یونس شاملی: فریبکاران را بایستی درصف مخالفین فدرالیسم جستجو کرد
- برگرفته از سایت کنگره ی ملیتهای ایران فدرال، خانم سارا سفیری طی مطلبی تحت عنوان “چرا فدرالیسم نه”، ضمن صغری کبری هایی گاه غیرلازم، عنوان کرده اند که طرفدارن فدرالیسم “همواره با در زرورق پیچیدن افکارشان مردم را فریب داده اند”. من با نگاه گذرا بهنوشته فوق، علی رغم شعارهای پوپولیستی خانم سارا سفیری، میخواهم نشان دهم کهاتفاقا فریبکاران را بایستی درصفوف مخالفین فدرالیسم در ایران جستجو کرد. یک: نوع حکومت را چه کسی تعیین میکند؟ ، ساراسفیری مینویسد: ”چگونه است که درمورد تعیین نوع کشور داری، خود بهتنهایی روش کشور داری پس از جمهوری اسلامی را تعیین میکنند بدون اینکه رایملت را که این همه هم در راستای آن داد سخن می دهند، نادیده میگیرند.”
این درستکه بالاخره مردم نظامی سیاسی (جمهوری،جمهور فدرالی ویا سلطنت) کشور را تعیین خواهند کرد. اما اراده سیاسی مردم به صورت فشرده در سازمانها، احزاب و شخصیتهایسیاسی مطرح در کشور متبلور میشود. سازمان ها، احزاب و شخصیتهای سیاسی نظر خود رامبنی بر مناسبترین شکل حکومتی آینده برای مردم مطرح و آن را ترویج میکنند و مردمبراساس نظر این گروهها، احزاب و شخصیت های سیاسی میتوانند با آگاهی بیشتر به پایصندوقهای رای بروند و با رای دادن به احزاب، سازمانها و یا شخصیتهای سیاسی موردنظر نظام سیاسی آینده را تعیین کنند و یا در صورت اجرای یک رفراندوم وسیع مردم باآگاهی از اندیشه های سیاسی موجود پای صندون رای رفته و نظام سیاسی آینده رابرمیگزینند.
خانم ساراسفیری و همفکرانش جزو آندسته از فعالین سیاسی هستند که نمیخواهند بصورت باز و شفافدر مورد نظام سیاسی آینده کشور در سطح افکار عمومی بحث و گفتگو شود. سارا سفیریبرآن است که در مورد نظام سیاسی آینده ایران مهر سکوت بر لب بزند و مردم را بدونآگاهی و بدون بحث و بررسی های جدی در این حوزه بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی بهپای صندوق های رای بکشاند و رای جهل و ناخودآگاهی را به صندوقهای انتخاباتی بریزد.کاری که خمینی با سرعت بعد از سرنگونی نظام منحوس سلطنت پهلوی آن را انجام داد وبا استفاده از جهل و ناخودآگاهی مردم نظام بغایت عقب مانده جمهوری اسلامی را برپیکر کشور و برگرده مردم فلک زده آن سوار نمود.
پرسشاینجاست که خانم سارا سفیری در پی گرفتن رای ناخودآگاه مردم برای چه نوع نظامی استکه از گفتن عنوان آن ابا داشته و شرمگین است؟ مگر میشود قبل از سرنگونی در موردنظام سیاسی بعد از جمهوری اسلامی که آیا جمهوری است، یا جمهوری فدرال است و یانظام سلطنتی است، سخن نگفت و مردم را چشم و گوش بسته به برهوت انتخابات فرستاد؟آیا این روش فریبکارانه نیست؟
دو: دولتمتمرکز یا غیرمتمرکز؟ ، ساراسفیری مینویسد: ” هر زمانی از قدرت دولت مرکزی به هر دلیلی کاسته شود ایالتهای بهم پیوسته بلافاصله در پی لغو قرار داد اتحاد خود با دولت مرکزی می افتند .امروزکه اقتصاد امریکا مراحل دشواری را طی میکند صدا هایی اگر چه بسیار ضیعف ازسوی گروه های کوچک افراطی همان سرزمین موعود به گوش میرسد که خواهان استقلال ایالتخود از دولت مرکزی هستند. اتفاقی که هم در یوگوسلاوی و هم در اتحاد جماهیر شوروی وحتا در هند به هنگام استقلال خود از انگلیس افتاد و منجر به جدایی پاکستان گردید.”
ساراسفیری به روشنی در جای جای نوشته خود طرفدار دولت متمرکز و مقتدر در ایران است.فهم ایشان از مفهوم غیرمتمرکز، “عدم تمرکز اداری” است که در بخشی ازنوشته خود به آن اذعان داشته اند. عدم تمرکز اداری به معنی تقسیم کار اداری دولت بهمناطق مختلف در کشور است. این هیچ ربطی به عدم تمرکز قدرت سیاسی در کشور ندارد. درصورتیکه مقصود از عدم تمرکز تقسیم قدرت سیاسی به مناطق مختلف است. وگر نه تقسیمکارهای اداری دولت به مناطق مختلف چه توفیری در ممانعت از شکل گیری دوباره استبدادسیاسی دارد؟ و جالب اینکه خانم سفیری زمین و زمان را به هم دوخته اند تا یکاستدلال سرهم کنند که نشان دهند که اگر دولت مرکزی قوی نباشد، کشور تجزیه خواهد شد!!و برای این استدلال فروپاشی اتحاد شوروی و یوگسلاوی و تشکیل دولت پاکستان را مثالآورده است! آیا علت فروپاشی اتحاد شوروی فدرال بودن آن بود یا نبود دمکراسی و نبودنظام عادلانه اجتماعی اقتصادی و عقب ماندگی تکنولوژیکی؟؟ مگر یوگسلاوی بخاطرفدرالیسم از هم پاشید؟ آیا این سیطره جهنمی ناسیونالیسم افراطی صرب (که میتوان آنرا با ناسیونالیسم افراطی فارس در ایران مقایسه کرد) نبود که زمینه های فروپاشییوگسلاوی را فراهم آورد؟
اینک شصتو یک درصد کشورهای جهان به شیوه فدرالیستی اداره میشود وهیچکدام از آنها به صرف فدرال بودن تجزیه نشده اند. با این وجود روشن است که هو و جنجال خانم سارا سفیری برای ترسیم سناریو سیاه حول فدرالیسم، برای فریب اذهان عمومی جهت جا انداختن بازتولید استبداد سیاسی (وبه احتمال زیاد استبداد سلطنتی) درایران است.
حالا بایستی از خانم سفیری پرسید که چه کسی قصد فریب مردم را دارد؟ ما که به روشنگریقبل از تغییر حکومت تاکید میکنیم یا شما که مردم را در بی خبری میخواهید پایصندوقهای رای ببرید؟
سه: آیادمکراسی حقوق ملیتها را تامین میکند؟ ، خانم ساراسفیری مینویسد: ” در یک نظام دمکراتیک مبتنی بر حقوق بشروغیر متمرکز، تمامآحاد کشور بی هیچ تبعیضی از همه ی حقوق شهروندی ودرنتيجه حقوق قومی برخوردارند.”
موضوعدمکراسی، دمو، یعنی شهروند است. اما اتنوس (ملیت) موضوع بحث فدرالیسم است. چون ازحقوق اتنیکی و ملیتی سخن به میان میآورد. در دمکراسی حقوق فرد مورد نظر است و حقوقجمعی بصورت وسیعی نمیتواند در دمکراسی پاسخ عادلانه ایی بگیرد. برای نمونه بلوچهاایران شاید 2 تا 3 درصد جمعیت ایران را تشکیل دهند. آیا این سه درصد میتواند درمجلس دمکراتیک رای اکثریت (50+1) را جلب کند تا بتواند به نفع بلوچها در مجلسقانون تصویب کنند؟ زنان، معلولین، همجنس گرایان، حتی کودکان و ملیتهای غیرفارس(حقوق جمعی) هرگز از طریق دمکراسی به حقوق خود دست پیدا نخواهند کرد مگر اینکه قوانینویژه (مصوبات و کنوانسیونهای الحاقی منشور جهانی و اعلامیه های جهانی تصویب شدهتوسط دولتها مانند اعلامیه جهانی حقوق زبانی) از سوی دولت به مثابه قوانین کشور بهتصویب مجلس آن کشور برسد و این قوانین ویژه در جاری کردن عدالت اجتماعی موثر واقعشود. می بینید که صرف دمکراسی که در واقع حق رای به سن قانونی رسیده هاست، ظرفیتپاسخگویی به بخشی از مسائل جامعه و از آنجمله حقوق برابر ملیتها را ندارد.بنابراین برای کسب حقوق برابر ملیتها در ایران بایستی مبارزه مستقلی در کنارمبارزات دیگر صورت گیرد و در خصوص این مسئله افکار عمومی مردم در چشم انداز معینیتغییر کند تا بتواند حقوق برابر ملیتها در کشور تامین گردد. درست مثل مبارزه مستقلزنان جهت احیاء حقوق برابر با مردان و درست مثل مبارزه زحمتکشان برای احیاء حقوقعادلانه در کشور ضروری است.
بند اول کنوانسیون حقوق مدنی وسیاسی وابسته به منشورجهانی حقوق بشر حق خودمختاری برای ملیتهایی که دارای سرزمین در کشوری هستند را بهرسمیت میشناسد. مثل آذربایجانیها، فارسها، کردها، بلوچ ها، اعراب و ترکمن ها… کهدارای سرزمین مادری خود در ایران هستند. این ملیتها بایستی در ایالات خود دارایدولت محلی خود باشند تا بتوانند امورات خود را خود اداره کنند و در عین حال رشداقتصادی اجتماعی بصورت پارالل در کشور میان مناطق مختلف آن انجام گیرد.
حق تعیین سرنوشت خلقها نیز قانون بین المللی دیگریست که برحق حاکمیت ملیتها بر سرزمین مادری خود تاکید دارد. اعلامیه جهانی زبان مادری نیز به اعمال قوانین ناظر بر برابری زبانی در یک کشور چند زبانه تاکید می ورزد.
این همه، یعنی برابری حقوق سیاسی یعنی داشتن حق دولتایالتی برای ملیتها با مرز زبانی و حق تعیین سرنوشت آنان و اعمال حقوق برابرفرهنگی و زبانی خودبخود به شکل گیری یک دولت فدراتیو در ایران خواهد انجامید.مقاومت در مقابل این اراده، اراده ایی که هفتاد درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهد،راه به جاهای نامطلوبی خواهد برد.
بایستی به خانم سارا سفیری توصیه کرد که از لاپوشانیضعف های تئوریک خود دوری جویند و در لاک ناآگاهی مردم خود را مخفی نکنند. اینسیاست را میتوان به حساب فریبکاران گذاشت و نه سیاست کسانی را که به ترویج آگاهیسیاسی و حقوقی بین مردم میپردازند.
نتیجه : سارا سفیری مینویسد: ” دریک ایران فدرال مناطقیهمچون هرمزگان، بلوچستان، سیستان، بندر عباس، کرمان حتا قسمت هایی از استان هایبزرگ همانند خراسان ، لرستان و شهرهای حاشیه کویر شانس رشد وتوسعه اقتصادی زیادی نخواهند داشت.” مثالهای انتخابی خانم سفیری تنها در صورت وجود فدرالیسم پاسخ مناسبی خواهند یافت، چرا کهعلت عقب ماندگی هرمزگان، سیستان و بلوچستان، لرستان و حاشیه کویر همه و همه نتیجهاعمال سیاست یک دولت قدرتمند مرکزیست که در هشتاد و اندی سال گذشته بر ایران حکمرانده است. چیزی که خانم سفیری برای بازتولید آن میکوشد. هشتاد و اندی سال ازفاجعه دولت قدرتمند و متمرکز در ایران میگذرد و نتیجه اش همان مثالهایی است کهخانم سارا سفیری عنوان کرده اند. مثالها بسیار فراوان است. اگر دولت متمرکز وقدرتمند دیگری بعد از جمهوری اسلامی به سریر قدرت برسد، بایستی فاتحه ایران رابخوانیم. در صورتیکه اگر یک نظام جمهوری فدراتیو در ایران شکل بگیرد، رشد و توسعه پارالل مناطق وایالات مختلف کشور را امکان پذیر خواهد ساخت و مردم را بصورت مستقیم درگیر مشکلات محلی وایالتی خود میکند و با شرکت مستقیم شان آنها را درگیرپروسه توسعه اقتصادی وسیاسی مناطق خود وکل کشور خواهد کرد.% یونس شاملی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر