نقش خامنه ای، رفسنجانی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درسرکوب
کردها، بلوچ ها و ترکمن ها وکمک به مجاهدین افغان از
زبان سلامتی
اخبار روزیکشنبه,
۶
مهر ۱۳۹۹ ، پيشخوان: محمد سلامتی توضيح میدهد که با هماهنگی
هاشمی رفسنجانی وزير کشور وقت وعلی خامنه ای معاون وزارت دفاع و سرپرست سپاه
پاسداران به يک کميته ی مخفی به رهبری وی اختيار تام داده شد تا طرح سرکوب مخالفان
درکردستان، بلوچستان و ترکمن صحرا را عملياتی کنند. رفسنجانی وخامنه ای درآن زمان
درکنار مقام دولتی، عضو شورای انقلاب و در ارتباط مستقيم با خمينی بودند ونقش
بازوی اجرايی وی را بر عهده داشتند
محمد سلامتی یکی از چهرههای درسایه ی جمهوری اسلامی درجریان
سرکوب مردم کردستان، بلوچستان و ترکمن صحرا بعد از انقلاب است؛ او درتشکیل سازمان
مجاهدین انقلاب اسلامی در دوره اول تا تشکیل دوباره آن در دوره دوم وهماهنگی
نهادهای سرکوب مردم درسالهای اول دهه ۶۰ نقش مهمی داشت.
نسل پس از انقلاب عمدتا او را به عنوان وزیر کشاورزى در دهه ۶۰، نماینده مجلس سوم و جریان اصلاح طلب حکومتی که با ریاست جمهوری
خاتمی ظهور کرد می شناسند. روزنامه شرق با هدف اعتبار سازی برای اصلاح طلبان
گفتگویی با وی انجام داده تا سلامتی به خاطرات عمدتا شنیدهنشده از “سازمان
مجاهدین انقلاب اسلامی” و سهم این جریان در استقرار و بقای جمهوری اسلامی بپردازد.
سلامتی دراین گفتگو ضمن توضیح مشروح چگونگی شکل گیری سازمان مجاهدین انقلاب
اسلامی، می گوید که این سازمان بعد از انقلاب در کنار حضور علنی، عملیات نظامی
مخفی علیه مخالفان استقرار جمهوری اسلامی انجام می داد. او توضیح می دهد که با
هماهنگی هاشمی رفسنجانی وزیر کشور وقت و علی خامنه ای معاون وزارت دفاع و سرپرست
سپاه پاسداران به یک کمیته ی مخفی به رهبری وی اختیار تام داده شد تا طرح سرکوب
مخالفان در کردستان، بلوچستان و ترکمن صحرا را عملیاتی کنند. رفسنجانی و خامنه ای
در آن زمان در کنار مقام دولتی، عضو شورای انقلاب و در ارتباط مستقیم با خمینی بودند
ونقش بازوی اجرایی وی را برعهده داشتند. حمله به کامیاران
در۱۰ بهمن ۵۸، یکی از عملیات این کمیته بود.
سلامتی در این گفتگو فاش می کند که اعضای این سازمان به مجاهدین
اسلامی افغانستان نیز آموزش می دادند وبا آنها درمبارزه علیه دولت وقت افغانستان
شرکت می کردند.
بخشی از سخنان محمد سلامتی را درگفتگو با شرق که به ماجرای سرکوب
مخالفان با هماهنگی خامنه ای، رفسنجانی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی می پردازد،
اینجا می خوانید:
«سازمان [سازمان
مجاهدین انقلاب اسلامی] که تشکیل شد فعالیت خود را به صورت نیمهمخفی و نیمهعلنی
اعلام کرد. نیمهعلنی فعالیت سیاسی و نیمهمخفی فعالیتهای نظامی و امنیتی بود.
نیمهمخفی به این دلیل بود که سازمان احساس میکرد باید یک بازوی قوی برای نظام
نوپا و ضربهپذیر جدید باشد. چون نگرانی از این بود که ضدانقلاب احتمالا مسلط شود
و قدرت را به دست بگیرد. این موضوع آنقدر برای ما جدی تلقی میشد که بنا را بر
این گذاشتیم که اگر اتفاقی افتاد و ارتباطاتمان قطع شد، چگونه بتوانیم ارتباط
برقرار کنیم و فعالیت را ادامه دهیم؛ بنابراین محل قرار و اسمهای مستعار برای
افراد تعیین شد. فعالیت نیمهمخفی و نظامی سازمان کارهای مهمی در آن موقع انجام
داد. اوایل انقلاب علاوه بر اینکه در بسیاری از شهرهای بزرگ کموبیش درگیریهای
مختلفی در جریان بود، در شرق کشور (سیستانوبلوچستان) توسط گروههایی مثل خلق بلوچ
و ستاره سرخ و… در غرب کشور از سوی گروههایی مثل دموکرات، کومله، فدائیان خلق، در
شمال از سوی خلق ترکمن و در شمال غرب از سوی خلق مسلمان و در جنوب کشور توسط خلق
عرب مشکلات زیادی به وجود آمده بود. یکی از این مشکلات که مهمترین آنها نیز بود،
در کردستان بود. گروههای مختلفی مثل کومله، حزب دموکرات کردستان و چریکهای
فدائیان خلق با شعار خودمختاری و بعضا با هدف تجزیهطلبی و استقلال مبارزه مسلحانه
را در پیش گرفتند. آنها از شرایط ضعف نظامی در منطقه سوءاستفاده کرده و هرکدام
کنترل یک یا چند شهر را به دست گرفتند. در سنندج نیز هرکدام از محلهها و حتی
خیابانها تحت کنترل یکی از این گروهها بود.
ارتش
نیز توان مقابله با آنها را نداشت. تمام سعی دولت نیز این بود که آرامش را صرفا
با راهکارهای سیاسی به وجود بیاورد. به همین علت سه نفر از اعضای هیئت دولت
(آقایان صباغیان، وزیر کشور، فروهر، وزیر کار و سحابی، رئیس سازمان برنامهوبودجه)
را به آنجا فرستاد تا مذاکره کنند. اما هر بار که این افراد میرفتند و مذاکره میکردند،
ضدانقلاب جریتر میشد و از موضع بالاتر برخورد میکرد؛ بنابراین موضوع از این
طریق حل نشد. ما به عنوان سازمان احساس مسئولیت کردیم و به آقای هاشمیرفسنجانی
زمانی که وزیر کشور شد، پیشنهاد کردیم مسئولیت آنجا را به ما بدهند. با شناختی که
از سازمان داشتند، این مسئولیت به ما سپرده شد. پس از برعهدهگرفتن این مسئولیت
توسط سازمان، کمیتهای پنجنفره برای انجام این کار در سازمان تشکیل شد که «کمیته
بررسى و حل مسائل کردستان» نامیده شد. اعضاى این کمیته عبارت بودند از آقایان محمد
بروجردى، حسین زیبایى (نجات)، ابوالفضل قدیانى، محمود یاسینى و بنده. مسئولیت این
کمیته نیز برعهده من گذاشته شد. این کمیته براى حل مسئله کردستان یک طرح هفتمادهاى
تهیه کرد. این طرح شامل ضرورت یک کانالهکردن تمام امور مربوط به کردستان، همکارى
و هماهنگى با شخصیتهاى ذینفوذ براى مقابله با ضدانقلاب، جلب همکارى جریانها و
تشکلهاى معتقد به نظام، سازماندهى نیروهاى بومى براى مبارزه با ضدانقلاب، انتصاب
عناصر انقلابى معتقد به نظام، اقدام به کار فرهنگى گسترده و اقدام عاجل به کارهای
عمرانى. این طرح را به آقای هاشمی ارائه دادیم با این قید که همه آنچه به کردستان
مربوط میشود باید از طریق این کمیته انجام شود. آقای هاشمی این طرح را پسندید.
ظاهرا بعدا در شورای انقلاب آن را مطرح کرده بودند. طرح را به آیتالله خامنهای
هم ارائه دادیم. ایشان گفتند طرح بسیار خوبی است و من بارها بر همین محورها تأکید
داشتهام و همین موارد را تذکر دادهام. این طرح به آقای موسویاردبیلی نیز داده
شد. ایشان ابتدا آن را نپسندید اما یک هفته بعد با من تماس گرفتند و گفتند این طرح
را مجدد مطالعه و دقت کردم، متوجه شدم بهترین طرح است؛ بنابراین وقتی احتمالا در
شورای انقلاب مطرح شد از سوی شخصیتهای مختلف تأیید شد. ظاهرا به نظر امام نیز رسیده
بود. براساس این طرح، ما درکردستان یک تشکیلات نظامی به نام «سازمان پیشمرگان کرد
مسلمان» راه انداختیم. لازم بود در بُعد نظامی بین سپاه، ارتش و پیشمرگان هماهنگی
و وحدت عمل به وجود آید. به این جهت در ملاقاتی که من با آیتالله خامنهای داشتم،
پیشنهاد کمیته را مبنی بر اینکه برای هماهنگیها لازم است محمد بروجردی، فرمانده
سپاه در غرب کشور شود و آقای صیادشیرازی نیز فرمانده ارتش در این منطقه شود. آیتالله
خامنهای که در آن مقطع زمانی معاونت وزارت دفاع و نیز سرپرستی سپاه را برعهده
داشتند، هر دو پیشنهاد را با نظر مثبت پیگیری وبه انجام رساندند. آقای هاشمیرفسنجانی
نیز فرد پیشنهادی ما را جایگزین استاندار کرد وبه تبع آن فرمانداران پیشنهادی ما
منصوب شدند. تعداد پیشمرگان که به ۵۰۰ نفر رسید، برای تجهیزات و سلاحهای مورد نیاز
آنها و همچنین تکمیل تجهیزات مورد نیاز سپاه، شهید محمد بروجردی فهرست بلندبالایی
به من داد که آنها را تهیه کنم. برای این منظور ملاقاتی با آیتالله خامنهای
داشتم و درخواست تأمین آنها را داشتم و ایشان ارجاع دادند به شهید چمران. من
پرسیدم ایشان این سلاحها و تجهیزات را میدهد؟ گفتند حالا مراجعه کنید ببینیم چه
میشود. در ملاقاتی که با شهید چمران داشتم توضیح دادم که در ارتباط با مسئله
کردستان چه کارهایی کردهایم و اینکه «سازمان پیشمرگان کرد مسلمان» را تشکیل دادهایم
و هماکنون حدود ۵۰۰ نفر عضو دارد که میخواهیم آنها را مسلح کنیم.
فهرست سلاحها و تجهیزات مورد تقاضا را هم ارائه دادم، شهید چمران گفت فرماندهان
ارتش حاضر نمیشوند این سلاحها را بدهند. شما نیروهایتان را در اختیار ارتش
بگذارید تا از طریق ارتش عمل کنند. من ناراحت شدم و گفتم ارتش در غرب ضعیف است و
درست عمل نکرده (اشاره به رویارویی ارتش و حزب دموکرات در دره قاسملو که ارتشیها
تسلیم شدند و سلاحهایشان را تحویل ضدانقلاب دادند)، ما این تشکیلات را به این
علت راه انداختیم که آنها به وظیفهشان عمل نکردهاند. این ملاقات نتیجهای در بر
نداشت. مجدد با آیتالله خامنهای ملاقات داشتم. اینبار من را به آقای رفیقدوست
که مسئولیت تدارکات سپاه را برعهده داشت ارجاع دادند. در ملاقاتی که با رفیقدوست
داشتم، ایشان اعلام آمادگی کرد که فهرست مزبور را تأمین کند و گفت اینها را میدهم
ولی رسید میگیرم. گفتم تحویل محمد بروجردی بدهید و از خود او رسید بگیرید.
خوشبختانه سلاحها را تحویل گرفتیم و پیشمرگان مسلح شدند و سپاه نیز تقویت شد؛ در
نتیجه این آمادگی به وجود آمد که میتوانیم به ضدانقلاب حمله کنیم. این آمادگی در
اوایل بهمن ۵۸ بود و عملیات برنامهریزی شد. قبل از حمله باید
در تهران با آیتالله خامنهای هماهنگ میکردیم. روز پنجم یا ششم بهمن سال ۱۳۵۸ یعنی یک روز قبل از حمله، با آیتالله خامنهای تلفنی تماس گرفتم و
گفتم که فردا به کامیاران حمله میکنیم. ایشان گفتند: «میدانم ولی این کار را
نکنید». پرسیدم چرا؟ گفتند: «بههمیندلیل که من میدانم». ایشان اضافه کردند که
حالا بیایید تا صحبت کنیم. من نگران شدم که نکند عملیات لو رفته باشد. فوری به
محمد بروجردی تلفن کردم و گفتم عملیات را انجام ندهید و خودت هم بیا تهران. محمد
بروجردی شبانه راهی تهران شد. صبح به اتفاق به ملاقات آیتالله خامنهای رفتیم.
ایشان درباره توقف عملیات گفتند: «یکی از فرماندهان سپاه (آقای سعید جعفری که بعدا
در کردستان شهید شد) آمده پیش من و معتقد است هنوز زود است و نباید حمله صورت
گیرد. این درست نیست که بین فرماندهان درباره عملیات اختلاف نظر باشد». محمد
بروجردی توضیحاتی داد و در نهایت قرار شد عملیات چند روز عقب بیفتد. سرانجام در ۱۰
بهمن ۱۳۵۸ این حمله صورت گرفت. ابتدا بسیار موفقیتآمیز بود، اما دفعتا نیروها
به یک کمین ضدانقلاب گرفتار شدند. بر اثر این کمین چند نفر شهید شدند، شهدایی مثل
محمد فدایی، حمید تواضعی، سعید آزادی، شمس شهیدی، محمد کارگر، محمدقاسم مرادنژاد،
محمد باانصاف، ناصر فولادی و حسین گرگانینژاد. با این وصف عملیات با شکست مواجه
شد. من شخصا فوقالعاده ناراحت شدم و تا چند روز نمیتوانستم کارها را بهدرستی
انجام دهم؛ اما این شکست در بطن خود یک پیروزی بزرگ برای ما داشت. … بعد از مدتی
با ازسرگیری فعالیتهای نظامی علیه ضدانقلاب، موفقیت پشت موفقیت حاصل میشد. در
کردستان بعد از حدود سه ماه کلا ورق برگشت.
کاری
که «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» در کردستان انجام داد، نتیجه یک کار برنامهریزیشده،
منسجم، همهجانبه، وحدت عمل و فداکارى همه نیروها بود. این کار آنقدر مطلوب بود
که آقاى هاشمىرفسنجانى با وجود مخالفت مکرر ما (به دلیل مسائل امنیتى) در
سخنرانیای که در دانشکده تربیت معلم داشت، آن را کارى بسیار باارزش دانست که
سازمان انجام داده است. بعد در جواب اعتراض من گفت: ذوقزده بودم، نتوانستم نگویم.
در سیستانوبلوچستان نیز کارهایی شبیه این انجام دادیم. در آنجا گروهکهای مختلف
مثل خلق بلوچ، ستاره سرخ، طوفان و… فعالیتشان را گسترش داده و ناامنی ایجاد کرده
بودند و میرفت که آنجا هم شبیه کردستان شود. ما مسئولیت آنجا را هم پذیرفتیم.
افرادی مثل جعفر شاپورزاده برای فرماندهی سپاه، حمید قلنبر بهعنوان معاون امنیتی
و حسین حرمی را برای رادیو تلویزیون به آنجا اعزام کردیم. از تجربه کردستان در
آنجا استفاده کردیم و در مدت کمی مشکل امنیتی آنجا نیز حل شد. شهید قلنبر بعد از
ختم ماجرای آنجا با هماهنگی سازمان برای آموزش مجاهدین افغان به افغانستان رفت.
لازم به توضیح است که سازمان وقتی که تشکیل شد، مجاهدین افغان، مثل برهانالدین
ربانی، حکمتیار و دیگران برای کمک به آموزش نیروهایشان به دفتر سازمان مراجعه میکردند
و ما آنها را به سپاه معرفی میکردیم. شهید قلنبر در ادامه همان آموزشها به
افغانستان رفت.
کارهای
امنیتی نیز داشتیم؛ وقتی تیمسار قرنی و آیتالله مطهری شهید شدند، آقای هاشمیرفسنجانی
به ما پیشنهاد پیگیری و دستگیری گروه فرقان را داد ما نیز پذیرفتیم، اما نتوانستیم
وقت کافی برای این کار بگذاریم. مسئول این کار آقای الویری بود. تا اینکه آقای
هاشمی ترور شد. من با آقای الویری و آقای نبوی به ملاقات ایشان در بیمارستان شهدا
در میدان تجریش رفتیم. ایشان گله کرد و گفت: شما که هیچ کاری درباره این گروهک
نکردید. گفتیم متأسفانه نتوانستیم وقت کافی برای این کار بگذاریم، ولی قول دادیم
که این کار را بکنیم. بعد از آن ملاقات، آقای الویری و دیگر دوستان با بهدستآوردن
سرنخهایی، تعقیب و مراقبتها را بهصورت فنی انجام دادند و در نهایت بچههای
سازمان در سپاه و با کمک دیگر نیروهای سپاه، اکثریت اعضای این گروهک را در یک روز
دستگیر کردند.
محمد
سلامتی در ادامه ی گفتگو ضمن اشاره به نقش خود و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در
ترغیب خاتمی به پذیرش کاندیداتوری در سال ۷۶ و حمایت از موسوی در
انتخابات سال ۸۸، در باره سرنوشت این سازمان و نقش اعضای آن بعد
از انحلال آن می گوید:
بعد
از اینکه سازمان منحل شد، اعضای سازمان دنبال تشکیلات جدیدی بودند. البته خود من
هم اعلام کردم که با تعطیلی سازمان، تشکیلات جدیدی را راهاندازی میکنیم. از آنجا
که اولویت من کار مطالعاتی شد، دوستان دیگر برای این مهم همت به خرج دادند. ماحصل
پیگیری آنها تشکیل «حزب توسعه ملی ایران اسلامى» شد. بنابراین این حزب تشکیلات
محورى براى اعضاى سازمان است، اما مجمع ایثارگران، تشکیلاتی است که فقط بعضی ازاعضای
سازمان درآن عضوند.
لينک کوتاه https://akhbar-rooz.com/?p=48210
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر