۱۳۹۹ شهریور ۷, جمعه

واکنش یک ترکمن «خادم دین» درباره ی لغو مجوز هفته نامه صحرا

*-اولین بار از یک ترکمن خادم دین( روحانی) مطلبی را مشاهده نموده علاقمند شدم در دسترس علاقمندان قرار دهم. امیدوارم در جامعه ی ترکمن های ایران قشر روحانی «به روز»شده شکل گرفته باشد. - یوسف کرُ  

👈 عثمان آخوند نظری  

نشریه ترکمنی صحرا را من اولین بار درهمان اوایل سالهای انتشارش درخانه ی یکی از اقوام دیدم. الان که به آن سالها فکر میکنم یادم میاید که بیست وچند سال پیش در خرداد ماه بود بعد از دروِ  زراعت، هنگام کشیدن کاه سفال، برای سرو صبحانه وارد خانه فامیل شدیم و اتفاقی چشمم به نشریه خوشرنگ و خوش خط و خوش قیافه صحرا افتاد.

اینکه میگم خوشرنگ وقیافه اغراق نیست انصافا نشریه صحرا از دیگر نشریه ها جذاب و چشمگیر بود .

ورقهای ضخیم و سفید رنگ و بزرگ  چهاربرگیِ هشت صفحه ای صحرا با آرم و لوگوی خاص اش به چشم من ترکمن متمایز بود .

در آنروز بخصوص من بچه دهاتی که در روستا زندگی میکنم و درایام تعطیلات حوزه به کارهای پدری، کشاورزی دامپروری مشغول میشدم وقتی چشمم اولین بار به نشریه ترکمنی با نام صحرا افتاد حس خوشایندی دست داد گو اینکه از افق های دور دست امیدی تازه  دمید زیرا بنده همیشه بدنبال کتابهای ترکمنی یا مطالبی که در خصوص ترکمن نوشته شده باشد میگشتم و تنها مکانی که بلد بودم مطبوعاتی قابوس در نبش چهارراه شریعتی و حاج آقا قاضی مرحوم بود که گاه گداری کتابهای ترکمنی میگرفتم، دریکی از آن کتاب خریدن ها، کتابِ یورک پایاماسیِ شاعرمعروف ترکمنستان را خریدم ناگهان آن فروشنده جوان درحالی که صفحه ای از کتاب را باز کرده بود ازمن خواست برایش بخوانم ! اتفاقا شعر آپات را باز کرده  بود ومن درحالیکه آن اقای فروشنده را بنام نمیشناختم انتظار نداشتم، جا خورده بودم و چند بیتی را دست وپا شکسته  با قلب لرزان قرائت کردم .

  درآن ایام ماشین های شخصی  زیاد نبود ایاب و ذهاب گنبد هم بامینی بوس امانمحمد خوجملی و یکی دونفر دیگر انجام میشد. بعداز اطلاع از انتشار نشریه صحرا هربارکه میرفتم شهر، یک شماره از صحرا را میگرفتم .

یک مدت کوتاهی برادر خانم بنام حاجقلی بهلکه که اکنون درخیابان بعثت غربی مغازه پارچه فروشی دارد «قماش ترمه » در دکه روزنامه فروشی فعالیت میکرد و هرباراز ایشان میگرفتم که یکبار باتعجب پرسید چطورشما ازمیان اینهمه ، فقط صحرا میگیری؟

 میگفتم از مطالبش خوشم میاید وعرق خاصی بهش دارم . گاهی هم با تبسّم ملیحی  میگفت صحرایت هنوز نیامده. من نیز به مانند کسی که از نانوایی دست خالی برگشته باشد یه جور با غصه شیرین برمیگشتم .

مطالب نشریه صحرا برای من و امثال من جذاب و شیرین بود .

صفحات مختلفی داشت، اجتماعی فرهنگی سیاسی و یه مدت درآخرین صفحاتش اساتید، جدول ترکمنی طراحی میکردند  .

 امانمحمد خوجاملی همروستائی ام که افتخار ما هست نیز درصفحه ی سیاسی صحرا مطالب در خور آن دوران را مینوشت. درقسمت فرهنگی بیشتر اشعار شاعران ترکمنستانی چاپ میشد وبعضی شعرا و نویسندگان را معرفی میکردند برای من جذابیت خاص داشت و درکل نشریه ی خوب و وزینی بود .

کاش الان و اینروزا نشریه ی صحرا بود که اگر بود شاید ما نیز در حدّ توان همکاری میکردیم وبه استادها درس پس میدادیم .

درخاتمه از اساتید گرام عبدالرحمن دیه جی، آننامحمد بیات و دیگر بزرگواران که در آن دوران باعشق و علاقه و اشتیاق فراوان به قوم خود خدمتی فرهنگی ادبی نموده اند تشکر ویژه وخاص دارم بدین جهت خاص که خدمات خاص کردند و اینگونه خدمت خاص انسانهای خالص و خاص میطلبد .

خداوند متعال اجر قلم آنان را نزد خود محفوذ بدارد . آمین.

 گفتند : پاداش مداد علما از خون شهدا بیشتر خواهد بود .

1399/6/5 چهارشنبه

🆔@ulkamiziran 

هیچ نظری موجود نیست: