۱۴۰۱ مرداد ۱۲, چهارشنبه

خاطره ای از ماجرای رفتن به دادستانی گنبد

حقیقت ینگ خاطیرینا (= به خاطر حقیقت)،

 1-یادمانده ای در واکنش به نوع معرفی آقای سید کاظم نورمفیدی توسط آقای مهدی فلاحتی :

به خواست مسئول  تشکیلات کمیته ایالتی تورکمن صحرا که طبق اساسنامه در راه اجرای مصوبات "هیات اجرایی کمیته ایالتی ترکمن صحرا"، امور روابطی را هم پیش می برد. چندین بار به محل کار آقای سیدکاظم نورمفیدی  مراجعه کردم. او همیشه تلاش نمود مسائل مطرح شده را برطرف کند. بطوریکه هر از چندی بیاد دوستان بی گناه اعدام شده ای چون گُرگان بهلکه، عبدالله قزل وهالی زاده  آلغیر، حمید فارسیانی و غیره می افتادم و حسرت می خوردم و پیش خود می گفتم، کم تجربه گی و ضعف تاریخی مجموعه روشنفکران فعال ترکمن درامور تشکیلاتی اشکال عمده ای بود که متاسفانه هنوزهم برطرف نشده ومعلوم نیست کی بر طرف خواهد شد؟

 نابود باد استعمارگران کهنه و نو که براساس "تفرقه بیانداز وحکومت کن" کار پیش می برند  

پیروز باد تلاش وکوشش در راه کسب آگاهیهای علمی از استعمارگران قدیم و جدید" وکارهای ضد بشری آنها،

 پیروز باد مبارزه ی مدنی در راه زدودن آثار توطئه های شوم کلونیالیست های کهنه و نو

ی. کُر ، سوم اوت ۲۰۲۲- 12.مرداد 1401

*لینک برنامه آقای مهدی فلاحتی درباره آقای سیدکاظم نور مفیدی https://www.youtube.com/watch?v=LXisXySLoGk   

  2-یادمانده ای از ماجرای رفتن به دادستانی گنبد 

  تابستان 1360 (اگر اشتباه نکنم) به علت دستگیری تورکمن هایی که برای استفاده از "عفونامه دادستان کل انقلاب" به دادستان انقلاب گنبد مراجعه کردند. به خواست مسئول تشکیلات کمیته ایالتی تورکمن صحرا، وقت گرفتم و مراجعه کردم به آقای سیدکاظم نورمفیدی. او پس از شنیدن عرایض ام ،  نامه ای را که درپاکت دربسته ای گذاشته بود داد وخواست آنرا ببرم به جزایری دادستان انقلاب گنبد. وقتی با رضایت از دفتر او بیرون آمدم با حوشحالی از امید رهایی دستگیر شده ها بدون مراجعه به مسئول تشکیلات کمیته ایالتی یکراست رفتم به ایستگاه مینی بوس های گرگان- گنبد وپس از رسیدن به گنبد با تاکسی به دادستانی انقلاب رفتم و نامه ی آقای سیدکاظم نورمفیدی نماینده ی "ولی فقیه " را دادم دست دادستان انقلاب گنبد. اوهم پس از باز کردن و خواندن از من خواست درسالن انتظار باشم تا جواب بدهد. ولی خیلی نگذشت که متوجه شدم به جای جواب دادن تا موقع غروب که حدود چهار ساعت بطول کشید ازشهر گنبد گرفته تا روستاهای اطراف اش مرا به آدم های وابسته به "باند حاجی عزیز" مسئول کمیته خلع سلاح، نشان داد وحتی یکی دو نفر را که گویا قبل از انقلاب بهمن 1357 برای تحصیل به یوگسلاوی رفته یکی دوسال در آنجا ومدتی هم درچکسلواکی بودند، آورد که بامن بحث کنند. خلاصه به این نتیجه رسیدم که در تدارک ربودن وکشتن هستند. موقع غروب وقتی خبر کردند می توانم دادستانی را ترک کنم. بفکرم رسید  تنها راهم رسیدن هرچه سریع تر به کنار خیابان وسوار شدن به تاکسی ویا هر ماشین شخصی و غیره وخواهش برای رساندن هرچه سریع تر به بیمارستان  است.

 ولی بطور غیر منتظره شانس آوردم  از آنجا دور شدم وبه شهر گرگان برگشتم. وقتی به خانه نزدیک شدم و دیدم چراغ اتاقم روشن است بلافاصله زنگ زدم و سلامتی ام را به مسئول تشکیلات خبر دادم. او هم سریع خودش را رساند. همه از دست من بعلت اینکه می توانستم خبر بدهم ولی بدون خبر دادن و مشورت کردن راه پر مخاطره ای را طی کردم  بشدت عصبانی بودند و با شنیدن ماجرا بیشتر و بیشتر عصبانی شدند.% 

 *-بیان این ماجرا را بعدن می توان تکمیل نمود.       

یوسف کُر ، سوم اوت ۲۰۲۲- 12.مرداد 1401 

هیچ نظری موجود نیست: