۱۴۰۲ اسفند ۲۸, دوشنبه

دیالوگ نوشتاری سر لیبرالیزم ونیولیبرالیزم در رابطه با اقتصاد ایران

لیبرالیسم، نولیبرالیسم واقتصاد ایران

بهرام خراسانی: گفتارنامه‌ی ارزشمندی از دوست نادیده‌ام پرویز هدایی با نام «درحاشیه‌ی بیانیه بهاره هدایت و لیبرالیسم اقتصادی» درهمین نشریه دیدم و پسندیدم. خواستم یادداشتی درهمان صفحه بنویسم که به ناگاه دیدم کار از دستم در رفته و می‌رود که حاشیه بیش از متن شود. براین پایه برآن شدم که به بهانه‌ی آن نوشتار وشاید درهمسویی با آن، این گفتار نامه کوتاه را بنویسم.

به جناب هدایی > درود برشما بازهم با کلیات نوشتار شما همسویم وچند نکته زیر را چه درجایگاه هم‌سویی وچه تکمیل گفتارنامه‌ی شما، یادآور ی می‌کنم. با شادباش فرا رسیدن نوروز باستانی ایرانی به شما، خوانندگان وگردانندگان این نشریه وبه همه‌ی ایرانیان، وآرزو ی بهبود حال بانو هدایت و رهایی او از زندان جمهوری اسلامی.

۱) امروز گروهی ازاقتصاددانان ایرانی، هنوز اقتصاد ایران را دولتی می‌دانند که من آن را درست نمی‌دانم واکنون نهاد دولت درجایگاه رسمی وجامعه شناسانۀ آن، مالک دارایی چندانی نیست. زیرا همانگونه که شما به درستی نوشته‌اید، «بیش از ۶۰ تا ۸۵ درصد اقتصاد ایران عملا در دست باند‌ها و نهادهای مافیایی هستند».

من با این برداشت همسو هستم. برخی از پژوهشگران اقتصاد ایران، این گروه مافیایی را «لومپن‌بورژوازی» نامیده‌اند که از نگاه من نیز گزاره‌ی بسیار درستی است، و روزنامه جمهوری اسلامی هم چندی پیش آنها را کنسرسیوم مافیاها نامیده بود. با همه‌ی باوری که به مالکیت خصوصی دارم و مخالف مصادره دارایی مردم هستم، برآنم که درصورت پیروزی انقلاب ملی ایران یا هر دگرگونی بنیادین، همه‌ی دارایی‌های این لومپن بورژوازی و نیز دارایی‌های اوقاف کشور که اکنون پشتوانه‌ی مالی جهل و جنایت هستند و بخشی از منابع آن را تأمی می‌کنند، باید بیدرنگ مصادره، و حوزه‌های جهلیه نیز برچیده شوند.

۲) دراینکه لیبرالیسم یا «لیبرالیسم اقتصادی چیست؟»، با توجه به دیدگاه‌های بسیار گوناگون وهمه‌ی آنها ناتمام و تفسیرپذیر، دراین زمینه چیزی نمی‌توانم بگویم. حتا دردیدگاه‌های کسانی مانند فون میزس وشرکا ویا جان رالزو دیگران، تصویری یگانه ویا برداشت‌پذیر ازاین مفهوم دیده نمی‌شود، ویا من نتوانسته‌ام به چنین برداشتی برسم. اما درسده‌ی هژدهم ونوزدهم، دیدگاه آدم اسمیت (تولید ثروت ملل) وتوزیع وبازتوزیع ثروت (ریکاردو) را اگرلیرالیسم بدانیم، برداشت شما را درست می‌دانم.

درهمین پیوند، درباره‌ی نقش دولت در اقتصاد، این روزها گفتگو بسیار و نتیجه‌گیری دشوار است. اما تا جایی که من می‌دانم، اسمیت هم حکم قطعی به اصطلاح عدم دخالت یا اخراج دولت از اقتصاد را صادر نکرده است. اگر بخواهم از ایران سخن بگویم، به گمان من از آغاز دهه‌ی ۱۳۴۰ تا انقلاب ۱۳۵۷، درکنار دولت سازنده و به گفته‌ی کسانی تجدد آمرانه، بورژوازی ملی یا لیبرال با همه‌ی ویژگی‌های خوب یا بد تاریخی آن، دراقتصاد ایران نقش تعیین کننده داشت. پس از انقلاب تا آغاز خصوصی‌سازی هم درکنار دولت اسلامی که تا اندازه‌ای با باد سیاست‌های اقتصادی پیش ازانقلاب حرکت می‌کرد، بورژوازی لیبرال هم فضایی برای زیست و رشد داشت.

برداشت شما از دیدگاه انگلس درباره طبقه‌ی کارگر نیز پذیرفتار من هست. جایگاه دولت دراقتصاد، یکی از مهمترین بگومگوهای جدی پیش و پس از خصوصی‌سازی درایران بوده است وهنوزهم هست. البته همانگونه که شما نوشته‌اید، گسترش زیرساخت‌ها و نهادهای آموزشی و نوین، از دستآوردهای لیرالسیم سده‌ی نوزدهم و بیستم بوده است. روزولت هم که شما از او نام برده‌اید، دراین گروه از لیبرال‌ها درمقیاس جهانی می‌گنجد. درآن زمان ایده‌ی «حق تعیین سرنوشت» او، بسی برتر و پیشروتر از ایده‌ی «حق تعیین سرنوشت» لنین بود که زمینه‌ساز جنگ و جداسری میان ملت‌ها و گروه‌های قومی گوناگون شد. به همین گونه، گویا سیاست اقتصادی «نیودیل» او، الگوی سیاست «نپ» اتحاد شوروی بوده است.

۳) نوشته‌اید: «نئولیبرالیسم از جمله اصطلاحاتی است که بسیار بد فهمیده شده و ......». اینکه این واژه بد فهمیده شده یا خوب فهمیده شده نمی‌دانم. شاید هم برداشتی که از زبان بخشی از چپ نه چندان آیینی و رادیکال مانند والرشتاین و مانند او در این زمینه شنیده می‌شود، درست باشد. متاسفانه من از نوشته‌های دیوید هاروی و کسانی مانند او که گاه نئولیبرالیسم را انقلابی می‌داند و گاه آن را با مشت و لگد می‌کوبد، نتوانسته‌ام به نتیجه‌ای برسم. البته من همه‌ی نوشته‌های او را نخوانده‌ام و چنین وقت و فرصتی برای این کار نداشته‌ام. از اینرو، سخن شما درست است که برداشت روشن و مشخص و یگانه‌ای از این واژه در دست نیست. بدتر آنکه گویا کسی حاضر نیست خود را نئولیبرال بنامد، و این بر دشواری کار می‌‍‌‌افزاید. این برداشت شما هم که «معنای لغوی آن نشان می‌دهد، نئولیبرالسم را می‌توان به هرنوع برداشت جدید از لیبرالسم اطلاق کرد....» هنوز برای من روشن نیست. شاید اینها دو نظام یا پاردایم جدا ازهم باشند.

درباره‌ی «اقتصاد بازار سوسیالیستی» هم من آگاهی چندانی ندارم اما چنین می‌نماید که گویا هنوز برداشت جا افتاده وهمسانی از آن وجود ندارد. درهرحال، سیاست اصلی پروژه‌ی خصوصی‌سازی درایران، سیاستی نئولیبرال با همان معنای بد آن و سفره بزرگی برای لومپن بورژوازی بوده است. من ازسوسیال لیبرالیسم چیزی نمی‌دانم اما با برداشت شما از نوشته‌ی آقای فرجاد درکار آنلاین همسو هستم. همچنین با این برداشت شما که «مقابله با نابرابری، مسئله اقتصاد و تکنولوژی نیست، بلکه سیاست باید آنرا حل و فصل کند....».

پیروز باشیم > بهرام خراسانی ، ۲۷ اسفند ۱۴۰۲

نظر خوانندگان: حق ملل برای تعیین سرنوشت را ودرو ویلسون مطرح کرد و نه تئودور روزولت. تئودور روزولت طرفدار حفظ مستعمرات آمریکا از جمله فیلیپین بود تنها پس از شورش مردم فیلیپین نظر خودش را درمورد آن کشور کمی تعدیل کرد. نیودیل هم کار فرانکلین روزولت بود و نه تئودور روزولت. او سال ۱۹۳۳ رئيس جمهور شد حدود ۱۲ سال بعد از شروع نپ یا برنامه نوین اقتصادی لنین. نوشته انگلس در مورد وضعیت طبقه کارگر در انگلستان گزارشی از وضعیت آن کشور قبل از ۱۸۴۴ است. انگلس تا سال ۱۸۹۵ زندگی کرد وشاهد رشد وضعیت اقتصادی طبقه کارگر درآن کشور بود. اما به جای تجدیدنظر در تئوری افزایش فقر مطلق مارکس، بخش مرفه کارگران را آریستوکراسی کارگری نامید و ادعا کرد سرمایه‌داران با چپاول کشورهای مستعمره بخشی ازآن را به طبقه کارگر رشوه می‌دهند. تحول جهانی نزدیک به دو قرن پس از نوشته انگلس نشان می‌دهد که رشد سرمایه‌داری موجب رفاه کارگران هم می‌شود. اکنون نئولیبرالیسم به خاطر افزایش فاصله میان فقر و ثروت مورد انتقاد قرار می‌گیرد. این افزایش به معنی این نیست که کارگران فقیرتر می‌شوند. حتی با افزایش سطح زندگی آنان هم، که واقعیت دارد، فاصله فقر و ثروت زیادتر می‌شود. بنابراین اشاره به نوشته انگلس درنوشته آقای هدایی برای نشان دادن نتیجه لیبرالیسم اقتصادی هم درست نبود. >  با تبریک سال نو، حبیب پرزین

جناب برزین گرامی، درود بر شما. حق با شما است. آدمی که پیر می‌شود و عجله هم دارد و از حفظ چیزی می‌نویسد، همین می‌شود.>سپاس از شما، خراسانی

https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/113343/


هیچ نظری موجود نیست: