۱۴۰۱ مرداد ۱, شنبه

برخورد متفاوت آمریکا وبريتانیا با اسناد تاریخ معاصر ایران

گفتگوی عبدالله شهبازی با دکتر محمدقلي مجد

منبع: فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 25، بهار 1382، صص 181- 200 منتشرشد.

 

محمدقلي مجد کیست

محمدقلي مجد در 26 اسفند 1324 ش. درتهران به دنيا آمد. تحصيلات خود در دانشگاه هاي سن اندريو(1970)، منچستر (1975) و کرنل (1978) با درجه دکترا به پايان برد وبه تدريس دربرخي از دانشگاه هاي ايالات متحده آمريکا، از جمله دانشگاه پنسيلوانيا (1993 -1998)، مشغول شد. دراين سالها مقالات متعددي از مجد درنشرياتي چون مجله آمريکايي اقتصاد کشاورزي، مجله مطالعات دهقاني، مجله بين المللي مطالعات خاورميانه و مجله خاورميانه انتشار يافت. دکتر محمدقلي مجد ازسال 1999 به طور تمام وقت به تحقيق و تأليف درحوزه تاريخ معاصر ايران اشتغال دارد.

ع.شهبازي: کتاب جنابعالي را با عنوان "بريتانيا و رضا شاه: غارت ايران " مطالعه کردم وبرايم بسيار جالب بود. اين کتاب اهميت فراوان دارد زيرا اولين پژوهشي است که دربارۀ تاريخ ايران در دوره رضا شاه بر بنياد اسناد علني شده وزارت خارجه آمريکا صورت مي گيرد. تا آنجا که اطلاع دارم تاکنون کسي ازاين اسناد براي شناخت تاريخ دوره رضا شاه استفاده نکرده است. آيا اين تلقي درست است؟ واين اسناد از نظر تاريخي چه اهميت خاصي دارد؟

مجد: به نظر مي رسد من اولين کسي هستم که از اسناد علني شده آمريکايي براي بررسي تاريخ ايران درطول سال هاي 1921 -1941 استفاده کرده ام. اسناد وزارت خارجه آمريکا متعلق به سالهاي 1921 -1941 حدود سي سال پيش دراختيار محققين قرار گرفت. روشن است که تعدادي از نويسندگان از وجود اين اسناد مطلع بودند. مثلاً، ارجاعاتي به اين اسناد در کتاب خانم استفاني کرونين دربارۀ ارتش ايران درسال هاي 1910 -1926 يا درکتاب آقاي سيروس غني دربارۀ صعود رضا پهلوي ديده مي شود. ولي تعجب آور است که پژوهشگران ازاين اسناد استفاده نکردند وکار خود را محدود به اسناد وزارت خارجه بريتانيا نمودند. اين پرسش بجاست که چرا آن ها بر اسناد آمريکايي چشم پوشيدند؟

ميان عملکرد دولت هاي آمريکا و انگليس در زمينه انتشار اسناد طبقه بندي شده تفاوت جالبي وجود دارد. درآمريکا قانون آزادي اطلاعات وجود دارد. طبق اين قانون دستگاه هاي دولتي موظف اند پس از گذشت 30 سال اسناد طبقه بندي شده خودرا علني کنند واگر بخواهند سندي را همچنان درحالت طبقه بندي شده نگه دارند، بايد دليل موجهي ارائه کنند. درچنين مواردي، محقق مي تواند با استناد به قانون آزادي اطلاعات خواستار علني شدن سند فوق شود. اگر دستگاه دولتي مربوطه امتناع کند، محقق مي تواند در دادگاه فدرال اقامه دعوي کند وسرانجام با حکم دادگاه سند را به دست آورد. براساس اين رويه، بسياري از اسناد تاريخي دراختيار محققين قرارگرفته اند.

درانگلستان مسئله کاملاً فرق مي کند. دراين کشور قانون آزادي اطلاعات وجود ندارد. دولت بريتانيا مي تواند اسناد را همچنان درحالت طبقه بندي شده نگه دارد و تنها اسناد گزيده و دستچين شده را دراختيار محققين قرار دهد. به علاوه، امکان اقامه دعوي محققان عليه دولت به خاطر علني نکردن اسناد تاريخي نيز وجود ندارد. به اين دليل، دستگاه هاي دولتي بريتانيا مي توانند تا هر وقت که بخواهند اسناد را درحالت طبقه بندي شده نگه دارند وازانتشار آن خودداري کنند. يک نمونه چشمگير و مهم، اسناد وزارت جنگ واسناد نظامي انگليس در رابطه با ايران سالهاي 1914 -1921 است. اين اسناد هنوز درحالت طبقه بندي شده قرار دارند واعلام شده که تا پنجاه سال ديگر، يعني تا سال 2053، علني نخواهند شد. حتي اگر اين پنجاه سال نيز طي شود، هيچ تضميني وجود ندارد که اين اسناد حتي درآن زمان نيز علني شوند. دراينجا، انسان حيران مي شود که انگليسي ها مي خواهند چه چيزي را پنهان کنند؟ من حدس مي زنم که درسال 2053 نيز تنها اسناد بسيار محدود و کم ارزش وبي خاصيت در دسترس محققان قرار خواهد گرفت. ولي عملاً تمامي کتبي که تاکنون دربارۀ تاريخ ايران در دهه هاي اوّل قرن بيستم نوشته شده، مبتني بر اسناد انگليسي است و روايت انگليسي از حوادث را منعکس مي کنند. براي مثال، اشاره مي کنم به کتاب هاي اولسون، هوشنگ صباحي، استفاني کرونين، محمدعلي کاتوزيان، وسيروس غني. اسامي ديگري را هم مي توان اضافه کرد.

اين اسناد آمريکايي به ويژه ازاين زاويه ارزشمند وبااهميت هستند که چشم انداز و روايتي به کلي متفاوت را از حوادث ايران درسال هاي صعود وسلطنت رضا شاه عرضه مي کنند. مثلاً، اسناد آمريکايي اين تصوّر را که ساليان مديد درميان ايرانيان وجود داشت تأييد و مستند مي کنند که رضا شاه را انگليسي ها به قدرت رسانيدند، انگليسي ها حکومت او را حفظ کردند، و زماني که تداوم قدرت او را غيرمفيد تشخيص دادند درسال 1941 رضا شاه را صحيح و سالم از ايران خارج کردند وپسرش را جايگزين او نمودند. دربارۀ رضا شاه دروغ بزرگي رواج يافته که گويا او هوادار آلمان بود. چنين نيست. اسناد آمريکايي ثابت مي کنند که رضا خان ميرپنج را انگليسي ها به قدرت رسانيدند وازحکومت او حفاظت کردند وقطعاً او هيچگاه دربرابر انگليسي ها سرکشي نکرده وهوادار آلمان نشده است. دروغ بزرگ ديگر اين است که گويا رضا شاه برخلاف پسرش اهل انتقال پول به خارج از کشور نبود وثروت مهمي درخارج نيندوخت. اسناد آمريکايي نشان مي دهند که رضا شاه حدود 200 ميليون دلار دربانک هاي خارج ومعادل 50 ميليون دلار درايران ذخيره پولي شخصي داشت. توجه کنيد که اين رقم متعلق به سال 1941 ميلادي است وبه پول امروز ثروت فوق را بايد با ارقام ميلياردي محاسبه کرد. به علاوه، ما مي دانيم که «اعليحضرت پهلوي» درسال 1941 به هيئت نمايندگي انگليس درتهران پناهنده شد، به وسيله يک کشتي انگليسي ازايران خارج شد وتا پايان عمر درمناطق تحت سلطه انگليس زندگي کرد. به علاوه، ما مي دانيم که انگليسي ها قصد داشتند رضا شاه را در اواخر عمرش از ژوهانسبورگ به کانادا انتقال دهند که به دليل بيماري اش ميسر نشد.% 

لینک متن کامل اینترویوی عبداله شهبازی با محمد قلی مجد

http://www.shahbazi.org/pages/majd3.htm

هیچ نظری موجود نیست: