهوم می باشد که تعین تکلیف نکنیم و اجازه دهیم در یک فضای آزاد مردم بتوانند برای امروز و فردایشان تصمیم بگیرندو ما تنها نقش یک مشورت دهنده را بعهده بگیریم، اگر از ما مشورتی طلب شود.

نکته بسیار مهمی که حافظه تاریخی مان اجازه نمی دهد بدان بپردازیم و یادآور خودمان شویم اینست که در نوشتن اعلامیه جهانی حقوق بشر در شصت سال پیش نماینده کشور ایران نیز حضور داشته است و ایران نیز یکی از کشورهائی بوده است که مورد مشورت قرار گرفته بود، اگر همانروز هم اصل "انجمن های ایالتی – ولایتی"در قانون اساسی مشروطیت و در اصل قاموس آن قانون مورد احترام برای مسئولان و حکومت کنندگان کشور می بود باز هم امروز ما اینچنین دچار آشفتگی و سرگردانی نبودیم که هر روز بدلیل یک سلسله تحریکات و بی فکری ها اینهمه نگران تجزیه ایران مان باشیم.

چشمان ما نه تنها توانائی دیدن چنین واقعیت هائی را ندارد که همچنان در توهمات خود غرق گشته ایم و فراموش می کنیم که پیش زمینه های این بحثهای جدائی طلبی که به زعم من تنها افراد و گروههای کوچک و منحصر بفرد وتک نفره ای را دربر می گیرد که به یمن وجود جمهوری اسلامی و فرصتهائی که این حکومت ایجاد کرده است ازسوئی وحمایت قدرتهای غربی که همیشه با تفکر تجزیه ایران پیش رفته اند از سوئی دیگر است در میان مردم ایران کوچکترین پایگاه وجایگاهی ندارد.

ولی فراموش نکنیم که تمامی اینها ریشه وپایه ای درگذشته ای مملو ازاستبداد ودیکتاتوری دارد که امروز سر برافراشته است.

به خودمان بیآئیم، واقعیت اینست که بطور قطع و یقین معنی و مفهوم "همرائی" برایمان شناخته شده نیست، چرا که همچنان مفهوم "همرائی" برایمان تجدید دوران گذشته و ندیده انگاشتن خواست ها و نیازهای واقعی دیروز و امروز مردم ایران است.

اگر همان روزها که امروز افسوسش برای بسیاری وجود دارد کمی ازخودمحوریها وحاکمیت قدرت و زور کمتر می شد وبر عقل و درایت افزوده می گشت و آینده نگری جایگزین آن می گردید بی تردید امروز گرفتار همین چند ده نفری هم که جدائی طلب و بیگانه پرست هستند نمی شدیم.
و این درحالیست که من همچنان اعتقادم بر اینست که اگر با "انصاف سیاسی – اجتماعی" به مسائل نگاه کنیم، درمهمترین برخورد باید باین مهم بیاندیشیم که رضاشاه ایران را از زندگی قبیله ای به دنیای مدرن وارد کرد ومحمد رضا شاه با تمام ضعفهایش آرزوئی جز سربلندی ایران نداشت.

لازم به توضیح می دانم که این مسئله همچنان کوچکترین ارتباطی باین ندارد که من از هر نوع حکومت دیکتاتوری متنفرم که می تواند نامش صاحب و ارباب باشد ویا شاه دیکتاتور و رئیس جمهور مادام العمر ویا ولی فقیه که اهانت بارترینش است واگر بطور پیوسته ازتمامی افراد وگروه ها دعوت می کنم که بفکر بنشینند نه به معنای طرفداری از این ویا آن تفکر، بلکه صرفا بدین معناست که افراد با هر نوع عقیده ای که دارند برای از میان برداشتن این بی هویتی و حقارت دست بدست هم دهند و در فردای آزاد ایران به تلاش برای متقاعد کردن دیگران بپردازند.

جای تاسف فراوان است که ماهمچنان با گذر ازتجربه ها، نیآموخته ایم که به معانی و مفاهیم واژه ها درابعاد گسترده تری نگاه کنیم وکمی هم شده بیاندیشیم که ممکن است برداشت من ازواژه "همرائی" تنها همانیکه من فکرمیکنم نباشد واین واژه جز معنی "همراه شدن با من" که روح وضمیرگوینده را بدنبال دارد مورد استفاده قرار نگیرد و مفاهیم دیگری را نیز به ذهن متبادرکند.

ما هنوز هم نمی خواهیم بپذیریم که پایه ها و چارچوب واقعی "همرائی" را خواست ها و نیازهای همگانی تشکیل می دهد و همچنان درب بر آن پایه نمی گردد که آنچه را من فکر میکنم همان باید انجام شود.

اگرخواست ودیدگاه تمامی مردم ایران درآنروز"سومکا" ودرامروز "حزب مشروطه" ویا "داریوش همایون" بود که نمیبایست اینهمه نگرانی برای یکپارچگی ایران وجود داشته باشد.
ما اگر امروز خیلی میخواهیم ناسیونالیست وایران پرست معرفی شویم بهتر است بجای ایستادن پشت سر منفورترین حکومت دنیای امروز ودرقرن بیست و یکم، موقعیت امروز ایران را بهتر بشناسیم و بجای شعارهای دهان پرکن وبدون محتوا راه های موجود برای باقی ماندن و یکپارچه ماندن ایران را بکمک همدیگر جستجو کنیم.

اینکه مرتب شعارهای بی اعتبار شده "کمونیست های سربلند کرده"، "حزب الهی های ازهر رنگ"، سلطنت طلبهای رنگارنگ و یا...، را مطرح و تمامی دیدگاه ها را جز خود چه خوب و چه بد "لجن پراکنی" لقب دهیم هیچ قدمی بیشتر از امروز حکومت جمهوری اسلامی بر نداشته ایم، چرا که آنها هم دقیقا همین شعار ها را جز "حزب الهی" مرتبا تکرار می کنند که با همین شیوه هم بیشترین و بزرگترین بی اعتباری را برای خود کسب کرده اند.
یادمان باشد علی رغم فاسد ترین حکومتی که امروز بر ایران وجود دارد "توتالیتاریسم" تنها مختص امروز و در سی سال گذشته نبوده است، توتالیتاریسم در فرهنگ و در حکومت های تاریخ ایران نهادینه شده است و تنها راه نجات از آن و رسیدن به یک حاکمیت مردمی دوری کردن از اعلامیه و دستور صادر کردن است که آنهم به فکر و اندیشه نیاز دارد و انسان های کار آزموده و اندیشمند را طلب می کند که به مفهوم واقعی دموکراسی بیاندیشند و ایرانیان را درهرگوشه ای از این مملکت که هستند ودرسرزمین مادریشان برابر ویکسان نگاه کند و دموکراسی را برای همه آنان بخواهند.

برای من بطورقطع حاکمیت غیرمتمرکز ویا هر حکومتی که مردم تصمیم گیر آن باشند می خواهد نامش فدرال باشد ویا هر اسم دیگری درقالب ایران یکپارچه مهمترین هدف وخواستگاهم است.
فدرالیسم هم تنها این نیست که ما شعار آنرا بدهیم و تنها به وجود آن در چند کشور اشاره کنیم بلکه باید بتوانیم طرحی را ارائه کنیم که با ویژه گیهای فرهنگی – اجتماعی - اقتصادی وسیاسی برای جامعه ما بوجود آمده باشد وبا فرهنگ وخصوصیات ایران و ایرانی و برای ایران تدوین شده باشد وبتواند برای تمامی ما ایرانیان چه درزابل و ایرانشهر، چه در گرمی و آذرشهر، چه در تربت جام وچه درمیناب وچاه بهار ودرنهایت تهران بتواند برابری ویکسانی درقالب تمامیت ارضی وبا حفظ چهارگوشه ایران بوجود بیاورد و قادر باشد خواستها و نیازهای تمامی ایرانیان را دربستر ایران فراهم آورد.

این همان ایده آلی خواهد بود که برایم وجود دارد وبرایش بیشترین تلاش را خواهم کرد خواستگاهی که امیدوارم بتواند سربلندی ایرانیان را به ارمغان آورد وآرزوهای نزدیک به یکصد پنجاه سال آشفتگی وپراکندگی را یکبار وبرای همیشه ازمیان بردارد.

التماس میکنم، بیآئیم و کمی هم که شده از شعار دوری و به شعور نزدیک تر شویم و به خودمان برگردیم که چگونه می توان "حکومت تهران" را به "حکومت ایران" تبدیل کنیم وچگونه می توانیم مفاهیم "غیرمتمرکز" و "فدرالیسم" ویا هر نوع واژه دیگری را دراین زمینه برای مردممان ودرقالب "ایران" به ثمر برسانیم وبارور کنیم وبه جستجوی راه های رسیدن به آنها بپردازیم، یکی ازبزرگترین مسئولیتهای ما اینست که "فدرالیسم" را اززندان تجزیه طلبان نجات دهیم وآنرا با معانی و مفاهیم مدرن درچارچوب ایران پیاده کنیم. وحشت نداشته باشیم، نه کردهای ما می خواهند به عراق وترکیه و سوریه بپیوندند، نه بلوچ های ما قصد ملحق شدن به افغانستان وپاکستان را دارند ونه لرها وترکمنها و خوزستانی های ایران میخواهند ایران را تجزیه کنند- آنها درطول هزاره ها ایرانی بودن خودرا باثبات رسانده اند وبهای سنگینتری پرداخته اند؛ کمی فکرکنیم!
تنها کسانی بطور مرتب برطبل گذشته می کوبند که فکر وحرف و سخنی برای امروز و فردای ایران ندارند، به خودمان بیآئیم آیا همین بی فکریها و شعارهای توخالی و بی محتوا نبوده است که ما را به امروزمان وبا حکومت جمهوری اسلامی به این بی هوویتی و حقارت رسانده است ؟
برای ساختن آینده ایران تنها به فکر و اندیشه و شجاعت ابراز کردنش ودوری ازهیجان وتحریک مردم نیاز است.
تصور می کنید کمی به خود آمدن و اندیشیدن بد باشد؟
حسین لاجوردی
پاریس – ۲۴ آذر ۱٣٨۷/ ۱۴ دسامبر ۲۰۰٨
*- فایل مطلب: http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=18533

هیچ نظری موجود نیست: