۱۴۰۳ فروردین ۹, پنجشنبه

مرگ مشکوک سارا تبریزی پس از احضار به وزارت اطلاعات

 او چهارم فروردین احضار وپنجم فروردین جسدش درمنزل پدری‌اش درتهران پیدا شد.

براساس اطلاعات رسیده به ایران‌اینترنشنال، پیکر سارا تبریزی، زندانی سیاسی سابق، روز پنجم فروردین درمنزل پدری‌اش درتهران پیدا شد. این زن۲۰ ساله درهفته‌های پایانی زندگی‌ ازسوی ماموران امنیتی زیرفشار روانی سنگین قرارگرفته بود. او چهارم فروردین به وزارت اطلاعات احضارشده بود.

پیکر این زندانی سیاسی سابق روز دوشنبه ششم فروردین درشهرک اسکمان دراستان تهران تشییع و به خاک سپرده شد.

براساس اعلامیه ترحیم سارا تبریزی، قرار است مراسم ختم او روز پنج‌شنبه ۹ فروردین درمسجد «صاحب‌الزمان» شهرک اسکمان برگزار شود.

سارا تبریزی روز۲۵ آبان۱۴۰۲ درحالی‌ که قصد سفر به انگلیس داشت، همراه یک شهروند دیگر به دست ماموران امنیتی درفرودگاه بین‌المللی «امام خمینی» تهران بازداشت وبه بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹زندان اوین منتقل شد.

تبریزی پس از حدود ۱۰ روز و با پایان بازجویی‌ها، با تودیع قرار وثیقه یک میلیارد تومانی از زندان اوین آزاد شد.

بنابراطلاعات رسیده به ایران‌اینترنشنال، تبریزی سه روز ابتدایی بازداشت خود را در سلول انفرادی به‌سر برد وپس ازآن‌که به دلیل استرس تنها بودن درانفرادی، دچار ضربان قلب بالا و فشار خون بالا شد، ابتدا به بهداری بند ۲۰۹ اوین وپس ازآن به سلولی سه نفره در بازداشتگاه این نهاد امنیتی منتقل شد.

یک منبع نزدیک به خانواده تبریزی درباره ایام بازجویی او به ایران‌اینترنشنال گفت: «سارا پس از آزادی به دوستانش گفته بود دراتاق بازجویی تهدید شده درصورت همکاری نکردن با ماموران، دوباره به سلول تک‌نفره منتقل می‌شود ومحتویات خصوصی گوشی تلفن همراهش را به صورت عمومی نشر می‌دهند تا به دست خانواده‌اش برسد

به گفته این منبع آگاه، تبریزی به دنبال این موضوع متحمل فشار روحی و روانی زیادی شده بود.

او بار دیگر درتاریخ ۱۸ دی ۱۴۰۲ احضار واین بار پس از چند ساعت بازجویی، به بند زنان زندان اوین منتقل شد. بعد از چند روز، مبلغ وثیقه او از یک میلیارد تومان به دو میلیارد تومان افزایش یافت ونهایتا درتاریخ ۲۵ دی‌ ماه ۱۴۰۲، با تودیع قرار وثیقه تعیین‌ شده، به صورت موقت وتا زمان صدور حکم از زندان آزاد شد.

او مدتی بعد درشعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست ایمان افشاری، با اتهاماتی ازجمله «توهین به علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، استفاده از اوراق مجعول و گذرنامه متعلق به دیگری» محاکمه و به حبس تعلیقی محکوم شد.

اطلاعات رسیده به ایران‌اینترنشنال نشان می‌دهند تبریزی پس از آن در چند نوبت، طی تماس‌های تلفنی که از سوی نیروهای امنیتی با او گرفته شد، تهدید شد که اگر با وزارت اطلاعات همکاری نکند، مدارک و گفت‌وگوهای شخصی‌اش به صورت علنی و در فضای مجازی افشا خواهند شد.

این زندانی سیاسی سابق آخرین‌ بار در روز چهارم فروردین با دریافت احضاریه‌ای برای روز پنجم فروردین ۱۴۰۲ به وزارت اطلاعات احضار شد وپیکرش روز یک‌شنبه پنجم فروردین، یک روز پس از احضار به این نهاد امنیتی، درمنزل پدری‌اش درتهران پیدا شد.

براساس اطلاعات رسیده به ایران‌اینترنشنال، سازمان پزشکی قانونی درگزارش اولیه خود که با حضور ماموران امنیتی به خانواده سارا تبریزی تحویل داده شد، دلیل فوت او را «خوردن قرص» اعلام کرده است.

مسوولان حکومتی درباره افرادی که به‌طور مشکوک درزندان‌ها وبازداشتگاه‌ها یا اندکی پس از آزادی فوت می‌کنند، همواره ادعای «خودکشی» را پیش‌ می‌کشند. ادعایی که از سوی افکار عمومی ایرانیان رد شده و بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی با عباراتی کنایه‌آمیز چون «خودکشی شد»، به آن واکنش نشان می‌دهند.

منبع نزدیک به خانواده تبریزی به ایران‌اینترنشنال گفت: «خانواده هیچ پوکه قرصی کنار پیکر او یا دراتاقش پیدا نکردند و هنوز نمی‌دانند او از ترس احضار دوباره به وزارت اطلاعات قرص خورده و خودکشی کرده یا سنگ‌کوب کرده یا ماموران او را کشته‌اند و قربانی قتل حکومتی شده است

این منبع آگاه با بیان اینکه سارا به خانواده‌اش گفته بود بازجوی پرونده شماره‌ای در اختیارش قرار داده تا اطلاعات زندگی خصوصی و اطلاعات شخصی را که با او در حال خروج از ایران بود در اختیار آن‌ها قرار دهد، تاکید کرد سارا در هفته‌های پایانی زندگی‌اش از سوی ماموران وزارت اطلاعات تحت فشار روحی و روانی سنگینی قرار داشت.

او پس از احضار آخر خود گفته بود به‌شدت ترسیده و به هیچ وجه خود را به اداره اطلاعات معرفی نخواهد کرد.

تا زمان تنظیم این گزارش، مقام‌های قضایی جمهوری اسلامی درباره این جریان اظهار نظری نکرده و واکنشی نشان نداده‌اند.

در ۴۵ سال اخیر، شمار قابل‌ توجهی از زندانیان سیاسی و جرایم عمومی در زندان‌های ایران، اندکی پس از آزادی خودکشی کرده‌اند و برخی هم با مرگ‌های مشکوک از دنیا رفته‌اند.

اخبار مربوط به جان ‌باختن برخی از آنان که شناخته‌شده‌تر بودند، به رسانه‌ها درز پیدا کرد و برخی دیگر که شهرتی نداشتند درسکوت خبری به خاک سپرده شدند.

مریم آروین، عرشیا امام‌قلی‌زاده و یلدا آقافضلی، سه تن از بازداشت‌شدگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، برخی از افرادی هستند که در فاصله کوتاهی پس از آزادی جان خود را از دست دادند.

سایت ایران‌امروز

https://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/more/113497/

اولین سند بین‌المللی درمدیریت مهاجرت دسامبر2018 تصویب شد

 پیمان جهانی مهاجرت سازمان ملل به تصویب رسید

پیمان مهاجرت امن منظم ومرتب سازمان ملل را بیش از صد پنجاه کشورامضا کردند

روز دوشنبه10 دسامبر2018 بیش از صد پنجاه کشور دنیا درمراکش پیمان "مهاجرت امن، منظم و مرتب" سازمان ملل را امضا کردند.

به گزارش بی بی سی، این پیمان که محصول یک و سال نیم مذاکره بود از نظر قانونی الزام‌آور نیست اما نخستین سند بین‌المللی در مدیریت مهاجرت است.

این پیمان ٢٣ هدف تعریف کرده تا مهاجرت قانونی را تسهیل و مهاجرت غیرقانونی را کم کند.

شماری از کشورها بخصوص آنهایی که دولت‌های دست راستی پوپولیست و ضد مهاجر دارند از امضای این پیمان خودداری کردند چون معتقد بودند که این پیمان مهاجرت را افزایش می‌دهد و مهاجرت جزء حقوق بشر نیست.

با این وجود درپایان روز دوم کنفرانس سازمان ملل، بیش از صد و پنجاه کشور پیمان را امضا کردند.

آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل، این پیمان را "نقشه راه برای جلوگیری از رنج و هرج و مرج" توصیف کرد و گفت درباره این پیمان ادعاهای نادرستی وجود دارد مثل این که سازمان ملل قصد دارد درکار کشورها در زمینه مهاجرت دخالت کند درحالی که این پیمان الزام آور نیست، بلکه "چارچوبی برای همکاری بین‌المللی است و بخصوص اصل حاکمیت ملی را تقویت می کند."

آقای گوترش درنطق خود دراین کنفرانس که در میان شنوندگانش آن آنگلا مرکل صدراعظم آلمان، خوان کارلوس وارلا رئیس جمهور پاناما و الکسیس سیپراس نخست وزیر یونان دیده می‌شدند، مردن شصت هزار نفر در راه مهاجرت از سال ٢٠٠٠ را مایه شرمساری همگانی دانست.

آمریکا اولین دولتی بود که پارسال خود را از مذاکرات برای تدوین پیمان کنار کشید وبعد شماری دیگر از کشورها هم چنین کردند.

تمام ١٩٣ عضو سازمان ملل به جز آمریکا درماه ژوئیه ازاین پیمان حمایت کرده بودند.

درمیان کشورهایی که امروز این پیمان را امضا نکردند، آمریکا، اسرائیل، استرالیا، ایتالیا، اتریش، مجارستان، کرواسی و شیلی دیده می‌شوند.

مجمع عمومی سازمان ملل ۹ روز دیگر با تصویب قطعنامه‌ای ازاین پیمان حمایت می‌کند.

شمار مهاجرانی که در دنیا در صدد یا درحال عبور از مرزها هستند به دویست و پنجاه میلیون نفر رسیده است.

برگرفته از سایت مدافعان حقوق بشر

https://www.humanrights-ir.org/detail/2062

۱۴۰۳ فروردین ۴, شنبه

طی 40سال حجم جنگل‌های هیرکانی شمال 50درصد کاهش یافته

 قطع چهار هزار درخت جنگل‌های هیرکانیِ مازندران برای «ساخت پارکینگ»

خبرگزاری‌ها درایران از قطع چهار هزار اصله درخت تنومند درجنگل‌های هیرکانی برای ساخت پارکینگ خودرو برای یک طرح گردشگری خبر دادند.

به گزارش خبرگزاری ایرنا، این طرح گردشگری مربوط به سد الیمالات درمسیر جاده چمستان - نور درغرب مازندران است وقطع درختان با «چراغ سبز» مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری مازندران و رئیس اداره منابع طبیعی و آبخیزداری نور «به صورت غیرقانونی» انجام شده است.

خبرگزاری مهر نیز روز شنبه، چهارم فروردین، از قول متولیان حفاظت ازجنگل گزارش داد که این درختان در عرصه‌ای به وسعت حدود یک هکتار به بهانه ایجاد پارکینگ برای پروژه گردشگری درقلب جنگل قطع شده است.

به گفته محمد محمدی، فرمانده یگان حفاظت منابع طبیعی نور، گزارش قطع درختان به مسئولان منابع طبیعی شهرستان و استان رسیده، اما آنها در پاسخ اعلام کرده بودند که این مسئله «هماهنگ شده» است.

او شمار درختان قطع شده را «بیش از چهار هزار» اصله عنوان کرد و گفت بیشتر گونه‌ها ازنوع جنگلی شامل ممرز و توسکا بود.

جنگل‌های هیرکانی ایران، با قدمت بیش از ۲۰ میلیون سال، از با ارزش‌ترین جنگل‌های دنیاست که تیرماه ۱۳۹۸ به‌ عنوان دومین میراث طبیعی ایران درفهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید.

به‌ گفته مسعود مولانا، عضو شورای هماهنگی محیط زیست ومنابع طبیعی ایران، سالانه حداقل ۲۵ هزار هکتار از جنگل‌های هیرکانی از بین می‌رود.

او همچنین از کاهش ۵۰ درصدی حجم جنگل‌های هیرکانی شمال ایران طی ۴۰ سال گذشته خبر داد وافزود: «از سه میلیون و ۶۰۰ هزار هکتار مساحت جنگل‌های شمال کشور اکنون تنها یک میلیون و ۸۰۰ هزار هکتار آن باقی مانده که ۹۰ درصد آن نیز از حالت پایدار خارج شده است

جنگل‌های هیرکانی طی چند سال گذشته بارها طعمه حریق شده‌ واخبار متعددی ازفروش گسترده چوب درختان این جنگل توسط «باندهای قاچاق» منتشر شده است.% 4فروردین۱۴۰۳ -23مارس 2024

https://www.radiofarda.com/a/32874538.html

۱۴۰۳ فروردین ۲, پنجشنبه

درمجمع عمومیun اولین قطعنامه درمورد هوش مصنوعی تصویب شد

اولین قطعنامه جهانی در مورد هوش مصنوعی

مجمع عمومی سازمان ملل متحد به اتفاق آرا اولین قطعنامه جهانی درمورد هوش مصنوعی را تصویب کرد.

هدف از این قطعنامه غیرالزام‌آور، تشویق به حفاظت از داده‌های شخصی، نظارت بر خطرات ناشی از پیشرفت هوش مصنوعی و حفظ حقوق بشر اعلام شده است.

خبرگزاری رویترز روز پنج‌شنبه، دوم فروردین، این خبر را به نقل از مقام‌های دولت آمریکا منتشر کرد که پیشنهاددهنده این قطعنامه معرفی شده است.

به گفته آنها، تنظیم این قطعنامه غیرالزام‌آور که از سوی ایالات متحده پیشنهاد وبا حمایت چین و۱۲۱ کشور دیگر همراه شد، سه ماه به طول انجامیده است.

به نوشته خبرگزاری رویترز، این قطعنامه همچنین بر تقویت سیاست‌های حفظ حریم خصوصی تأکید می‌کند.

یکی از مقام‌های ارشد دولت آمریکا با توصیف این قطعنامه به عنوان «اولین سند واقعی اجماع جهانی در مورد هوش مصنوعی» گفت: «با تغییر سریع فناوری، ما در دریایی مواج حرکت می‌کنیم و در چنین شرایطی باید بیش از پیش ارزش‌های خود را چراغ راهمان قرار دهیم

با پیشرفت سریع و روزافزون فناوری هوش مصنوعی، نگرانی از تأثیر مخرب آن بر انتخابات دموکراتیک، تسهیل اختلاس و کلاهبرداری و از دست رفتن بسیاری از مشاغل نیز افزایش پیدا کرده است.

اتحادیه اروپا به تازگی قانونی را برای نظارت بر این فناوری به تصویب رساند و قطعنامه جدید سازمان ملل قدم مهم دیگری دراین مسیر ارزیابی می‌شود.

درقطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد آمده است: «طراحی، توسعه، استقرار و استفاده نادرست یا مخرب از سامانه‌های هوش مصنوعی… خطراتی را به همراه دارد که می‌تواند… تضعیف‌کننده حمایت، ترویج و بهره‌مندی از حقوق بشر و آزادی‌های اساسی باشد

به نوشته رویترز، مقامات آمریکایی در مورد مذاکراتِ پیش از تصویب این قطعنامه گفتند: «حتی کشورهای چین، روسیه، کوبا و سایر کشورهایی که اغلب در مورد مسائل مختلف با ما همسو نیستند» برای به سرانجام رساندن این قطعنامه «همکاری لازم را انجام دادند

درماه نوامبر ۲۰۲۳، ایالات متحده، بریتانیا وبیش از۱۲ کشور دیگر، اولین توافق بین‌المللی درمورد چگونگی حفظ امنیت فناوری هوش مصنوعی دربرابر افراد یا نهادهای خطرآفرین را منتشر کردند.

این توافق، شرکت‌ها را به ایجاد سیستم‌های هوش مصنوعی ایمن تشویق می‌کند.

اعضای پارلمان اروپا نیز روز ۲۳ اسفند سال گذشته رسماً «قانون هوش مصنوعی» را که اولین مجموعه قوانین جامع جهان برای هوش مصنوعی است، تصویب کردند و در این زمینه از ایالات متحده پیشی گرفتند.

دولت جو بایدن قانونگذاران آمریکایی را برای تصویب مقررات مربوط به هوش مصنوعی تحت فشار قرار داده، اما کنگره دوقطبی ایالات متحده پیشرفت چندانی در این زمینه نداشته است.

کاخ سفید در ماه اکتبر با یک دستور اجرایی جدید، به دنبال کاهش خطرات هوش مصنوعی برای مصرف‌کنندگان، کارگران و گروه‌های اقلیت و درعین حال تقویت امنیت ملی بود.

مانند دیگر دولت‌ها درسراسر جهان، مقامات چینی و روسی به دنبال استفاده گسترده از ابزارهای هوش مصنوعی برای اهداف مختلف هستند.

ماه گذشته، شرکت مایکروسافت اعلام کرد که پرده از فعالیت هکرهایی ازهردو کشور درحال استفاده از نرم‌افزار «اوپن اِی‌آی» برای مقاصد جاسوسی برداشته است.%  رادیو فرد

https://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/more/113405/

https://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/more/113405/

 

تبریک فرارسیدن بهار وآغاز سال 1403 خورشیدی

یتیپ گلن نوروز بایرامی تویس یورکدن قوتلاماق بیلن دوست- یارلارا ، ایل گؤنه برک جان ساغلیق  و ایشلرینده گوًن سایین اوًستوًنلیک آرزو اتیاریس!

فرارسیدن بهار و آغاز سال 1403 وعید نوروز را تبریک عرض کرده، تندرستی و پیروزی های روزافزون آرزو می‌کنیم.

Bahar (Nowruz) baýramy tüýs ýürekden gutlamak bilen dos-yarlara  berk jan saglyk we işlerinde gün sayin üstünlikleri arzuw edýäris.

Happy Nowruz Bayram

  ایل گویجی

    20مارس 2024- اول فروردین 1403

۱۴۰۲ اسفند ۲۸, دوشنبه

دیالوگ نوشتاری سر لیبرالیزم ونیولیبرالیزم در رابطه با اقتصاد ایران

لیبرالیسم، نولیبرالیسم واقتصاد ایران

بهرام خراسانی: گفتارنامه‌ی ارزشمندی از دوست نادیده‌ام پرویز هدایی با نام «درحاشیه‌ی بیانیه بهاره هدایت و لیبرالیسم اقتصادی» درهمین نشریه دیدم و پسندیدم. خواستم یادداشتی درهمان صفحه بنویسم که به ناگاه دیدم کار از دستم در رفته و می‌رود که حاشیه بیش از متن شود. براین پایه برآن شدم که به بهانه‌ی آن نوشتار وشاید درهمسویی با آن، این گفتار نامه کوتاه را بنویسم.

به جناب هدایی > درود برشما بازهم با کلیات نوشتار شما همسویم وچند نکته زیر را چه درجایگاه هم‌سویی وچه تکمیل گفتارنامه‌ی شما، یادآور ی می‌کنم. با شادباش فرا رسیدن نوروز باستانی ایرانی به شما، خوانندگان وگردانندگان این نشریه وبه همه‌ی ایرانیان، وآرزو ی بهبود حال بانو هدایت و رهایی او از زندان جمهوری اسلامی.

۱) امروز گروهی ازاقتصاددانان ایرانی، هنوز اقتصاد ایران را دولتی می‌دانند که من آن را درست نمی‌دانم واکنون نهاد دولت درجایگاه رسمی وجامعه شناسانۀ آن، مالک دارایی چندانی نیست. زیرا همانگونه که شما به درستی نوشته‌اید، «بیش از ۶۰ تا ۸۵ درصد اقتصاد ایران عملا در دست باند‌ها و نهادهای مافیایی هستند».

من با این برداشت همسو هستم. برخی از پژوهشگران اقتصاد ایران، این گروه مافیایی را «لومپن‌بورژوازی» نامیده‌اند که از نگاه من نیز گزاره‌ی بسیار درستی است، و روزنامه جمهوری اسلامی هم چندی پیش آنها را کنسرسیوم مافیاها نامیده بود. با همه‌ی باوری که به مالکیت خصوصی دارم و مخالف مصادره دارایی مردم هستم، برآنم که درصورت پیروزی انقلاب ملی ایران یا هر دگرگونی بنیادین، همه‌ی دارایی‌های این لومپن بورژوازی و نیز دارایی‌های اوقاف کشور که اکنون پشتوانه‌ی مالی جهل و جنایت هستند و بخشی از منابع آن را تأمی می‌کنند، باید بیدرنگ مصادره، و حوزه‌های جهلیه نیز برچیده شوند.

۲) دراینکه لیبرالیسم یا «لیبرالیسم اقتصادی چیست؟»، با توجه به دیدگاه‌های بسیار گوناگون وهمه‌ی آنها ناتمام و تفسیرپذیر، دراین زمینه چیزی نمی‌توانم بگویم. حتا دردیدگاه‌های کسانی مانند فون میزس وشرکا ویا جان رالزو دیگران، تصویری یگانه ویا برداشت‌پذیر ازاین مفهوم دیده نمی‌شود، ویا من نتوانسته‌ام به چنین برداشتی برسم. اما درسده‌ی هژدهم ونوزدهم، دیدگاه آدم اسمیت (تولید ثروت ملل) وتوزیع وبازتوزیع ثروت (ریکاردو) را اگرلیرالیسم بدانیم، برداشت شما را درست می‌دانم.

درهمین پیوند، درباره‌ی نقش دولت در اقتصاد، این روزها گفتگو بسیار و نتیجه‌گیری دشوار است. اما تا جایی که من می‌دانم، اسمیت هم حکم قطعی به اصطلاح عدم دخالت یا اخراج دولت از اقتصاد را صادر نکرده است. اگر بخواهم از ایران سخن بگویم، به گمان من از آغاز دهه‌ی ۱۳۴۰ تا انقلاب ۱۳۵۷، درکنار دولت سازنده و به گفته‌ی کسانی تجدد آمرانه، بورژوازی ملی یا لیبرال با همه‌ی ویژگی‌های خوب یا بد تاریخی آن، دراقتصاد ایران نقش تعیین کننده داشت. پس از انقلاب تا آغاز خصوصی‌سازی هم درکنار دولت اسلامی که تا اندازه‌ای با باد سیاست‌های اقتصادی پیش ازانقلاب حرکت می‌کرد، بورژوازی لیبرال هم فضایی برای زیست و رشد داشت.

برداشت شما از دیدگاه انگلس درباره طبقه‌ی کارگر نیز پذیرفتار من هست. جایگاه دولت دراقتصاد، یکی از مهمترین بگومگوهای جدی پیش و پس از خصوصی‌سازی درایران بوده است وهنوزهم هست. البته همانگونه که شما نوشته‌اید، گسترش زیرساخت‌ها و نهادهای آموزشی و نوین، از دستآوردهای لیرالسیم سده‌ی نوزدهم و بیستم بوده است. روزولت هم که شما از او نام برده‌اید، دراین گروه از لیبرال‌ها درمقیاس جهانی می‌گنجد. درآن زمان ایده‌ی «حق تعیین سرنوشت» او، بسی برتر و پیشروتر از ایده‌ی «حق تعیین سرنوشت» لنین بود که زمینه‌ساز جنگ و جداسری میان ملت‌ها و گروه‌های قومی گوناگون شد. به همین گونه، گویا سیاست اقتصادی «نیودیل» او، الگوی سیاست «نپ» اتحاد شوروی بوده است.

۳) نوشته‌اید: «نئولیبرالیسم از جمله اصطلاحاتی است که بسیار بد فهمیده شده و ......». اینکه این واژه بد فهمیده شده یا خوب فهمیده شده نمی‌دانم. شاید هم برداشتی که از زبان بخشی از چپ نه چندان آیینی و رادیکال مانند والرشتاین و مانند او در این زمینه شنیده می‌شود، درست باشد. متاسفانه من از نوشته‌های دیوید هاروی و کسانی مانند او که گاه نئولیبرالیسم را انقلابی می‌داند و گاه آن را با مشت و لگد می‌کوبد، نتوانسته‌ام به نتیجه‌ای برسم. البته من همه‌ی نوشته‌های او را نخوانده‌ام و چنین وقت و فرصتی برای این کار نداشته‌ام. از اینرو، سخن شما درست است که برداشت روشن و مشخص و یگانه‌ای از این واژه در دست نیست. بدتر آنکه گویا کسی حاضر نیست خود را نئولیبرال بنامد، و این بر دشواری کار می‌‍‌‌افزاید. این برداشت شما هم که «معنای لغوی آن نشان می‌دهد، نئولیبرالسم را می‌توان به هرنوع برداشت جدید از لیبرالسم اطلاق کرد....» هنوز برای من روشن نیست. شاید اینها دو نظام یا پاردایم جدا ازهم باشند.

درباره‌ی «اقتصاد بازار سوسیالیستی» هم من آگاهی چندانی ندارم اما چنین می‌نماید که گویا هنوز برداشت جا افتاده وهمسانی از آن وجود ندارد. درهرحال، سیاست اصلی پروژه‌ی خصوصی‌سازی درایران، سیاستی نئولیبرال با همان معنای بد آن و سفره بزرگی برای لومپن بورژوازی بوده است. من ازسوسیال لیبرالیسم چیزی نمی‌دانم اما با برداشت شما از نوشته‌ی آقای فرجاد درکار آنلاین همسو هستم. همچنین با این برداشت شما که «مقابله با نابرابری، مسئله اقتصاد و تکنولوژی نیست، بلکه سیاست باید آنرا حل و فصل کند....».

پیروز باشیم > بهرام خراسانی ، ۲۷ اسفند ۱۴۰۲

نظر خوانندگان: حق ملل برای تعیین سرنوشت را ودرو ویلسون مطرح کرد و نه تئودور روزولت. تئودور روزولت طرفدار حفظ مستعمرات آمریکا از جمله فیلیپین بود تنها پس از شورش مردم فیلیپین نظر خودش را درمورد آن کشور کمی تعدیل کرد. نیودیل هم کار فرانکلین روزولت بود و نه تئودور روزولت. او سال ۱۹۳۳ رئيس جمهور شد حدود ۱۲ سال بعد از شروع نپ یا برنامه نوین اقتصادی لنین. نوشته انگلس در مورد وضعیت طبقه کارگر در انگلستان گزارشی از وضعیت آن کشور قبل از ۱۸۴۴ است. انگلس تا سال ۱۸۹۵ زندگی کرد وشاهد رشد وضعیت اقتصادی طبقه کارگر درآن کشور بود. اما به جای تجدیدنظر در تئوری افزایش فقر مطلق مارکس، بخش مرفه کارگران را آریستوکراسی کارگری نامید و ادعا کرد سرمایه‌داران با چپاول کشورهای مستعمره بخشی ازآن را به طبقه کارگر رشوه می‌دهند. تحول جهانی نزدیک به دو قرن پس از نوشته انگلس نشان می‌دهد که رشد سرمایه‌داری موجب رفاه کارگران هم می‌شود. اکنون نئولیبرالیسم به خاطر افزایش فاصله میان فقر و ثروت مورد انتقاد قرار می‌گیرد. این افزایش به معنی این نیست که کارگران فقیرتر می‌شوند. حتی با افزایش سطح زندگی آنان هم، که واقعیت دارد، فاصله فقر و ثروت زیادتر می‌شود. بنابراین اشاره به نوشته انگلس درنوشته آقای هدایی برای نشان دادن نتیجه لیبرالیسم اقتصادی هم درست نبود. >  با تبریک سال نو، حبیب پرزین

جناب برزین گرامی، درود بر شما. حق با شما است. آدمی که پیر می‌شود و عجله هم دارد و از حفظ چیزی می‌نویسد، همین می‌شود.>سپاس از شما، خراسانی

https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/113343/


۱۴۰۲ اسفند ۲۷, یکشنبه

درسهای جنبش زن زندگی آزادی ازنظر درویش پور

درسهای جنبش زن زندگی آزادی واهمیت فمینیزه کردن سیاست – مهرداد درویش پور

  نوشته زیر متن کامل و بسط یافته سخنرانی نگارنده درهمایش روز جهانی زن درشهر گوتنبرگ سوئد است که به دعوت “موزه فرهنگ ملل وانجمن موسیقی کاروان برگزارشد.

چالشگری زنان علیه بنیادگرایی اسلامی

جنبش زن زندگی آزادی درایران به رغم سرکوب خیابانی آن درسهای مهمی از منظر جنسیت درپی داشته که پیش تر به برخی از آنها پرداخته ام.[۱] از جمله: ۱چگونگی برآمد نخستین یا مهمترین “انقلاب فمینیستی جهان[۲] دریکی ازخشن ترین نظام های مردسالار وبنیادگرای اسلامی.۲ پیش قراولی زنان در گذار به مدرنیته و جنبشی چندگانه و تقاطعی. ۳ همپوشی برخی ازجنبشهای تک موردی وجداگانه پیشین با تکیه بر گفتمان “همبستگی متکثر” 4 چالش تصویر رایج درغرب از زنان در“کشورهای اسلامی” همچون قربانیان منفعل و“خواهران کوچک” که رهایی شان را درگرو راهنمایی وحمایت “خواهران بزرگ” غربی می داند ۵ چالش رابطه “فمینیسم مرکز” با زنان اتنیک های تحت ستم که رویکرد تقاطعی (اینترسکشیونالیتی) درجنبش زنان را پراهمیت تر کرده است.

دربررسی موقعیت زنان، تمرکز یک سویه بر ستمدیدگی آنان وارائه تصویر از زنان به وِیژه کشورهای “اسلامی” همچون “قربانی منفعل”، مانع از فهم کنشگری آنان می شود. برجسته ترین نمونه آن درناتوانی این رویکرد در فهم چرایی برآمد “انقلاب زنانه” ساختارشکنانه در کشوری است که زن ستیزی ایدئولوژی رسمی آن است که شرایط دشوارتری را پیش روی زنان قرار داده است. برخی از پژوهشگران اما با تمرکز بر کنشگری و توانایی زنان درچالش مردسالاری درخشن ترین اشکال آن، به نیروی ایستادگی و آبدیدگی زنان ایران در رویارویی با بنیادگرایی اسلامی توجه کرده اند. من اما فراتر از آن، درپژوهش های خود به ایده پیش قراولی نقش زنان در گذار به مدرنیته در ایران پرداخته ام که در پرتو آن شاید بتوان چرایی حضور گسترده و رهبری زنان در این جنبش را دریافت.[۳]

 پژوهش های پیشین با بررسی ایستادگی زنان در مبارزه علیه حجاب اجباری و نابرابری های جنسیتی از آغاز روی کار آمدن جمهوری اسلامی ایران تا به امروز، میزان پیشرفت زنان در تحصیلات عالیه به رغم موانع ساختاری، انقلاب جنسی آرام، دگردیسی های عمیق در ساختار خانواده، و به ویژه گسترش چشمگیر طلاق زنان ایرانی در مهاجرت و در ایران و نگاه مثبت تر آنان به زندگی در جوامع غربی، جلوه هایی از تمایل بیشتر زنان طبقه متوسط شهری و تحصیل کرده و سکولار به ارزش های مدرنیته را در مقایسه با مردان نشان می دهد (نگاه کنید به منبع پیشین). با این همه هیچ رخدادی به اندازه جنبش زن زندگی آزادی نمی توانست صحت این ادعا را نشان دهد. جنبش مهسا همچون طولانی ترین اعتراضات خیابانی تاریخ معاصر بشری به رغم سرکوب آن -همچون جنبش دانشجویی ماه مه ۶۸ فرانسه در اروپا- تاثیرات عمیقی بر جان و روان جامعه از جمله در حوزه فرهنگی برجا گذاشت.

حجاب اجباری و کنترل سکسوالیته زنان، از همان آغاز پرچم ایدئولوژیک نظام بود. حتی جرقه انفجار جنبش مهسا نیز با قتل ژینا (مهسا) امینی به دلیل مسئله حجاب زده شد که به بزرگترین رویارویی جامعه با نظام روبرو شد. با این همه نتایج یک تحقیق تازه نشان می دهد بیش از نیمی از دختران و زنان بین ۱۵ تا ۲۴ ساله در تهران بی حجابند و ۹۵ درصد آنان  ونیز ۸۵ درصد پاسخ دهندگان با حجاب اجباری مخالفند.[۴] این تنها نمونه کوچکی از ردپای “ابرجنبشی” که نظام با سرکوب خشن، انسداد سیاسی روز افزون، طالبانیزه کردن هرچه بیشتر جامعه و مجازات های روزافزون علیه بی حجابی و “بد حجابی” می کوشد با آن مقابله کند. اما “غول” از شیشه تنگ خارج شده است و نمی توان آن را به داخل آن بازگرداند!

 فمینیسم اینترسکشیونال و جنبش مهسا

این تنها حکومت اسلامی نبود که با دستکم گرفتن توان چالشگری زنان ایرانی با برآمد این جنبش غافلگیر شد. تصویر رایج در غرب نیز عموما با دستکم گرفتن توانمندی زنان در کشورهای پیرامونی نظیرایران همراه  است. این تلقی در نزد “فمینیسم سفید” یا آنچه چاندرا مهانتی “فمینیسم کولونیال” [۵] می نامد نیز پر رنگ است. چنین تصویری – گذشته از رواج پیش داوری های بیگانه ستیزانه – به رونق گفتمان های قیم گرایانه (پاترنالیستی) در برخورد به زنان این جوامع  نیز منجر شده که به ویژه امروز توسط “فموناسیونالیسم” در غرب دامن زده  می شود. برداشتی که مردان مسلمان را یکسره تهدیدی برای فمینیسم و برابری جنسیتی می داند و خود را موظف به “آزاد سازی” زنان مهاجر مسلمان متعلق به “کشورهای اسلامی” می داند که قربانی منفعل وناتوان هستند.

پژوهش های فاریس[۶] درباره فموناسیونالیسم در سه کشور اروپایی ایتالیا، فرانسه و هلند و مطالعات

ساگر و مولیناری[۷] در سوئد، تصویر روشنی از رابطه این نوع از فمینیسم با ناسیونالیسم افراطی و نیروهای خارجی ستیز به دست می دهد. حال آن که نه می توان به بهانه ضد نژادپرستی، فمینیسم و برابری جنسیتی را قربانی کرد و نه به نام دفاع از فمینیسم به اندیشه های اولتراناسیونالیستی، مسلمان ستیزی و نژادپرستانه مشروعیت بخشید. وانگهی، روشن نیست چگونه ادعای  حزب لوپن فرانسه یا حزب خارجی ستیز دمکراتهای سوئد که عمیقا سکسیست هستند را در دفاع از ارزش های  برابری جنسیتی در اروپا می توان جدی گرفت. به ویژه زمانی که به بهانه آن،  بیگانه ستیزی یا مسلمان ستیزی را توجیه می کنند. همزمان، این نیز پرسیدنی است که چگونه سوئد سیاست خارجی خود را “فمینیستی” و مبتنی برمبارزه با خشونت علیه زنان و تبعیض جنسیتی می خواند وهمزمان با بزرگترین دشمن زنان، جمهوری اسلامی دست همکاری می دهد!

درواقع برای درک عمیق از جنبش مهسا و مبارزات زنان در کشورهای پیرامونی، توجه به فمینیسم ضد نژادپرست، گفتمان های پسااستعماری و نظریه تقاطعی (اینترسکشیونالیتی) بسیار پراهمیت است. بندرت فعالان حقوق بشر وفمینیستهای حامی جنبش زن زندگی آزادی درغرب کنجکاو آن هستند که بدانند به جز حمایت کردن، چه می توانند از جنبش زن زندگی آزادی در ایران و به طور کلی مبارزات زنان در کشورهای پیرامونی بیاموزند؟ برای نمونه، ژیژگ در مقاله “از ایران بیاموزیم” به فمینیست ها درغرب شدار می دهد تنها حمایت از جنبش زن زندگی آزادی کافی نیست، بلکه باید با آموختن از آن همچون “نخستین انقلاب فمینیستی جهان” دریافت چگونه می توان مردان را با خواست های زنان همراه کرد وجنبش های اجتماعی نیرومندتر زنان درغرب را سازمان داد؟.[۸]

یک نمونه دیگر، امکان غنا بخشیدن به تئوری خشونت پرهیزی جودی باتلر توسط جنبش مهسا است. او در جایی گفته بود: “اهمیت خشونت پرهیزی درلحظات صلح طلبانه نیست بلکه زمانی آشکار میشود که انتقام امری کاملا معقول به نظر آید”.[۹] رویکرد ظاهرا “انتزاعی” ومطلق باتلر به استراتژی خشونت پرهیزی، پرسش ها وانتقاداتی را برانگیخته است. همزمان، جنبش زن زندگی آزادی در ایران با شعارها وخصلت خشونت پرهیز مبارزات خود دربرابر یک حکومت تا دندان مسلح و سرکوبگر و بی رحم، درس های بسیاری برای غنا بخشیدن به نظریه خشونت پرهیزی در بر دارد.

حمایت یا همبستگی؟

پرسش اینجا است که آیا ما تنها باید خواهان “حمایت” از جنبش زن زندگی آزادی و مبارزات زنان درکشورهای پیرامونی  باشیم یا بیشتر به گسترش ایده “همبستگی” که چندگانه و متقابل  است بیاندیشیم؟ گفتمان همبستگی در تمایز از ایده حمایت چه در سطح ملی و چه بین المللی یاری می رساند تا به دور از رویکردهای ملتمسانه یا آمرانه، قیم گرایانه، قوم مدارانه، غرب محور یا مرکز گرا،  پیوندهای ملی و جهانی جنبش زنان تقویت شود. این رویکرد حتی بخت همراهی دیگر جنبش ها و از جمله مردان را با مطالبات زن محورانه افزایش می دهد.

برای نمونه گفتمان “همبستگی ” متکثر و متقابل در جنبش زن زندگی آزادی توانست هم ازشکاف بین فمینیسم “مرکز” و ”پیرامونی” بکاهد، هم  بر بخشی از شکاف های اتنیکی، جنسیتی، جنسی و نسلی و سیاسی حول اهداف مشترکی که صرفا سلبی نبود غلبه کند. جنبش مهسا همانقدر توانست در کردستان و بلوچستان به خیزش زنان و جوانان و مردان همراه منجر شود که در تهران و دیگر شهرها. این نشان داد که یکی دنباله روی دیگری نیست. شعارهای “کردستان، زاهدان، تهران اتحاد، اتحاد”، نمادی از همپوشی و همبستگی نسبی جنبش های گوناگون در کشوری بود که شکاف های اتنیکی در کنار شکاف جنسیتی، نسلی و طبقاتی و گرایش جنسی از جدی ترین معضلات آن به شمار می رود. این واقعیت که علاوه بر “مرکز” در بسیاری از مناطق اتنیکی تحت ستم نظیر بلوچستان و کردستان نیز گروه های زنان و “اقلیت های جنسی” و “معلولان” بیش از هر زمان دیگر سربرآورده یا فعال شدند تنها خصلت تقاطعی (اینترسکشیونالیتی) این جنبش و اهمیت گفتمان همبستگی برای تقویت پیوند آنها با یکدیگر را به نمایش می گذارد. به هر رو جنبش مهسا فمینیسم مرکزگرای ایرانی را به توجه و یادگیری بیشتر از کنشگری زنان اتنیکی که با ستم تقاطعی بیشتری سردرگریبانند وادار می کند.

انقلاب زنانه” و نابینایی جنسیتی در اپوزیسسیون

جنبش زن زندگی آزادی بخش مهمی از اپوزیسیون مردانه ایران را نیز غافلگیر کرد که نه برآمد چنین جنبشی را پیش بینی می کرد و نه با شعارهای آن پیوند محکمی داشت. بخش مهمی از اصلاح طلبان  به دلیل باورهای محافظه کارانه خود از آنجا که این جنبش را ساختارشکن، رادیکال و چالشگر هنجارهای سنتی و استبداد دینی یافتند، سکوت پیشه کردند. در میان گروه های ساختار شکن اما اپوزیسیون راست افراطی و گذشته گرا از همان آغاز با انکار رنگ فمینیستی جنبش زن زندگی آزادی، سردادن شعارهای سکسیستی مستهجن، طرح شعار “مرد میهن آبادی” و “انقلاب ملی” خواندن این جنبش، کوشید آن را مسخ و مصادره به مطلوب کند. به جای همراهی با جنبش نوین اجتماعی یا “انقلابی زنانه” ای که مبلغ زندگی، خشونت پرهیز و خواستار آزادی بود، این جریان با تبلیغ انتقام جویی علیه دگر اندیشان، ستایش خشونت و مرگ پرستی، برپایی چوبه های دار و دفاع تعصب آلود از اقتدارگرایی موروثی و فردی و نوستالژیک نشان داد که تفاوت ماهوی با حاکمان ندارند. مهمترین تفاوت آنها شاید در باور به احیای یک مردانگی اقتدارگرا، ناسیونالیسم افراطی و سکولاریسم آمرانه همچون گفتمانی رقیب در برابر مردانگی نوستالژیک اسلام گرا است. در مقابل، فمینیست ها، گروه های ال جی بی تی، گروه های اتنیکی تحت ستم و اپوزیسیون چپ، دمکرات و لیبرال – تمام قد یا با اما و اگر و برخی انتقادات- به حمایت از جنبش زن زندگی آزادی پرداختند. با این همه جنبش زن زندگی آزادی نه تنها از نظام بلکه از اپوزیسیون نیز تا حد زیادی عبور کرد یا دستکم شاهد پیوند محکمی بین این دو نبودیم. تا زمانی که اپوزیسیون گام جدی در جهت پرکردن شکاف نسلی و فمینیزه کردن سیاست در برنامه و ساختار خود – آنهم در کشوری با ایدئولوژی رسمی زن ستیز – برندارند، این خطر وجود دارد که بیش از پیش به حاشیه رانده شود و نتواند نقش درخوری در تحولات ایفا کند.

مفهوم “اجتماعی شدن وارونه” درتحقیقات من (منبع شماره ۳) و دیگران درباره تضاد نسلی در خانواده های مهاجر ایرانی، بیشتر ناظر بر وارونه نقش والدین و جوانان در تربیت اجتماعی و سهم فزاینده نوجوانان در آموزش و تربیت والدین خود در جامعه جدید است. پدیده ای که در عصر دیجتال پررنگ تر شده  و در جنبش مهسا نیز به چشم می خورد. یک نمونه آن تشویق  والدین توسط دختران جوان برای پیوستن به پیوستن به جنبش و یا الهام بخشی جوانان و نوجوانان در گفتمان های جامعه است. یک درس مهم جوانان و زنان در جنبش مهسا برای اپوزیسیون این است که تنها در صورت فاصله گیری از رویکردهای سنتی همچون پدرسالاری، قیم گرایی، اقتدارگرایی، سازماندهی های هرمی، فرقه گرایی و با ایدئولوژی زدایی و آموختن از تجربه و نیاز نسل جوان می توانند خود را به روز کنند. بسیاری اما برآنند حمایت بخش بزرگی از اپوزیسیون از این جنبش بیشتر جنبه ابزاری داشته و شکاف نسلی و جنسیتی فزاینده بین جامعه با نه تنها نظام، بلکه با اپوزیسیون به گونه ای است که می تواند توصیف آصف بیات درباره “اپوزیسیون علیه جنبش” [۱۰] به یک بیماری مزمن بدل شود.

در بررسی های آسیب شناسی اپوزیسیون ایران، علاوه بر موارد فوق به وِیژه می بایست براهمیت فمینیزه کردن سیاست تاکید کرد که پیش تر به آن اشاره کرده ام. پیش ازبرآمد جنبش مهسا طرح فمینیزه کردن سیاست، بیشتر نظریه ای انتزاعی، لوکس و نوعی کپی برداری برای ایران تلقی می شد. با برآمد این جنبش اما گویی با پدیده “آفتاب آمد دلیل آفتاب” روبرو شدیم. گرچه پیش بینی بروز یک “انقلاب زنانه” در ایران چندان دشوارنبود و شخصا پیش از یک دهه پیش برآن تاکید کرده و نوشتم: “تردید ندارم که انقلاب آینده ایران “زنانه” است که با صلح طلبی، مسالمت جویی، شبکه افقی سازماندهی، پلورلیسم و مطالبه محوری، گفتمان های فرا ایدئو لوژیک خود را به نمایش می گذارد. بر این باورم که میزان ترقی و دموکراتیزه شدن جامعه را با میزان رهایی زنان میتوان سنجید و بارها نوشته ام که چه در خانواده و چه در دیگر نهادها و سازمان های اجتماعی، فمینیزه کردن سیاست، به معنای تحولی مسالمت آمیز و دموکراتیک است که نفع آن به سود کل جامعه است”.[۱۱] در واقع “در نظامی که زن ستیزی ایدئولوژی رسمی و راهنمآی آن است، زنان یکی از اصلی ترین قربانیان و همزمان از اصلی ترین چالشگران آن نظام به شمار می روند. هم از این رو سیاست اپوزیسیونالی – هم به مثابه نوعی از ارزش متفاوت و هم ابزاری برای تغییر- می بایست مسئله زنان را بیش از هر زمان و مکان دیگری به محور فعالیت های خود بدل سازد. رویکردی که گسترش مشارکت زنان در پیکارهای سیاسی را با الهام بخشی فمینیسم در سیاست در پی خواهد داشت. …آینده ایران از منظر جنسیتی در گرو جدال بین ایدئولوژی های مردانگی به شدت نوستالژیک و اقتدارگرای دینی، ناسیونالیستی و قومی با “انقلابی زنانه” در حوزه سیاست، فکر و سبک کار خواهد بود. هرچه قدر سیاست ورزی متعارف با نابینایی جنسیتی و تلاش برای به حاشیه راندن زنان همراه باشد، بازهم نمی تواند از گسترش “انقلابی زنانه” که “ازدواج سفید” تنها جلوه ای از چالش نظامی زن ستیز توسط زنان است جلوگیرد.” [۱۲]  بروز پدیده “دختران خیابان انقلاب” تنها یکی از جدی ترین نشانه های نطفه بستن یک انقلاب زنانه  بود و هم از این رو تاکید کردم: “جمهوری اسلامی پی برده است چهار دهه تلاش برای هنجارمند ساختن حجاب از طریق تحمیل آن نه تنها بی نتیجه مانده است، بلکه نگران آن است که رشد این پدیده به “انقلاب زنانه ای” فرا روید که می تواند به چشم اسفندیار نظام بدل گردد.”[۱۳]

 به سوی فمینیزه کردن سیاست

 فمینیزه کردن سیاست اما دقیقا به چه معنا است؟ واژه فمینیزه شدن سیاست همچون فمینیزه شدن فقر، فمینیزه شدن مهاجرت، فمینبزه شدن آموزش و تحصیل و فمینیزه شدن خدمات و شهرهای بزرگ، ناظر بر گسترش کمی و حضور هرچه بیشتر زنان در حوزه های فوق است. برای نمونه زمانی که در دانشگاه چالمرز در گوتنبرگ از فمینیزه کردن فضای آکادمیک صحبت می شود، منظور اتخاذ مجموعه سیاست هایی است که حضور زنان را درسطح اساتید و رهبری نظام آموزشی پررنگ تر می کند. به عبارت روشن تر: “فمینیزه کردن سیاست  به معنای ۱ سیاست تامین برابری جنسیتی در نهادهای نمایندگی و فضای مشارکت سیاسی است ۲ گسترش حضور فعال زنان در فضای سیاسی همراه و به قصد در هم شکستن رل های جنسیتی سنتی برخاسته از مردسالاری است ۳ طریق دیگر از سیاست ورزی در زندگی روزمره روابط دو جنس و دیگر گرایش های جنسی است که جایگزین فهم سیاست تنها با هدف فتح قدرت است”. [۱۴]

 امروزه برخی به جای فمینزه شدن سیاست از ضرورت فمینیستی شدن سیاست سخن می گویند. چرا که مشکل تنها گسترش مشارکت زنان در سیاست نیست، بلکه موضوع اتخاذ سیاست فمینیستی است. یعنی بیش از آن که تنها افزایش کمی سطح مشارکت زنان در سیاست و مسئله نمایندگی و رهبری زنان آماج این سیاست باشد، محتوای “زن ورانه” آن در راستای تامین برابری جنسیتی  و آزادی زنان اهمیت دارد. پیامدهای دوران نخست وزیری مارگارت تاچر نشانگر این حقیقت است که نفس قرار گرفتن زنان در موقعیت های کلیدی بدون اتخاذ سیاست فمینیستی چندان مشکلی را حل نمی کند. یعنی همان طور که سخن گفتن از “فمینیزه شدن مردان” به قصد رهایی آنان از قفس پدرسالار که خود افریده اند، موضوع روز است، مسئله فمینیزه کردن سیاست، رویکردی مهم برای رهایی زنان (و مردان) از الگوهای مردانه سیاست ورزی است که امروزه در برخی از کشورهای اروپایی و آمریکای لاتین مورد توجه قرار گرفته است.

فمینیزه کردن سیاست در ایران نیازمند گام های زیر است: ۱-گسترش مداخله گری و مشارکت زنان در سیاست از طریق هموار ساختن و شورانگیز کردن کردن سیاست ورزی برای زنان است. یک رویکرد جامعه محور به جای دولت محوری از طریق پرداخت به مسائل زندگی روزمره زنان، توجه ویژه به مبارزه علیه خشونت بر زنان، برجسته کردن صدای زنانی که با ستم مضاعف روبرویند نظیر کارگران، زنان اتنیکی، همجنس گرایان و

مبارزه با هنجارهای “مردانگی” و“هموسوسیالیتی” (یکدست سازی مردانه در سطوح رهبری با تحمیل هجنارهای مردانه که به حاشیه راندن زنان منجر می شود) از  پیش شرط‌های فمینیزه کردن سیاست و خارج کردن آن از پدیده‌ای عمدتا مردانه است. امری که می تواند با افزایش نقش زنان در رهبری و با رویکرد فمینیستی، زمینه مشارکت دیگر زنان را افزایش دهد. تمرکز بیشتر بر روی مسائل زنان و بررسی سیاست های “عمومی” از منظر جنسیت (نظیر بررسی فمینیستی انقلاب ایران) گامی در راستای فمینیزه کردن سیاست است. سیاست ورزی نوستالژیک، انتزاعی، ابزاری یا اتوپیک که با تغییر در امروز و همینجا بیگانه‌ است، باید جای خود را به سیاست‌های مطالبه محور به قصد تغییر در جامعه مدنی، زندگی روزمره، فرهنگ و ساختار بدهند. بدین ترتیب پساساختارگرایی در نقد همزمان ساختار و روزمره گوهر رویکرد فمینیستی به سیاست است. عقلانیت مراقبت گرا، جامعه محور، خشونت پرهیز، وضد اقتدارگرایی، مردسالاری وقیم گرایی شالوده سیاست فمینیستی است.

در واقع به جای سیاست ورزی مهلم از مردانگی اقتدارگرا که در بسیاری از زمان ها بر تبلیغ فرهنگ خشونت، انتقام جویی، کینه ورزی و ویرانگری استوار است، یک سیاست مراقبت گرا، خشونت پرهیز، عدالت جو، ضد تبعیض و مدافع برابری جنسیتی و نگرش انتقادی نقش مهمی درفمینیزه کردن ودمکراتیزه تر کردن سیاست دارد (همان منبع پبشین).

درحوزه سازماندهی وسازمان یابی، فمینزه شدن سیاست با گذر ازساختارهای هیرارشیک و سلسله مراتبی بسته به اشکال جنبشی، سیال، شبکه‌ای وافقی میسر است. هرچه فعالیت سیاسی شکل شبکه‌ای و ژله گونه بیشتری به خود بگیرد، توانایی جذب زنان وجوانان درآن افزایش می‌یابد. این شاید یکی از دلایل حضور گسترده زنان وجوانان دراحزاب سبزدراروپا است. 

نباید فراموش کرد که الگوهای مردانه در سیاست و سازماندهی همچنان الگوهای قدرتمندی هستند که رهایی از آنان چندان ساده نیست. وانگهی در عصری که ابتذال شر هرچه فراگیرتر می شود، اتخاذ یک سیاست فمینیستی یا فمینزه کردن سیاست با چالش های بسیار جدی تری هم درایران وهم درسطح جهان روبرو است که نیازمند بررسی دیگری است. با این همه نه قدرت سرکوب بنیادگرایان اسلامی، نه راست افراطی و پوپولیسم ونه میراث قدرتمند مردسالاری نمی تواند دستاوردهای جنبش زنان و “انقلاب مهسا” را محو کند. آینده را نمی توان پیش بینی کرد. اما همان قددر تصور این  که  آینده یکسره برپایه ایده آل های ما استوار خواهد شد، خوش بینی است که بپنداریم عقربه زمان را می توان به عقب برگرداند! اخبار روز جمعه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۲- 15مارس 2024

منابع:

[۱] نگاه کنید د به  مهرداد درویش پور: جرقه انفجار ابرجنبش و انقلاب زنانه ایران، بی بی سی ۳۱

 شهریور ۱۰۴۱؛ ” ابرجنبش زن، زندگی، آزادی”، زمانه ۱۸ آذر ۱۴۰۱ و همچنین “آسیب شناسی جنبش زن زندگی آزادی و ظرفیت های ناشناخته آن”، بی بی سی، ۳۰ تیر ۱۴۰۲

https://www.bbc.com/persian/articles/c87k43lr7ggo

 https://www.radiozamaneh.com/745064/ و https://www.bbc.com/persian/articles/cgl8d6zv4ndo

[۲]  اسمائین لاشر، مهمترین انقلاب فمینیستی جهان، برگرفته از لوموند۳ نوامبر ۲۰۲۲

https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/103774/

[۳]نگاه کنید به کتاب های من “چاللشگری زنان علیه نقش مردان” (۲۰۰۱، نشرباران) به ویژه فصل “زن ایرانی در برزخ سنت و مدرنتیه  در

 و رساله دکترایم به نام “زنان مهاجرالگو شکن (۲۰۰۳).https://www.iran-emrooz.net/index.php?/zanan/more/15547/

https://pubs.sub.su.se/1002.pdf

[۴]      جواد متولی: نتایج یک تحقیق میدانی: ۹۵ درصد زنان تهرانی مخالف حجاب اجباری، ایران وایر، ۱۶ اسفند ۱۴۰۲

https://iranwire.com/fa/features/126136-%D9%86%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D8%AC-%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82-%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DB%B9%DB%B5-%D8%AF%D8%B1%D8%B5%D8%AF-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%81-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C/

[۵]  Mohanty, Chandra Talpade. (1984). “Under Western Eyes: Feminist Scholarship and Colonial Discourses“. Boundary 2. ۱۲:۳-۱۳:۱. pp. 333-358.

[۶]  Farris, Sara R. (2017). In the Name of Women’s Rights: The Rise of Femonationalism. Duke University Press.

[۷] Sager,M. & Mulinari, D. (2018) Safety for whom? Exploring femonationalism and care-racism in Sweden

Women’s Studies International Forum, 68 p.149-156

[۸]آسلاوی ژیژک: از مردم ایران بیاموزیم،  6 مهر ۱۴۰۱ سایت زمانه

https://www.radiozamaneh.com/733093/

[۹] ماشا گسن: جودیت باتلر از ما می‌خواهد که به خشم خود شکل تازه‌ای بدهیم، سایت آسو،۶۰ /۰۹ ۱۴۰۱

https://www.aasoo.org/fa/articles/4113

[۱۰] آصف بیات: اپوزیسیون علیه جنبش: آسیب‌شناسی یک بیماری سیاسی، سایت آسو، ۱۰ /۱۲/۱۴۰۲

https://www.aasoo.org/fa/articles/4667

[۱۱] گفتگوی پروین بختیاری نژاد با مهرداد درویش پور، ۱۵ نوامبر ۲۰۱۲، ایران امروز

https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/42103/

[۱۲]  گفتگوی رضا گوهر زاد با مهرداد درویش پوردرباره فمینیزه کردن سیاست، عصر نو ۱۲ مارس ۲۰۱۹

https://asre-nou.net/php/view.php?objnr=46892

[۱۳] مهرداد درویش پور: دختران خیابان انقلاب، نماد انقلاب زنانه ایران، بی بی سی: ۳ فوریه   2018

https://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-42929767

[۱۴] فمینزه کردن سیاست، مهرداد درویش پور، ۱۴ شهریور ۱۳۹۹، سایت اخبار روز