* - سایت رادیو فردا ۱۳۹۰/۰۷/۱۴
چند سالی است که تماشای مراسم اعدام درملاء عام برای عدهای از هموطنان ایرانی تبدیل به تفریحی هولناک شده است.صحنههای دلخراش از مردان و زنانی که به دلایل گوناگون از طناب دار حلقآویز میشوند و حضور صدها وگاهی هزاران ایرانی که برای تماشای جان دادن یک انسان ساعت ۴ بامداد درمحل اعدام حاضر میشوند، این پرسش را در ذهن ایجاد میکند که جامعه ایرانی از دورانی که محکومان و معصومان را شمعآجین میکردند یا آنان را به دهانه توپ میبستند چه پیشرفت اخلاقیای داشته است؟ آیا درجامعهای که خود را از پیشرفتهترین جوامع خاورمیانه معرفی میکند معیار پیشرفت و ترقی داشتن رآکتور اتمی و دریافت القابی مثل دکتر و مهندس است؟
یا این که زمان آن فرارسیده که از خود بپرسیم: درجامعهای که درآن خشونت به شکلی عریان وبا وقاحت عرض اندام میکند وبسیاری با پذیرش یا سکوت دربرابر آن به فرهنگ انتقامجویی مشروعیت میبخشند، چه جایی برای اخلاق مدنی باقی مانده است؟ مگر نه آن که سکوت دربرابر مجازات اعدام نوعی عدم مسئولیت و تاٌیید و توجیه جنایتی است که نه بازدارنده قتل است و نه آموزشدهنده قاتلین.
به عبارتی، تنها غایت مجازات اعدام پیشپاافتاده تلقی کردن فرهنگ کشتار و بیاهمیت شمردن کرامت انسانی است. از این رو مجازات اعدام به مثابه بربریتی است که همواره خود را پشت پرده گفتمانهای دینی و سیاسی پنهان میکند.
ولی حقیقت امر این است که طرفداران دینی و سیاسی مجازات اعدام در دفاع فلسفی و اخلاقی از آن عاجزند. زیرا امروزه چه کسی میتواند ادعای ایجاد امنیت و آموزش اخلاق مدنی به جوانان ایرانی را داشته باشد و همزمان فرهنگ کینه و انتقام را ترویج کند. در واقع به قول فرانسیس بیکن: «مرتد و ملحد آن کسی نیست که بر هیزمها ایستاده و میسوزد، بلکه کسی است که آتش زیر هیزم را روشن میکند.»
به عبارت دیگر، مجازات اعدام همچون جنایتی است که نام واقعی خود را به زبان نمیآورد. شاید به همین دلیل، تماشاچیان اعدام مثل مجریان آن ارج و ارزشی برای قانون و فردیت قائل نیستند، چون معتقد به نظام جنایتکاری هستند که عدالت را فقط بر چوبه دار معنی میکند. درحقیقت، هردولتی که حکم اعدام را اعمال میکند سه هدف را در سر میپروراند: نخست تنبیه ومجازات مجرم، دوم حفظ جان شهروندان، وسوم دلسرد کردن و منصرف ساختن قاتلان آتی از دست زدن به قتل. ولی همان طوری که میبینیم تنها چیزی که ماشین اعدام درایران مد نظر ندارد حقوق اولیه شهروندان، اشاعه قانونمداری وجلوگیری از لومپنیسم است.
بالعکس دولت از مجازات اعدام به عنوان ماشین کشتار برای ایجاد رعب و وحشت درمیان شهروندان ایران استفاده میکند وهمراه با گسترش فضای ترس وناامنی، فرهنگ خشنی را ترویج میکند که محور آن کشتن وکشته شدن است. به همین جهت حاکمیتی که قانونمداری و انتقامجویی را یکسان میپندارد و به نوجوانان خود میآموزد تا درسحرگاه به تماشای اعدام مجرمان بروند، از نظر اخلاقی در مقامی نیست که طناب دار را به گردن قاتل بیندازد.
تا زمانی که جامعه ایران (نه فقط دولت ایران) قصاص وعدالت را یکسان میداند ومجازات اعدام را امری مهمتر و مطلوبتر از عدالت ترمیمی وآموزش خشونتپرهیزی میداند، سایه فرهنگ کینه وانتقام برساختار این جامعه باقی خواهد ماند.
شاید آنهایی که فقط درفکر انتقامجویی و دادن درس خشونت به دیگران هستند باید لحظهای به این موضوع بیندیشند که چه نوع جامعهای را برای فرزندان و نوادگان خود به ارث خواهند گذاشت. چرا که به گفته آرتور کوستلر، «چوبه دار فقط ماشین کشتار نیست، بلکه کهنهترین و زشتترین نماد گرایشی درانسان است که درجهت نابودی اخلاقی خود گام برمیدارد.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر