محمود سریعالقلم منبع: کانال تلگرام نویسنده
دریک قرنِ
گذشته، عمومِ فرآوردههای مُدرنیته به کشور منتقل شده است: از برق و راه آهن تا
اتومبیل و هواپیما؛ از بلندگو و ضبط صوت تا چراغِ خیابان وتراکتور؛ ازچاپخانه و
اسکناس تا رادیو وتلویزیون؛ ازجاروبرقی وماشین لباسشویی تا عینک و آرامپز وبالاخره
از خودپرداز و کامپیوتر تا موبایل و اینترنت.
اما در کنارِ
طیفِ وسیع این فرآوردهها که هر فردی با هر مرامی از آنها استفاده میکند، فلسفه و
مبانی نظری مدرنیته صرفا در حدِ تعدادی کُتبِ ترجمه شده منتقل شده است. بعضی از
مبانی نظری مُدرنیته که در کنارِ وارداتِ گستردۀ فرآوردههای آن، پشتِ مرزها
ماندند عبارتاند از:
آزادی رسانه،
حقِ داشتنِ اندیشههای متفاوت، نظامِ حزبی، گردشِ قدرت، تخصصگرایی، نقدِ دولت،
جامعۀ مدنی، به رسمیت شناختن افکارِ رقیب، مصلحتِ عامه، بوروکراسی کارآمد، منافع
ملی وتفکیک قوا. اگرچه پیرامونِ این مفاهیم، نوشته وسخنرانی فراوان است ولی به
نهادسازی وناخودآگاهِ مسلط (Mainstream
Subconscious)تبدیل نشدهاند.بِگذریم
که اگردرآمد نفت نبود، گستردگی واردات فرآوردههای مدرنیته هم صورت نمیپذیرفت.
طبیعی است که
پذیرش فرهنگی اندیشههای متفاوت ازواردات موبایل به مراتب کار سختتری است. اول،
کتابخواندن میطلبد. بعد بحث وجدل عمومی میخواهد وسالها تمرین وارتباطات بینالمللی
لازم دارد تا جامعهای به عمقِ رقابتِ فکری و اندیشههای رقیب وپیامدهای فوقالعاده
مفید آنها پی ببرد. کشوری نداریم که بدون تبادلِ کالا وخدمات با جهان، رشد وپیشرفت
کرده باشد.
یک نظام
سیاسی خیلی باید اعتماد به نفس داشته باشد تا هم آزادی رسانه را حقوقی کند و هم از
نقد، هراسی نداشته باشد. در انگلستان، آزادی رسانه را آقای بوریس جانسون اعطا نمیکند
بلکه با نهایت شفافیت بر روی کاغذ و به صورت قانون است. نظام حزبی خود به خود گردش
قدرت به دنبال میآورد و در ذات خود ثبات و امید به بهبودی به همراه دارد. ایجادِ
نظامِ رقابتی حزبی، جدیترین دستاورد حقوقی و سیاسی مدرنیته است که با سالها بحث
و گفتگو، اجماعِ فلسفی و نظری و خواندنِ هزاران کتاب وتمرین به دست میآید وبا
پولِ نفت قابل حصول نیست. تحققِ مصلحتِ عامه، منافع ملی و تفکیکِ قوا، امور
کهکشانیای هستند که باید در اعماقِ فلسفۀ وجودی
(Raison d’etre) جریانهای مختلف یک هیاتِ حاکمه با مطالعه و کتاب خواندن و درکِ مسئولیت
حکمرانی حاصل گردند. اکتساب و به کارگیری این نوع فرآوردهها با خودپرداز و موبایل
قابل مقایسه نیستند. بیدلیل نیست که این فرآوردههای نظری، خیلی مشتری ندارند چون
کتابخواندن، فکر کردن و تغییر نمودن نیاز دارند. تغییر نکردن نه مطالعه میخواهد
و نه محتاج فکر کردن است.
فردی که درکشورهای
جهان سوم، عرصۀ سیاست را قدری تجربه میکند بلافاصله متوجه چند نکته میشود:
۱) سیستمی درکار
نیست؛ آنچه در کار است “شبکههای مرید و مرادی” است (پادشاهان و درباریان)؛
۲) اگر قرار است کاری پیش رود باید با منافع افراد بالا تطابق پیدا کند و نه با علم و برنامه و قاعده؛
۳) حفظِ وضعِ موجود مهمترین هدف است.
۲) اگر قرار است کاری پیش رود باید با منافع افراد بالا تطابق پیدا کند و نه با علم و برنامه و قاعده؛
۳) حفظِ وضعِ موجود مهمترین هدف است.
حال این فرد
بعد از درکِ این مسئله، چند انتخاب دارد:
الف: درسیاست
بمانَد. خوب از منافع آن استفاده کند وهرقدر که مرید بودن خود را به صد درصد نزدیکتر
کند بیشتر استفاده میکند ودرمسیر ممکن است چند کارِ خوب هم انجام دهد. نه سوال میکند.
نه تشکیک میکند و نه درپی تغییر است. سیاست، ریاست و وزارت برای او مترادف با
زندگیِ بهتر(پول، سفر وشهرت) محسوب میشود. وقتی هم متوجهِ خطر میشود، صحنه را
ترک میکند (هوشنگ انصاری، وزیراقتصاد و رئیس شرکتِ نفتِ پهلوی دوم)؛
ب: درسیاست بِماند.
ولی نقد میکند. سئوال میکند. دیدگاههای خود را مطرح مینماید. بعضی وقتها “نه”
میگوید. میخواهد تغییر ایجاد کند ولی ساختارشکن نیست. کوشش میکند با منطق و علم
و تجربۀ بشری کارها را پیش ببرد ولی چون مرید بودن خود را تا بیشتر از سی یا چهل
درصد نمیتواند نشان دهد، به تدریج به نقطهای میرسد که نمیتواند کاری از پیش
ببرد. مرید بودن او با علمی بودن کارهای حکمرانی سازگاری ندارد. در نهایت حذف میشود.
خود را در مقابل مراد قرار نمیدهد و به دنبال امورغیرسیاسی میرود وعرصۀ سیاست را
تَرک میکند (علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد پهلوی دوم)؛
پ: درسیاست
بِماند. ولی میخواهد تغییرات اساسی ایجاد کند. مرید و مرادی را قبول ندارد. در پی
قاعده و منطق و علم و قانون و آیین نامه و برنامه و اجماع فکری و رشد است. اصولی
دارد. با فرد کاری ندارد. با اندیشه میخواهد سیاستورزی کند. برنامههایی دارد و
در پی رضایت مراد نیست. جسارت میکند و با او بحث میکند. از خود نظر دارد. میخواهد
گرههای مردم را باز کند. نه سوال و تشکیک بلکه نزاع میکند و تقابل میکند. این
مسیر، منافع افراد را به خطر میاندازد و کار به جاهای باریک میکشد و نه حذف بلکه
به طرد، خانهنشینی، گوشهنشینی، تبعید و نابودی میانجامد (امیرکبیر و محمد
مصدق)؛
ت: سیاست را ترک
میکند و یا وارد نمیشود. زیرا متوجه میشود که کار اساسی نمیتواند انجام دهد.
اهل سو استفاده نیست. به مرید و مرادی هم اعتقاد ندارد. معتقد است در فقدانِ سیستم
و قاعده مندی، هراهتمامی، آب درهاون کوبیدن است.(غلامحسین صدیقی، استاد جامعهشناس
دانشگاه تهران و وزیر دولت مصدق).
واردات
فرآوردههای مدرنیته وعدم پذیرش مبانی نظری که به آن فرآوردهها منتهی شده است درنهایت
به ناکارآمدی وهرج و مرج منجر میشود. این نوع گزینش بسیار بیمحتواست. مِصر نمونۀ
بارز این نوع گزینش است که در متون توسعه به آن “توسعۀ نامتوازن” (Uneven Development) میگویند.
هنگامی که سیستم نباشد، تخصص و انرژی متخصص هدر میرود. پروژهها بر روی هم
انباشته نمیشوند. حرکت جامعه، مملو ازفرازو نشیب وبیثباتی است. تاریخ مرتب تکرارمیشود
و انبوهی از اشتباهات روی هم جمع میشوند. سیاستورزی در چارچوبی که قائم به شبکۀ
مرید و مرادی باشد عاقبتی ندارد.
سیستمِ
حکومتی کارآمد به پا کردن، کارِ سهلی نیست. غرب هنوزهم درجریانِ تکاملی است. شکافهای
فراوانی درعقلانی کردن، منطقی کردن ودرتحققِ مصلحت عامه پیشرو دارد. این نشان
دهندۀ این است که علیرغمِ تنظیمِ ابعادِ حقوقی مدرنیته درقانون اساسی آمریکا درسال
۱۷۷۶ (با ۲۷ متمم تا به
امروز)، عقلانی کردن امر حکمرانی یک پروسه است وادامه دارد. حکمرانی مطلوب همچنان
در نظام بینالملل امروز، مهمترین موضوع چالشی حتی درجوامع پیشرفته است. وقتی
سیستم نباشد، نه کارآمدی هست و نه امیدی به بهبود. اصولا سیاستورزی
و ورود در سیاست برای تغییرات است و نه به منظورِ حفظ وضع موجود. سیاست مداری که
تغییرِ مثبت ایجاد نکند هم وقت خود وهم منابع جامعه را تلف میکند.
امروز درآسیا،
کشورهایی مانند ویتنام، اندونزی، کره جنوبی، مالزی، سنگاپور وچین از سیستمِ مرید ومرادی
مدیریتی خارج شدهاند و حداقل در مدیریتِ اقتصادی و اجتماعی به شدت تحت تاثیرِ
رقابت، گردشِ اندیشه، یادگیری از جهان، بوروکراسی کارآمد، به رسمیت شناختن افکار
اقتصادی واجتماعی رقیب، تخصصگرایی وحتی مصلحت عامه را پذیرفته و به آن پروسهوار
عمل میکنند. بعضی مانند کره جنوبی حتی به مراحلِ پیشرفتهای مانند آزادی رسانه،
نظام حزبی و گردشِ قدرت نیز دست یافتهاند. وقتی سیستم نباشد، افرادِ زیر متوسط که
ظرفیتِ تغییر پنج مرتبه جهانبینی در روز را دارند، جذب قدرت و سِمَت میشوند و
افرادِ توانا چه به لحاظ تخصصی و چه از حیث شخصیتی و عُلُو طبع به حاشیه میروند.
مدرنیته،
تجربۀ بشری است و صرفا به فرانسه و انگلستان و غرب تعلق ندارد. هر فردی که در کرۀ
زمین زندگی میکند، حداقل با فرآوردههای مدرنیته آشناست. مهمترین دستاوردِ علمی و
اجتماعی مدرنیته، سیستم سازی است. کما اینکه هواپیما، خودپرداز، ماشین لباسشویی و
اینترنت همه سیستم هستند. آن دسته از کشورهایی که سیستم را در حکمرانی به کار نمیگیرند،
رشد خود را به تعویق میاندازند. مدرنیته پایان تاریخ نیست. اگر کشوری مجهز به
اندیشۀ جدیدی است، مدرنیته را اصلاح کند وبرآن بیفزاید. اثرگذاری واثرپذیری زمینۀ
رشد وتوسعه را فراهم میکند. هرزمان که فردِ سیاست مداری، درجامعۀ ما خاطرات خود
را نوشت ومتن آن سراسر شادمانی بود وحکایت ازکار وفعالیت وخدمت بود وگِله وشکایت
ازحذف، طرد، تبعید، حاشیه نشینی وناجوانمردی وبیاحترامی نبود، سیاستورزی عاقبت
مثبتی خواهد داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر