۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

آسیب شناسی اپوزیسیون خارج

گفت و گو با رضا علیجانی درباره ی آسیب شناسی اپوزیسیون خارج ازایران

رضا عليجانی، روزنامه نگار وعضو شورای فعالان ملی مذهبی و سردبير نشريه توقيف شده «ايران فردا» است.
آقای عليجانی که هم اکنون
۴۹ ساله است، پس از انقلاب سالهای بسياری ازعمر خود را در زندان گذارنده است. او درسال ۶۵ به مدت چهارسال زندانی شد. بارديگر درسال ۱۳۷۹ به همراه بسياری از نيروهای ملی مذهبی بازداشت شد ونزديک به شش ماه و نيم در زندان انفرادی بود. رضا عليجانی بار ديگر درسال ۸۲ بازداشت وبه مدت دوسال زندان بود.
رضاعليجانی دارای تاليفاتی ازجمله «شريعتی شناسی»،«نوگرايی دينی» ومجموعه کتابهايی درباره «زن درمتون مقدس» است
آقای عليجانی برنده جايزه آزادی مطبوعات خبرنگاران بدون مرز- بنياد فرانسه درسال
۲۰۰۱ شد وپس ازترک ايران درحال حاضر درپاريس اقامت دارد.

وی اخیرا دريک سخنرانی درجمع دانشجويان ايرانی درهلند، مهاجرت روزنامه‌نگاران دردوسال اخيررا دارای محاسن و معايب گوناگون دانسته است. او حسن اين مهاجرت‌ها را دراين می داند که روزنامه‌نگاران می‌توانند فضای رسانه‌ای خارج از ايران را نسبت به اپوزيسيونی که قبلا مهاجرت کرده بود، به‌ روزتر کنند. زيرا تحليل‌های جديد و درست‌تری با خود به بيرون از ايران آورده و پرسش‌های تازه‌تری به ميان آوردند. ولی به اعتقاد او، ضعف اين است که عمدتا تحليل‌ها مبتنی بر تفسير خبر هستند و درشرايط کنونی، ژورناليسم تا حدی جای تحليل‌های استراتژيک را گرفته است.
رضا عليجانی براين اعتقاد است که باخواندن مقالات ونظرات درسايت‌ها ورسانه‌های مختلف به ويژه درفضای خارج ازکشور می بينيم تصور براين است که نظام سياسی درايران درحال فروپاشی است. مانند «تئوری امپرياليسم درحال احتضار» لنين که می گفت امپرياليسم کنار گور خود ايستاده و فقط کافی‌ است او را هل بدهيم. يعنی حکومت تنها نياز به يک تلنگر و جامعه نيز به يک جرقه احتياج دارد.
آقای عليجانی از اين تصور به عنوان تصوری نزديک ‌بينانه ياد می کند ومعتقد است آن‌هايی که چنين تفکری دارند با هراتفاقی درايران به دنبال پرده‌ آخر هستند.
رضا عليجانی معتقد است وقوع اتفاقات بنيادی درايران ميان‌مدت است اما بسياری، دستاوردگرا هستند وبرهمين اساس به دنبال پرده آخرند ومسير پيموده شده ودستاوردهای آن را نمی‌بينند.
راديو فردا درگفت و گوی ويژه ی اين هفته به سراغ رضا عليجانی رفته وگفت و گويی درباره ی آسيب شناسی نيروهای خارج از کشور با او داشته است:
راديو فردا: آقای عليجانی! اگر بخواهيد آسيب شناسی کوتاهی از نيروهای اپوزيسيون خارج از کشور داشته باشيد، اين نيروها دارای چه محاسن و معايبی هستند وآيا مهاجرت روزنامه نگاران وفعالان سياسی ومدنی دردوسال اخير به فهم جديد اپوزيسيون از اوضاع و واقعيت ايران کمک کرده است؟
رضا عليجانی: البته اپوزيسيون خارج ازکشوريکدست نيست وزمان خروج شان ازکشورهم يکسان نيست. اما اگر بخواهيم از دور به اين پديده وحتی میتوان گفت به اين نهاد نگاه کنيم، مهمترين ويژگی اين اپوزيسيون اين است که وجدان اپوزيسيون ايران بوده، مشعل افروز آرمانها بوده، هروقت صدا درداخل کشور ضعيف يا نزديک بين شده اپوزيسيون اين صدارا بلندتر کرده و نگاه را دوردست تر.

اما شايد مهمترين مشکل اپوزيسيون خارج از کشور شبيه مشکلی است که درداخل زندانها نيز وجود دارد. افرادی که در زندان به سر می برند فقط با خودشان درارتباط هستند، يعنی يک زندانی با بقيه زندانیها که اتهامات مشخصی دارند واز اعضای گروه های مختلف هستند سر و کار دارد. به نوعی میتوان گفت نقطه ضعف وآسيب اپوزيسيون خارج ازکشور، «ذهنی شدن وتنزه طلبی» است ومقداری هم بی انگيزگی يا ناکارآمدی دررابطه با روحيه مشترک ومخرج گيری ازتمايلات وگرايشها.
اما دردوسال اخير که روزنامه نگاران زيادی ازکشور خارج شدند توانستند فضای خارج را عينی تر ومسايل را دقيق تر مطرح کرده و اخبار را به روزتر کنند. اينها خون تازه ای بود در رسانه های مختلف.
اما بخشی که به عنوان يک عيب و يا نقيصه می توان مطرح کرد اين است که تحليل خبر لازم است، ولی کافی نيست. روزمرگی، روزانه ديدن و روزنامه ای ديدن که می خواهد سريع به نتيجه برسد و کارش برای فردا برود روی دکه ديده می شود و اين غلبه وجه خبر تحليل است به صورت خيلی پر رنگ.
تحليل های استراتژيک که بتواند چشم انداز آينده و افق را ببيند، مانند رانندگی می ماند که هم بايد نور پايين زد و هم نور بالا و شايد بيشتر بتوان گفت اين فضا، فضای نور پايين است و نور بالا در آن کم ديده می شود يا با فاصله های زياد زده می شود.
آقای عليجانی! روزنامه نگاران و چهره های جديدی که طی دو سال گذشته به خارج از کشور آمده اند اگر بخواهند دچار مشکل تحليل فعالان سياسی نشوند که سال هاست درخارج از کشورند، چه کاری بايد انجام دهند؟
مهم ترين کار ارتباط با داخل است نه فقط با فضای اپوزيسيون و خبرهای حقوق بشری، بلکه هرکسی خانواده و دوست و آشنا دارد که می تواند در ارتباط با آنها فعال بماند. می تواند اخبار داخل و حتی اس ام اس هايی که رد و بدل می شود ميان مردم و جزييات را دنبال کند، يعنی نوعی همذات پنداری و حضور در صحنه. از درون به مسئله نگاه کردن ضروری است، نبايد جوگير شوند و به عبارتی مرعوب و مغلوب فضا نشوند.
البته اين مسئله هم استحکام نظری می خواهد و هم استحکام مشی و استراتژی. بايد تکثر را در داخل ببينند، صورت مسئله در زندان و يا خارج از کشور ساده می شود و فقط «ما» ديده می شويم به عنوان منتقدين و اپوزيسيون و حاکميتی که در مقابل قرار دارد. يعنی فقط «ما و آنها» ديده می شود و دراين ميان بيش از
۶۰ يا ۷۰ درصد جامعه که مردم هستند و بين ما و آنها قرار دارند ديده نمی شوند. اين مهمترين و کليدی ترين مسئله است به نظر من.
ما می بينيم در طول اين سال ها نيروهای سياسی خارج از کشور نه تنها نتوانستند با نيروهای داخل کشور يک همگرايی داشته باشند بلکه بين خودشان هم عدم همگرايی شديد دارند. چرا اين همگرايی شکل نمی گيرد؟
اين سوال شايد سوال سختی باشد واين مسئله هم درداخل کشوروجود دارد وهم درخارج ومتعلق به زمان حال نيست ودرايران يکی ازنقيصه های مان همين مسئله است. بايد روی اين مسئله ازنظر جامعه شناسی وروان شناسی ومعرفت شناسی تعمق شود.
بخشی از اين مشکل برمی گردد به اينکه ما درجامعه نهاد نداريم. افراد بر اساس ژورناليسم و يا عوامل ديگر رشد می کنند و يا دريک صحنه می درخشند اما چون نهاد نداريم وافراد ازطريق نهادها رشد نمی کنند (شايد معدود نهادهای ما نهادهای حزبی بودند و هستند که در سطح گذشته فعال نيستند) اينجا نقش افراد و مسايل خصلتی و شخصی تقويت وتشديد می شود. ما اين را در تاريخ هم داريم مثلا برخوردی که آقای مکی با دکتر مصدق دارد.

شايد نتوان تمام ابعاد اين مسئله را تحليلی و تئوريک ديد، يعنی بخشی را بايد روان شناختی تحليل کرد و بخشی را هم بايد سياسی و جامعه شناختی ديد. اگر بخواهيم عميق تر ببينيم بايد روحيه ثنوی ايرانی بشناسيم و با نگاه يونگ مسئله را بررسی کنيم. اگر فرويد ضمير و ناخودآگاه فردی را به کار می برد، يونگ يک ناخودآگاه جمعی را هم به کار می برد.
ما درپس زمينه های دينی وفلسفی کهن اهورا واهرمن داريم، يعنی ديدگاه ثنوی داريم. در روانشناسی ما روحيه ثنوی هست، يعنی همه چيز را سياه و سفيد می کنيم يا به صورت دوست و دشمن می بينيم، گاهی اوقات شديدا اميدواريم وگاهی اوقات شديدا نااميديم، يعنی نوسانی بين اين دو قطب ديده می شود.
اين مسئله در چند دهه اخير به خصوص قبل از انقلاب تا فروپاشی شوروی، با نگاه تضادی برخی مکتب های جامعه شناختی و سياسی از جمله نگاه مارکسيستی تشديد شده است. يعنی با آن روحيه ثنوی و اين نگاه جامعه شناختی سياسی تضادی، رويکردهای ديگر کمتر وارد جامعه ما شد و يا فقط در آکادمی ها وجود داشت مثل نگاه های پارسونزی يا وبری. اين ديدگاه در فضای روشنفکری و در کتاب های درسی دانشگاهی گفتمان غالب بود. آن نگاه وفاقی و همگرايی که در جامعه شناسی وجود دارد، در بخشی از مکاتب و گرايشات کمتر ديده می شود.
اين نگاه تضادی و آن نگاه ثنوی با هم تلفيق شده در نتيجه ما بيشتر می توانيم مرزبندی کنيم تا مخرج مشترک بگيريم ولی بايد اين مشکل را حل کنيم؛ نگاهی که مهندس سحابی در اين سال های آخر خيلی بر آن تکيه می کرد.
درواقع می خواهم بگويم بايد نوعی نگاه «ايران- فردايی» داشته باشيم. ايران فردا برای من هم يک مجله است و هم يک نگاه خاص متاثر از مهندس سحابی بر اساس همبستگی ملی؛ همبستگی که کنه آن بر اساس رفع تبعيض است و واژه ای که نگاه به فردای ايران دارد.
اگر کسی دلسوز فردای ايران باشد حتما بايد به اين همگرايی بها دهد، چون آينده ايران متعلق به هيچ فرد و جناحی نيست و آينده ايران بدون همگرايی ملی هرگز ساخته نخواهد شد.
آقای عليجانی! شما در سخنرانی خود در جمع دانشجويان ايرانی در هلند گفتيد اگر کسی تکثر جامعه ايران را نبيند هيچ چيز از جامعه ايران نمی داند. چرا شناخت و فهم تکثر جامعه ايران هم برای نيروهای اپوزيسيون خارج از کشور مهم است و هم برای روزنامه نگاران و فعالان سياسی که جديداً به خارج از کشور آمده اند؟
هر برخورد تحليلی و استراتژيک بر چند پايه استوار است، يک پايه تحليل شرايط است. اگر کسی شرايط را درست نبيند قطعا مواضع درستی نخواهد داشت.
جامعه ايران از يک جامعه ناموزون با غلبه وجه سنتی از اواخر دوره قاجاريه اکنون وارد جامعه ناموزون با غلبه وجه مدرن شده اما اين جامعه از نظر دينی، سياسی، مطالباتی، جنسی، قومی، صنفی و طبقاتی يک جامعه متکثر است. يکسان سازی و ساده بينی اين جامعه به نظر من مهمترين خطايی است که يک روشنفکر و تحليل گر سياسی به ويژه يک طراح استراتژی برای آينده ايران دچارش خواهد شد.
جامعه ايران از نظر قومی، مذهبی و زبانی متکثر است و اين مسئله حتما بايد ديده شود. دموکراسی پارلمانی برای ايران لازم است ولی کافی نيست. اگر کسی اين تکثر را نبيند، تنوع جنسی و طبقاتی را نبيند يک اصل طلايی را در شناخت جامعه ايران به زمين گذاشته است.
نگاه نيروهای اپوزيسيون خارج از کشور چه قديمی ها و چه جديدها به جنبش سبز تا چه اندازه واقع بينانه بوده است؟
طبق همان روحيه ومنش و تفکر ثنوی که اشاره کردم، شايد يک نوع اغراق درابتدا صورت گرفت و جو رمانتيک شد. جنبش سبز يکی از مردمی ترين جنبش های تاريخ معاصر ما است که در واقع جنبش طبقه متوسط نوگرا درشهرهای بزرگ بود و در مناطق مرکزی و بالايی شهر که توانست از انتخاب به اعتراض خيابانی قدم بگذارد، ولی وارد عرصه اعتصاب نشد.
>ما بايد هم محدوديتهای اين جنبش را بينيم وهم مزيت هايش را. به نظر من غلبه نگاه رمانتيک وپوپوليستی درابتدا باعث شد اغراقی صورت گيرد به ويژه درفضای خارج ازکشور که تمايل به بازگشت به ايران وحل مسئله بيشتر است. اما علاوه بر مزيت های اين جنبش، نقصان هايش هم بايد ديده شود تا راهی به سوی آينده گشوده شود.%

http://www.radiofarda.com/content/f4_reza_alijani_opposition_abroad_/24347227.html

---------------------------------------------

هیچ نظری موجود نیست: