۱۴۰۲ خرداد ۹, سه‌شنبه

نگاهی برنقش بازار در تحولات وپیشرفت اجتماعی

بنیادگرایی بازار مانعی بر سر راه پیشرفت اجتماعی است

 ریچارد ولف، ترجمه ی سامان، اخبار روز، یکشنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۲

بازارها به آن‌چه ارزش‌مند و ضروری است پاداشی نمی‌دهند. هرگز این کار را نکردند. آنها به آن‌چه نسبت به توانایی مردم برای خرید کمیاب است، صرف‌نظر از اهمیت اجتماعی که ما به کار واقعی می‌دهیم و نقش‌هایی که مردم بازی می‌کنند پاداش می‌دهند. بازار‌ها به جایی می‌روند (به معنی بد اخلاقی) که پول هست. تعجبی نیست که ثروت‌مندان به بنیادگرایی بازار یارانه می‌دهند. تعجب آن است که چرا بقیه جامعه آن را باور یا تحمل می‌کند

یک نظم جهانی در حال تحول، امپراتوری در حال کوچک شدن ایالات متحده، مهاجرت‌ها و تغییرات جمعیتی پی آمد آن، و همینطور شکست های اقتصادی بزرگ، بنیادگرایی مذهبی را در سطح جهان تقویت کرده است. فراتر از مذاهب، دیگر بنیادگرایی‌های ایدئولوژیک نیز آسودگی خاطر لازم را در این عرصه فراهم می‌آورند. یکی از موارد اخیر -بنیادگرایی بازار- است که دعوت به بنیادگرایی می‌‌کند و به حق سزاور انتقاد است چون مانع بزرگی در این شرایط زمانی در برابر تغییرات اجتماعی سریع ایجاد می کند. بنیادگرایی بازار به این نهاد اجتماعی خاص، سطحی از کمال و «بهینه بودن» را دیکته می کند که دقیقا مشابه آن است که ادیان بنیادگرا به پیامبران و خدایان نسبت می‌دهند.                                                           

با این حال بازار‌ها در میان ابزارها، یکی از ابزارهای اجتماعی برای تنظیم هستند. هرچیز نسبت به تقاضا کمیاب باشد همین پرسش را ایجاد می‌کند: چه کسی آن را دریافت خواهد کرد و چه کسی باید بدون آن بسر برد؟  بازار یک روش نهادی برای جیره‌بندی اقلام کمیاب است. در یک بازار، کسانی که می‌خواهند  قیمت را بالا ببرند باعث خارج شدن دیگران می‌شوند زیرا  آنها نمی‌توانند یا نمی‌خواهند قیمت بالاتری را بپردازند. زمانی که قیمت‌های بالاتر تقاضای مازاد بر عرضه را حذف کرده باشند، کمبود از بین رفته، و دیگر افزایش قیمت ضرورتی ندارد. کسانی که قادر و مایل به پرداخت قیمت‌های بالاتر هستند با دریافت توزیعاتِ عرضه موجود راضی می‌شوند.                                                                              

بنابراین بازار عرضه کمیاب را جیره بندی کرده است. مشخص کرده است که چه کسی می گیرد و چه کسی نمی گیرد. واضح است که هر چه خریدار ثروتمندتر باشد، احتمال بیشتری دارد که خریدار از «سیستم بازار» استقبال، تأیید و تجلیل کند. بازارها به نفع خریداران ثروتمند هستند. چنین خریدارانی به نوبه خود به احتمال زیاد از معلمان، روحانیون، سیاستمداران و دیگرانی حمایت خواهند کرد که استدلال هایی مبنی بر اینکه بازارها «کارآمد»، «از نظر اجتماعی مثبت» یا «بهترین برای همه هستند» را ترویج می کنند.                                                         .

  با این حال حتی حرفه‌ اقتصاد-که به‌طور معمول از بازارها تجلیل می‌‌نماید- از حجم بزرگی مطالب -اگر بر آن تاکید شده باشد- در مورد این که چگونه، چرا، و چه موقع بازارهای آزاد(یعنی کنترل نشده) به صورتی کارآمد یا به شیوه‌‌های مثبت اجتماعی  کار نمی‌کنند برخوردار است. این ادبیات مفاهیمی مانند «رقابت ناقص»، «تحریف بازار»، و «خارجی‌ها» را برای مشخص نمودن بازارهایی که کارآمد نبوده یا به نفع رفاه اجتماعی نیستند گسترش داده است. رهبران اجتماعی که مجبور بوده‌اند با بازارهای واقعی در جامعه سر و کله بزنند زمانی که و یا به‌ دلیل آن که بازارها به شیوه‌های غیر قابل قبول اجتماعی عمل کرده‌اند در آنها دخالت نموده‌اند. بنابراین ما قوانین دستمزدهای حداقل، قوانین نرخ بهره حداکثر، قوانین افزایش قیمت، و جنگ‌های تعرفه و تجاری را داریم. افراد اهل عمل می‌دانند که «سپردن کارها به بازار» اغلب منجر به فجایعی شده است (یعنی، سقوط‌های سال ۲۰۰۰، ۲۰۰۸، ۲۰۲۰ ) که با مقررات گسترده و پایدار دولتی و مداخله در بازارها بر آنها فائق آمدند.           

پس چرا بنیادگرایان بازار یک سیستم سهمیه‌بندی را تجلیل می‌کنند- بازاری که  هم در تئوری و هم در عمل پر از سوراخ‌هایی بیش از قالب پنیر سوئیسی است؟ لیبرتارین‌ها (مخالفان دخالت دولت در بازار) تا آن جا پیش می‌روند که اقتصاد بازار «خالص» را به عنوان اتوپیا و آرمانشهر قابل تحقق ترویج می‌ کنند. چنین سیستم بازار خالصی در واقع سیاست آنها برای رفع مشکلات انبوهی است که اذعان دارند در سرمایه‌داری (ناخالص) معاصر وجود دارد. لیبرتارین‌ها مدام از عدم موفقیت‌ خود نومیدمی‌شوند.

به دلایل بسیاری، بازارها نباید ادعای وفاداری کسی را داشته باشند. در میان نظام‌های جایگزین جیره‌بندی کمبود، بازارها به روشنی رتبه پایین‌تری دارند. برای مثال، در بسیاری از سنت‌های مذهبی، اتیکی(مرامی)، و اخلاقی، احکام اساسی تاکید یا اصرار دارند که کمبود توسط یک سیستم جیره‌بندی بر پایه مفاهیم انسانی مربوط به آنها مورد توجه قرار گیرند. بسیاری از سایر نظام‌های سهمیه‌بندی- از جمله نسخه ایالات متحده که در جنگ جهانی دوم به کار برده شد- سیستم بازار را کنار گذاشتند و یک سیستم سهمیه‌بندی مبتنی بر نیاز را که توسط دولت مدیریت می‌شد جایگزین کردند                                                                     .

  نظام‌های سهمیه‌بندی نیز می‌توانند بر مبنای سن، نوع کاری که انجام شده، وضعیت شغلی، وضعیت خانوادگی، شرایط بهداشتی، فاصله منزل تا محل کار، یا معیارهای دیگر باشند. اهمیت آنها نسبت به یکدیگر و نسبت به برخی مفاهیم ترکیبی «نیاز» می‌تواند و باید به صورت دموکراتیک تعیین شود. در واقع، یک جامعه واقعا دموکراتیک  به مردم فرصت می‌دهد تا تصمیم بگیرند کدام کمبود‌ها (اگر باشند) باید توسط بازار و کدام (اگر باشند) توسط نظام‌های سهمیه‌بندی جایگزین جیره‌بندی شوند.             

فتیشیست‌‌ها یا بت‌واره پرستان بازار مطمئنا عقلانیت‌های مورد علاقه‌شان را به نمایش خواهند گذاشت تا دانش آموزان را با آنها خشنود سازند. برای مثال، استدلال می‌نمایند که هرگاه خریداران قیمت‌های اقلامِ کمیاب را افزایش دهند، سایر کارآفرینان با عرضه بیشتر برای چنگ زدن به قیمت‌های بالاتر هجوم خواهند آورد، و در نتیجه به کمبود پایان می‌دهند. این استدلال ساده‌لوحانه نمی‌تواند درک کند کارآفرینانی که از قیمت‌های بالاتر برای اقلامِ کمیاب سود می‌برند، انگیزه‌ها و ابزارهای بسیاری را برای ممانعت، به تاخیر انداختن، یا مسدود ساختن همه ورودی‌های‌ عرضه‌کنندگان جدید را در دست دارند. سابقه واقعی کسب و کار نشان می‌دهد که آنها اغلب این کار را با موفقیت انجام می‌دهند. به عبارتی، تضمین‌های ناچیز در مورد واکنش‌ها به قیمت‌های بازار جز سر و صداهای ایدئولوژیک چیز دیگری نیستند.                                     

  ما همچنین می‌توانیم بت‌واره سازان بازار را در تضادهای خودشان گیر بیندازیم. هنگام توجیه بسته‌های پرداختی مدیران عامل شرکت‌‌های بزرگ  که سر به آسمان می‌سایند، به ما گفته می‌شود که کمبود این افراد مستلزم قیمت‌های بالای آنهاست. همین افراد به ما توضیح می‌دهند که برای غلبه بر کمبود نیروی کار مزدی، ضروری بود مکمل بیکاری کارگران ایالات متحده در دوران همه‌گیری کاهش یابد، نه آن که دستمزدهای آنان افزایش یابد. در زمان‌های کمبود، بازارها اغلب به سرمایه‌داران امکان کسب سودهای بیشتر در حجم‌‌های کمتری از محصول و فروش ‌را نشان می‌دهند. اگر آنها سودها را در اولویت قرار دهند و زمانی که بتوانند مانع ورود دیگران شوند، کمتر تولید و فروش خواهند کرد اما با قیمت‌های بالاتر به مشتری ثروت‌مند‌تری می‌فروشند. ما اکنون شاهد گسترش این روند در ایالات متحده هستیم.                                                    

   چرخش نئولیبرالی در سرمایه‌داری ایالات متحده  از دهه ۱۹۷۰ میلادی سود‌های بزرگی را از سیستم بازار جهانی شده (گلوبال) حاصل کرده است. با این حال، خارج از حوزه ایدئولوژی نئولیبرال، آن بازار گلوبال اقتصاد چین را خیلی سریع‌تر از ایالات متحده و خیلی سریع‌تر از آن‌چه ایالات متحده قابل قبول می‌دانست  به جلو برد. بنابر این ایالات متحده پیروزی های بازار خود را (به جای نگرانی‌های شدید«امنیتی») برای توجیه دخالت‌های گسترده دولت در بازارها جهت خنثی نمودن توسعه چین در: جنگ تجاری، جنگ‌های تعرفه‌ای، یارانه‌های تراشه‌ها‌، وتحریم‌ها بر باد داد. حرفه اقتصادی به شیوه‌ای ناشیانه و غیر قانع کننده، به آموزش پیرامون کارآمدی بازارهای آزاد یا خالص ادامه می‌دهد، حال آن که دانش آموزان از طریق اخبار، همه چیز را در مورد حمایت‌گرایی ایالات متحده، مدیریت بازار، و نیاز به دور شدن از خدایان بازار آزاد را که قبلا مورد احترام بودند می‌آموزند.                                

  سپس سیستم مراقبت بهداشتی مبتنی بر بازار ایالات متحده نیز بنیادگرایی بازار را به چالش می‌کشد: ایلات متحده ۴/۳ درصد جمعیت جهان را دارد اما ۱۶/۹ درصد از مرگ و میرهای ناشی از کووید ۱۹ در جهان را داشته است. آیا ممکن است سیستم بازار در اینجا سهم قابل توجهی از تقصیر و خطا را به عهده بگیرد؟ اختلال بالقوه اجماع ایدئولوژیکی آن‌قدر خظرناک است که اجتناب از طرح این پرسش جنبه حیاتی پیدا می‌کند، چه رسد به پیگیری پاسخی جدی.                        

  طی دوره همه‌گیری، به میلیون‌ها نفر از کارگران گفته شد که وجود آنها «ضروری» و «واکنش‌گران خط مقدم» هستند. جامعه‌ قدرشناس و سپاسگزار آنهاست. آنها هما‌ن‌طور که اغلب خاطر نشان می‌کردند، بازار بر این اساس پاداشی به آنها نداده است. آنها دستمزد بسیار کمی گرفتند. آنها نباید به اندازه کافی کمبودی داشته باشند تا بهتر فرماندهی کنند. این است چگونگی کارکرد بازارها. بازارها به آن‌چه ارزش‌مند و ضروری است پاداشی نمی‌دهند. هرگز این کار را نکردند. آنها به آن‌چه نسبت به توانایی مردم برای خرید کمیاب است، صرف‌نظر از اهمیت اجتماعی که ما به کار واقعی می‌دهیم و نقش‌هایی که مردم بازی می‌کنند پاداش می‌دهند. بازار‌ها به جایی می‌روند (به معنی بد اخلاقی) که پول هست. تعجبی نیست که ثروت‌مندان به بنیادگرایی بازار یارانه می‌دهند. تعجب آن است که چرا بقیه جامعه آن را باور یا تحمل می‌کند.

*این مقاله توسط اقتصاد برای همه، پروژه‌‌ای از موسسه رسانه‌ای مستقل تهیه شده است.                                                              

ریچارد وولف نویسنده سرمایه‌داری به طرفداران ضربه می‌زند و بحران سرمایه‌داری عمق پیدا می‌کند می‌باشد. او بنیانگذار دموکراسی در کار است.  

*برگرفته از اخبار روز ، لينک کوتاه    https://akhbar-rooz.com/?p=204652

 ------

هیچ نظری موجود نیست: