Ildeşlerimiziň ählisini türkmen alymy Aşyrpur Merediň aradan
çykmagynyň bir ýyllygyna bagyşlanan Paltalk ýygnanyşygyna
çagyrýarys
Aşyrpur Meredow Eýran türkmenleriniň emigrasiýa çykan ikinji tapgyryndan bolan iň soňky şahsdyr. Ol, 2009-njy ýylyň 1-nji awgustynda Aşgabatda aradan çykdy. Biz bu gün onuň hormatyna ýatalama gününi geçirýäris.
Guni :yekshenbe, 01.08.10 / 10-05-1389 sh.
Wagty : sagat 18 (Inglistan), 13 (Toronto), we 19 (merkezi Awropa) da bashlanyar.
Adres:Paltalk- all rooms- Europe- Germany- Turkmen sazlygurrungdeshlik.
پارلماننیوز : درحالیکه هنوز واکنشها به لغو مجوز فعالیت دو حزب تاثیرگذار اصلاحطلب یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت ایران اسلامی ادامه دارد، یک روزنامه اصولگرا خبر از درخواست مجوز انجمن حجتیه برای فعالیت قانونی داد.
به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام مجلس «پارلماننیوز»، روزنامه رسالت در ستون شنیدهها و نکتههای روز دوشنبه خود نوشت: «پس از مدارای نهادهای امنیتی واطلاعاتی درمورد سیاست های فعلی انجمن حجتیه ، این موضوع باعث شده تا برخی اعضای فعال این انجمن جهت تائید مجوز فعالیت خود به مراجع قانونی مراجعه نمایند. هرچند خوشبختانه این موضوع تاکنون محقق نگردیده وبرخی از اعضای این انجمن مدعیاند ، مراجع قانونی میدانند که دیدگاه و عقایدشان بر حق بوده ولی اگر مجوز بدهند از هیاهو و اتهامات گروههای فشار در رسانه ها وحشت دارند!»
این روزنامه خاطر نشان کرده است: «چندی پیش تعدادی از عناصر انجمن با برقراری تماس با تعدادی از علما و مسئولین قصد داشتند از شرایط موجود به نفع خود بهره برداری و حمایت آنان را جلب کنند که موفق نشدند.»
- برگرفته از سایت اخبار روز: www.akhbar-rooz.com، سهشنبه ۵ مرداد ۱٣٨۹ -۲۷ ژوئيه ۲۰۱۰
طرح مسأله: چرا ایرانیان 31 سال پس از انقلابی که خواست اصلی اش آزادی بود آن را بدست نیاورده اند؟ مگردراین سی و یک سال درایران استعماری وجود داشت که مانع بشود؟ پس چرا آزادی بدست نیامد؟ واقعیت این است که آزادی با حذف استبداد وبرقراری حاکمیت مردم بدست می آید، نه با حذف استعماری که درایران وجود نداشته است. تصورغلط مبارزه با دشمن خیالی خارجی (آمریکا) جا افتاده درفرهنگ سیاسی ما نگذاشت که ما دریابیم که برای کسب آزادی باید ریشه های استبداد را بخشکانیم. درجامعه آزاد و دمکراتیک، استعمار و امپریالیسم نقشی نخواهند داشت. برداشت غلط از مقابله با استعمار، که حزب توده پرچمدارآن بود و جمهوری اسلامی بهره گیر آن، سبب شد که از مردم بخواهند تا در کناراستبداد به جنگ با استعمار خیالی بروند. تا بدانجا که آنها یک شحصیت ملی و دلسوزی چون مهندس بازرگان را "چریک پیرآمریکا" خواندند. حزب توده نیزسرانجام قربانی این وارونه نگری خود شد و برخی ازسران آن بدست استبداد، دستگیر، شکنجه واعدام شدند. و امروز استبداد حاکم با اتهامی، مشابه جنبش سبز را تخطئه میکند واین بارموسوی و کروبی راعامل آمریکا میخواند. شاید برخی این عبارت مهندس بازرگان را شنیده باشند که استبداد از استعمار بدتراست. درکودتای 28 مرداد 1332 نیزاستبداد (دینی و غیر دینی) درعمل همدست استعمار بود، وضد آزادی.
چرا وارونه نگری؟ به نظر من بسیاری از مردم میان استقلال حکومت و استقلال مردم تفاوت نمی گذارند.هم اینکه حکومتی تحت نفوذ حکومت دیگری نباشد و ازمرزهای کشوردفاع کند، آنرا به استقلال کشور و ملت تفسیر و معنا می کنند. آیا مردم عراق دردوران صدام حسین استقلال داشتند؟ اونه تنها با قدرت ازمرزهای عراق دفاع می کرد به فکر گسترش آن نیزبود. یونانیان وقتی ایران را تصرف وحکومت یونانی سلوکیه را تشکیل دادند با تمام وجود و درمواردی به قیمت جان یونانیان ازمرزهای ایران دفاع کردند. مغول ها نیز پس ازاشغال ایران چنین کردند. تمام پادشاهان مستبدی که برایران مسلط شدند همین گونه عمل کردند. حتی استعمارگران هم ازمرزمستعمره های خود دفاع کردند و برای آن جنگیدند و خون دادند. هردولتی برهرسرزمینی حاکم شود ازمرزهای آن دفاع می کند، اما این به معنی استقلال آن ملت نیست. ملتی استقلال دارد که برسرنوشت خود حاکم است ودولت خویش را انتخاب می کند. درچنین شرایطی آزادی مردم نیزتامین می شود. پرسش این است که چرا بسیاری ازایرانیان این واقعیت را وارونه می بینند؟
ریشه اصلی این وارونه نگری را می توان در دوعامل زیر دانست. نخست، بقایای فرهنگ دیرینۀ قبیله ای ایران که پادشاه را پدر ملت ومردم را رعیت شاه می خواند، وخو گرفتن ایرانی ها با مناسبات استبدادی حاصل ازآن. دوم، پیروی از ایدئولوژی وارداتی کسب آزادی وعدالت ازطریق پشتیبانی ازکمپ سوسیالیستی شوروی علیه امپریالیسم آمریکا، که مروج اصلی آن درایران حزب توده بود. دیدی که فرمانروای مستبد و سرکوبگر خودی را برحکومت منتخبی که با غرب رابطه داشته باشد ترجیح می دهد و درعمل آزادی را قربانی این سیاست می کند. این دو ویژگی را می توان درعبارتی که آقای خاتمی ساده دلانه در دوره ریاست جمهوری اش بیان کرد خلاصه نمود. او در برابر مبارزات ضد استبدادی مردم علیه ولایت مطلقه فقیه گفت: "من استبداد را براستعمارترجیح می دهم". کدام استعمار؟ آقای خاتمی و بسیاری دیگر، حکومت مستبدان قبل از انقلاب را عامل استعمارمی خواندند. این خود اعتراف بدان است که استبداد و استعماردرعمل مکمل یکدیگرند.هم اکنون می بینیم که استبداد جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت خود، و برای آنکه به رأی مردم تن ندهد چه باج هایی به روسیه، چین و ممالک جهان سومی می دهد تا برای خود متحد جهانی بسازد، و برای فرار ازمشکلات خود ساخته داخلی اش می کوشد ایران را درگیرنزاع های جهانی کند و برای مردم دشمن خارجی بتراشد، تا بازآنها پشت استبداد بمانند. و در نتیجه نا امن کردن فضای مالی ایران، میلیارد ها دلار سرمایه ایرانیان رابه کشورهای خلیج فارس سرازیرکرده است.
لولو سازی ازغرب، فرهنگ سیاسی غالب در جامعه ما بوده است. آیا آن همه سرکوب های خونین و اعدام های دهه اول انقلاب کاراستعمار بود، یا استبداد؟ لولوسازی ازغرب به آنجا می رسد که آزادی و دمکراسی اگر با کمک خارجی ها بدست آید، بد است، ولی استبداد چون خودی است باید تحمل وحتی ازآن دفاع کرد. بطوری که زندان و شکنجه و اعدام توسط جمهوری اسلامی، دریک کلام استبداد بی رحم و خشن دینی، چون از خود ماست، ازاستعمار فرضی (که درایران وجود خارجی ندارد) بهتراست. دراین موارد دید توطئه اندیش و فرهنگ دایی جان ناپلئونی ما نیزکه خود را بی قدرت و همه چیز را دردست قدرت های خارجی (غرب) می بیند توجیه گر این تفکر می شود. یعنی فکر می کند ارتباط با غرب یا کمک غربی ها برای آن است که ما را مستعمره خود کنند. یعنی 70 میلیون جمعیت ایران ابزار دست استعمار گران خواهند شد. پس باید با استبداد متحد شد و در برابر توطئه های آن ایستاد. آیا کشورهای سابقا سوسیالیستی اروپای شرقی که با کمک غرب بساط حکومت های دیکتاتوری را برچیدند امروزمستعمره غرب اند؟ این دیدگاه به خود فرصت نمی دهد که به جهان امروز، به کشورهای درحال رشد، مانند ترکیه، کره جنوبی، هند، برزیل، سنگاپور وغیره و مناسبات آنها با غرب نگاه کند تا نظریه های خود را با واقعیت ها منطبق سازد.
خاتمی اگر در زمانی که گفته بود استبداد را براستعمار ترجیح می دهد کمی به واقعیت ها نگاه کرده بود می دانست در زمانی که هنوز استعمار درهشتاد در صد جهان حضور داشت، کشور ایران مستعمره کسی نبود تا چه رسد به امروز که 40 سال از آخرین مناسبات استعماری درجهان گذشته است. واقعیت تلخ این است که خاتمی هم مانند بسیاری از ایرانیان دیگر، گرفتار فرهنگ ستیزه با استعمار فرضی باقی مانده بود، فرهنگی که حزب توده دانسته و نادانسته با وابستگی مطلق خود به روس ها برای ما تئوریزه کرد تا ما ازغرب گریزان باشیم و به بلوک سوسیالیستی روس بپیوندیم. آنها حتی میان مدرنیته، تمدن معاصرغرب، و استعمارتفکیک قائل نشدند؛ و جلال آل احمد ازغرب هیولایی ساخت که باید از آن فرارکرد، و روشنفکران حزبی عصر دیکتاتوری و استبداد، در نبود اطلاعات کافی، ازاین منابع مخرب تغذیه فکری کردند، هم خود به کژ راه رفتند وهم دیگران را به کژ راه بردند؛ و بالاخره جمهوری اسلامی از آن سلاحی برنده ساخت و علیه مخالفان خود استفاده کرد و همین شمشیر را بدست یک یک مخالفان خود نیز داده است که دانسته و نادانسته علیه یکدیگر بکار بگیرند.
لولوی استعمار من بسیار کنجکاو وعلاقمند هستم بدانم این استعمار مورد اشاره افرادی مانند خاتمی قرار است در ایران چه بکند؟ آیا می توانیم فراتراز وضعیت کره جنوبی درنظر بگیریم که مدت 60 سال است حدود 30000 سربازآمریکایی در آنجا مستقرند؟ و یا ژاپن با حضور 35000 نیروی نظامی آمریکا که سالانه مبلغ دو میلیارد دلار هم به آمریکا می پردازند؟ یا ترکیه که عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمال (ناتو) است؟ آیا انتخابات یا دستگاه قضایی در کره جنوبی، ژاپن یا ترکیه را آمریکایی ها کنترل می کنند، یا مردم آنها؟ ولی ما می دانیم انتخابات و دستگاه قضایی در ایران به اصطلاح مستقل را نه مردم، بلکه گروهی خود سر، مستبد و بد ترازاستعمار کنترل می کنند که با فساد دستگاه قضایی همه چیز را به فساد کشانده اند. آیا وضعیت اقتصادی کره جنوبی با 350 میلیارد دلار صادرات سالانه و یا ترکیه با 140 میلیارد دلار صادرات بهتر است، یا ایران به اصطلاح مستقل با کمتر از 20 میلیارد دلار صادرات غیر نفتی؟ کدام بیشتر به صنایع غرب وابسته اند؟ کدام بیشتر به "استعمار" و یا مردم خود سود می رسانند؟ کدام جامعه بیشتربه فساد آلوده است؟ کدام جامعه بیشترازمعضلات اجتماعی صدمه دیده است؟ کدام جامعه با فقر دست به گریبان است؟ درکدام جامعه روزنامه ها بسته می شوند، کتابها سانسور می شوند و رادیو و تلویزیون درانحصار دولت است؟ چرا حکومت های ما اینقدرازآزادی ونشریه های آزاد می ترسند و چرا دولتهای دمکراتیک چنین ترسی ازمردم خود وآزادی آنها ندارند؟ در کدام جامعه حتی رنگ و شکل پوشاک مردم را دولت تعیین میکند؟ قدر مسلم آنجائیکه حکومت مستبد اقتصاد و ثروت ملی را درانحصار خود گرفته است.
استقلال چیست؟ استقلال، نقطه مقابل وابستگی است. یعنی استقلال مردم از نیروی خارجی و یا استبداد داخلی برای حاکم بودن برسرنوشت خود و ثروت ملی. استقلال خاک بدون آزادی مردم معنی ندارد. آیا زمانی که گفته می شود ایران کشوری مسلمان است، منظور خاک ایران است؟ خاک که مذهب ندارد. مردم اند که مذهبی اند یا غیرمذهبی، مسلمان اند یا مسیحی. استقلال یعنی داشتن اراده آزاد مردم برای انتخاب حکومت. یعنی استقلال فکر، استقلال رای، استقلال انتخاب، چه درانتخاب دولت باشد، چه انتخاب پوشاک و چه رفتار. همه اینها به مردم برمی گردد، وگرنه استقلال خاک چه ارزشی دارد؟ استعمار به این دلیل بد است که اداره سیاسی مملکت، ثروت ملی و آزادی را از مردم می گیرد و اراده خود را بر مردم تحمیل می کند و اگر مردم نپذیرند مجازات می شوند. آیا وضعیت امروز ایران جز این است؟ اداره سیاسی مملکت یا کنترل درآمد سالانه 70 میلیارد دلاری نفت در دست مردم است؟ آیا مردم می دانند چگونه این دلارهای نفتی هزینه می شوند؟ آیا مردم برای دگر اندیشی، مخالفت با سیاست های مخرب حاکمیت مجازات نمی شوند؟ حال چه فرق می کند که این کارها را استعمارگران خارجی برمردم تحمیل کنند یا مستبدان داخلی. درهر دو مورد مردم اسیرند و استقلال اراده از مردم سلب شده است و برای انسان اسیر فرق نمیکند اسیرهموطن باشد یا اسیر بیگانه.
ظاهر بینی را کنار بگذاریم. کشور ایران استقلال ندارد، چون مردم استقلال ندارند. در حالیکه مردم ایران خواهان یک رابطه عادی با آمریکا هستند حکومت ایران دشمنی با آمریکا را بسود خود می داند و نمی گذارد رابطه عادی میان دو کشور برقرارشود وسالهاست که این سیاست را با توهین گوسفند خواندن مردم ایران زیر شعار "رابطه با آمریکا رابطه گرگ ومیش است" ادامه داده و مردم را فریفته است. واز این بابت میلیارد ها دلار به ایران و ایرانی ها زیان رسانده و باعث عقب ماندگی جامعه و سر افکندگی ایرانیان در جهان شده است. این نکاتی است که بسیاری از سیاستمداران ایران کمتربه آن توجه کرده اند و دائما مردم را از استعمار که عصر آن سپری شده است می ترسانند. زیرا آنها استقلال را، نه استقلال مردم، بلکه به نادرست استقلال حکومت و خاک می بینند. و این چنین است که زمینه را برای ادامه غلبه استبداد فراهم میکنند.
عصر استعمار و وابستگی های قرن نوزدهمی و یا مناسبات دوران جنگ سرد سپری شده است. در جهان امروز همه کشورها بیش از پیش بهم وابسته اند. درست است آنکه قوی تر وغنی تر است نقش بزرگ تری ایفا می کند، ولی قدرت و ثروت نیزدر انحصار قدرت های استعماری نمانده است. امروز آمریکا نیست که به چین وام می دهد، برعکس چین است که به آمریکا وام داده است. به همین دلیل سیاست اقتصادی چین برای آمریکا تعیین کننده شده است. نه تنها عصراستعمار گری سپری شده، بلکه دوره قدرت های دو قطبی و یک قطبی نیز پایان یافته است و قدرت های منطقه ای نوینی پیدا شده اند. این وضعیت کنونی جهان است. اگر هنوز خاتمی معتقد است که باید از ترس استعمار فرضی به دامن استبداد پناه برد، درجهان دیروزباقی مانده است. به همین دلیل به جایی میرسد که به اصلاح استعمار او را برای شرکت در کنفرانسی دعوت می کند، ولی استبداد اجازه خروج او ازکشورش که هشت سال رئیس جمهور وفادار وپر طرفدار این نظام بوده است را نمیدهد. کدام سد راه پیشرفت ایران شده است، استبدادیااستعمار؟ اگرکسانی فکر میکنند هردو، هنوز دردنیای گذشته سیرمیکنند.%
هرانا :با توجه به نقض گسترده ی حقوق بشر درکشور وشرایط دشوار جمع آوری اخبار در محیطی بسته و خفقان آور، گزارشی که ارائه می شود با تمام تلاش هایی که از سوی واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران صورت گرفته، تنها بیانگر آماری حداقلی از نقض حقوق بشر در ایران در تیرماه سال جاری است. ذکر این نکته نیز ضروری است که ممکن است زمان وقوع برخی اخبار آمار ذیل مربوط به گذشته باشد وتنها انتشار آن مربوط به محدوده ی زمانی فوق الذکر باشد.
درتیرماه سال جاری دستکم2350 نقض موردی حقوق بشر که از سوی ناقضان آن در سطح جامعه صورت پذیرفته، از سوی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، به ثبت رسیده است.
درطول ماه گذشته، بیش از 1181 مورد نقض حقوق کارگران، 326 مورد نقض حقوق دانشجویان، 121 مورد نقض حقوق فعالین سیاسی و مدنی در حوزه ی آزادی اندیشه و بیان، 29مورد صدور، تایید یا اجرای حکم اعدام، 414 مورد شکنجه و نقض حقوق زندانیان سیاسی در زندان ها، دست کم 9 مورد تیراندازی که اکثرا به کشته شدن شهروندان منجر شده، 178 مورد بازداشت ونقض حقوق اقلییتهای ملی و 92 مورد بازداشت ونقض حقوق اقلییتهای مذهبی را شاهد بوده ایم.
در تیرماه سال جاری، دستکم20 بار دستگاه قضایی اقدام به اجرای حکم اعدام نموده است که 1مورد از ان در ملا عام بوده است. همچنین لازم به ذکر است صدور 20 حکم اعدام در کردستان و اجرای 8 مورد از آن نیز در این ماه از سوی مسئولین اعلام شد.
در این ماه، مسئولان قضایی در اقدامی کم سابقه در ملایر و همدان اقدام به قطع دست شش تن از زندانیان نمودند. اتهام این افراد که این عمل غیرانسانی در رابطه با ایشان اعمال شده است، سرقت عنوان شده هرچند که مرجع مستقلی آن را تایید نکرده است. می توان مدعی شد که این عمل وحشی ترین مجازات در نظر گرفته برای متهمان در ایران است.
هم چنین فضای امنیتی در زاهدان پس از بمب گذاری که جندالله مسئولیت آن را بر عهده گرفت ابعاد گسترده ای یافت و علاوه بر تعطیلی بازار منجر به بازداشت حداقل چهل تن و زخمی شدن دستکم 100 تن از شهروندان بلوچ شد.
در راستای تغییر جو دانشگاه ها نیز بیش از 32 تن از اساتید دانشگاه تهران مشمول بازنشستگی اجباری شدند و در دانشگاه شهید بهشتی نیز سیاست های تازه ای مبنی براخراج یا بازخرید دستکم 4 تن از اساتید در نظر گرفته شده است.
گفتنی است که فشارهای فزاینده بر مسئولان به دلیل احتمال سنگسار سکینه محمدی وی را فعلا از خطر اجرای چنین حکم غیرانسانی دور داشت.
از دیگر موارد نقص فاحش حقوق بشر در تیرماه، می توان به تجاوز و قتل یک دختر جوان در تبریز به دست شخصی که کارت بسیج به همراه داشته و گفته می شود به بهانه ی بدحجابی خودروی وی را متوقف کرده اند؛ اشاره کرد.
از سوی مسئولان به دلیل تحیل فشارهای فزاینده بر زندانیان سیاسی، با انتقال بسیاری از ایشان به بند امنیتی 350(معروف به بند کارگری) موجب تراکم بیش از حد این بند شدند. هم چنین به دلیل عدم بهداشت محیط، عدم رسیدگی پزشکی و ساخت و سازهای صورت گرفته در این بند بسیاری از زندانیان به انواع بیماری ها مبتلا شدند و سلامت جسمی ایشان در معرض خطر قرار جدی قرار گرفت.%
منبع : اخبار روز: www.akhbar-rooz.com، برای مطالعه ی متن کامل گزارش به آدرس زیر مراجعه کنید:
Adres:Paltalk- all rooms- Europe- Germany- Turkmen sazlygurrungdeshlik.
Ýaňy-ýakynda Latyn Amerika ýurtlaryndan, Kolumbiýada halkara Poeziýa Festiwaly bolup geçdi. Ol Festiwala gatnaşn biziň ildeşimiz, ýazyjy hem şahyr Ak Welsapar, Festiwal barada gürrüň berjek
کنفرانس بررسی نقش نیروهای بینالمللی وافغانی درتامین امنیت وبازسازی افغانستان
ایل گویجی : کشورهای شرکت کننده درتامین امنیت وبازسازی افغانستان، جهت بررسی میزان پیشرفت های درنظر گرفته شده و بررسی موانع و مشکلات، هراز چندی کنفرانسی برگزار می کنند. کنفرانس ما قبل آخر درلندن برگزار شده بود واین بار روز سهشنبه (۲۰ ژوئیه/ ۲۹ تیر) درپایتخت افغانستان برگزارشد. از نظر کارشناسان این کنفرانس بزرگترین نشست بینالمللی درافغانستان طی ۳۰ سال گذشته است که درآن بان کیمون دبیر کل سازمان ملل متحد، هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا، وزیر خارجه آلمان و نیز وزرای خارجه فرانسه، بریتانیا و دهها مقام دیگر از سراسرجهان درآن شرکت داشتند.
- در زیر گزارشدویچه وئله از کنفرانس مذکور
درکنفرانس کابل چه گذشت؟
مسئولیت حفظ امنیت افغانستان، تا سال ۲۰۱۴ میلادی به خود افغانیها منتقلمیشود. این مهمترین نتیجه کنفرانس افغانستان بود که روز سهشنبه (۲۰ژوئیه) در میان تدابیر شدید امنیتی در کابل برگزار شد.
اندکی پیش از آغاز کار کنفرانس افغانستان، چند موشک به نزدیکی فرودگاه کابل شلیک شد. همچنین دولت افغانستان ادعا کرد که چند شورشی را که قصد انجام عملیات تروریستی در کنفرانس داشتهاند، کشته است. با این همه، ناظران غربی از این که حادثه تروریستی مهمی در جریان کنفرانس روی نداده است، ابراز خرسندی کردند.
افغانها مسئول امنیت افغانستان
خبرگزاری آلمان از کنفرانس کابل به عنوان " بزرگترین کنفرانس بینالمللی تاریخ افغانستان" یاد کرد. هیئتهای نمایندگی هفتاد کشور و رهبران ناتو و سازمان ملل متحد در این کنفرانس حضور داشتند و با صدور یک قطعنامه به کار خود پایان داند. در این قطعنامه تاکید شده است که تا سال ۲۰۱۴ میلادی مسئولیت حفظ امنیت افغانستان به نیروهای نظامی و انتظامی این کشور سپرده خواهد شد.
حامد کرزای رئیسجمهور افغانستان اطمینان داد که کشورش تا سال ۲۰۱۴ توانایی تامین امنیت خود را خواهد داشت. وی خواستار آن شد که علاوه بر حفظ امنیت، مسئولیت کنترل و توزیع کمکهای بینالمللی نیز به دولت وی سپرده شود.
جامعه بینالمللی اعلام کرده که حاضر است ۵۰ درصد کمکها را از طریق دولت مرکزی افغانستان توزیع کند، مشروط بر آنکه سیستم مالی اصلاح و مبارزه با فساد جدی گرفته شود. جهان غرب تا چند سال پیش امید زیادی به دولت کرزای بسته بود، اما امروز بسیاری از غربیها همین دولت را یکی از موانع مبارزه با فساد و مواد مخدر میدانند. به تازگی برادر کرزای متهم شده که میلیاردها دلار پول نقد را از افغانستان خارج کرده است.
جذب نیروهای طالبان
برنامه خلع سلاح و جذب نیروهای طالبان، یکی از مهمترین چالشهای کنفرانس کابل بود. این برنامه که در کنفرانس لندن اعلام شده بود، در کابل زوایای روشنتری یافت. دولت افغانستان تصمیم دارد ظرف ۵ سال آینده، ۳۶ هزار نفر از نیروهای طالبان را به جامعه باز گرداند. برای تحقق این هدف، کابل ۷۷۳ میلیون دلار کمک درخواست کرده است.
گیدو وستروله وزیرخارجه آلمان نتیجه کنفرانس کابل را مثبت ارزیابی کرد. وی گفت: «تعیین سال ۲۰۱۴ به عنوان زمان انتقال مسئولیت حفظ امنیت، سبب میشود که دولت آلمان نیز در همین دوره فعلی بتواند چشماندازی برای بازگشت نیروهای خود ترسیم کند.»
وزیر خارجه آلمان افزود که کاهش شمار سربازان آلمانی مستقر در افغانستان میتواند از سال آینده شروع شود، وی اما رقمی اعلام نکرد.
هیلاری کلینتون وزیرخارجه آمریکا، از کنفرانس کابل به عنوان «بخشی از یک سفر پر مانع» یاد کرد. منوچهر متکی وزیرخارجه جمهوری اسلامی نیز در کنفرانس کابل شرکت داشت. جمهوری اسلامی در ماه ژانویه امسال، کنفرانسی را که برای بررسی وضعیت افغانستان در لندن تشکیل شد، تحریم کرده بود.
آزمایش امنیت در سه یا چهار استان
ناتو تصمیم دارد پائیز امسال در کنفرانس لیسبون نخستین ایالتهایی را که امکان انتقال مسئولیت حفظ امنیت در آنها از سال ۲۰۱۱ وجود دارد مشخص کند. به گفته وزیرخارجه آلمان، این طرح در سه یا چهار استان از ۳۴ استان افغانستان تجربه خواهد شد. یکی از این استانها در شمال افغانستان و در حوزه مسئولیت آلمان قرار دارد.
همزمان دبیرکل ناتو تصریح کرد که نیروهای ناتو، حتی پس از انتقال مسئولیت به ارتش و پلیس افغانستان، برای پشتیبانی از این نیروها در هندوکش باقی خواهند ماند.
یعنی پای بندی به موازین حقوق بشر جهانی وپذیرش برابرحقوقی ملیتها وفدرالیزم
مدودف:ایران باید شجاعت همکاری با جامعه جهانی را پیدا کند
بيبي سی- 15 ژوئيه 2010 - 24 تیر 1389
دیمیتری مدودف، رئیس جمهوری روسیه گفت که ایران باید شجاعت مواجهه با مسائل و پرسش هایی را که در مورد برنامه اتمی اش مطرح است پیدا کند.
آقای مدودف روز پنجشنبه ۲۴ تیر (۱۵ ژوئیه) در یک کنفرانس خبری در شهر یکاترینبورگ گفت: "بارها گفته ام که ایران از شرکای تجاری فعال ماست، اما معنای این حرف این نیست که ما نسبت به چگونگی توسعه برنامه اتمی این کشور بی تفاوت باشیم".
او که اخیرا گفته بود ایران به دست یافتن به توانایی تولید بمب اتمی نزدیک شده است، افزود: "برای ما اهمیت دارد که اجزای نظامی برنامه اتمی ایران چگونه به نظر می رسد واز ایران انتظار داریم که دراین مورد توضیح روشنی بدهد، چون اطلاعاتی که به ما می رسد وگزارشهای سازمانهای اطلاعاتی نشان می دهد که این برنامه درحال پیشرفت است".
آقای مدودف درپاسخ به این پرسش که آیا اطلاعات تازه ای درمورد برنامه اتمی ایران به دست او رسیده است، گفت:
"نهادهای کارشناسی، ایران را درفهرست کشورهایی قرارداده اند که درآستانه دستیابی به تکنولوژی سلاح اتمی هستند".
رئیس جمهوری روسیه در ادامه از ایران خواست که شجاعت همکاری کامل با جامعه جهانی را پیدا کند، حتی اگر ناچار باشد با سئوالات ومسائل ناخوشایند روبرو شود وبه آنها پاسخ گوید.
دولت روسیه در سال ها اخیر روابط نزدیکی با ایران داشته و با استفاده از کرسی دائمی اش در شورای امنیت، به همراه چین از افزایش سختگیری های غرب علیه ایران جلوگیری می کرده است.
اما لحن و مواضع مقامات روسیه در ماه های اخیر علیه ایران شدیدتر شد و نماینده این کشور به همراه نماینده چین و ده عضو دیگر شورای امنیت، به قطعنامه اخیر این شورا در مورد تشدید تحریم های بین المللی علیه ایران رأی مثبت داد.
با این حال پس از تصویب این قطعنامه، مقامات روسیه از اعمال تحریم های یک جانبه شدیدتر توسط اتحادیه اروپا و دولت آمریکا علیه ایران انتقاد کردند.
اظهارات لاوروف در مورد شرکت ترکیه و برزیل در مذاکرات هستهای با ایران
سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در واکنش به اظهارات اخیر همتای ایرانی خود گفته است که اعضای شورای امنیت از تلاش های ترکیه و برزیل برای کمک به حل بحران هسته ای ایران استقبال می کنند، اما مذاکره با ایران به عهده گروه ۱+۵ است.
آقای لاوروف روز چهارشنبه در یک کنفرانس خبری در مسکو گفت که توافق یا صحبتی در مورد شرکت برزیل و ترکیه در مذاکره هسته ای ایران در میان نبوده است.
این در حالی است که منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران اخیرا گفته بود که گروه وین (آمریکا، روسیه، فرانسه و آژانس بین المللی انرژی اتمی) حضور برزیل و ترکیه در مذاکرات هسته ای با ایران را پذیرفته است.
ایران، ترکیه و برزیل چند ماه قبل در تهران با صدور بیانیه ای پیشنهاد خود را در مورد تبادل سوخت اتمی میان ایران و غرب مطرح کردند که به گفته آقای لاوروف "گام مفیدی" بوده و مورد استقبال قرار گرفته است.
آقای لاوروف گفت: ما اکنون از آغاز مشاوره های تکنیکی در مورد پیشنهادهای مطرح شده در بیانیه تهران حمایت می کنیم و معتقدیم که این مشاوره ها باید در وین (مقر آژانس بین المللی انرژی اتمی) انجام شود.
اما او در مورد مذاکرات هسته ای با ایران گفت: تنها چیزی که می توانم بگویم این است که شورای امنیت در تصمیمات خود گروه ۱+۵ را به عنوان مسئول غیر رسمی همه توافق های مربوط به برنامه اتمی ایران به رسمیت شناخته است و این بخشی از تصمیمات شوراست.%
همواره تعداد بیشتری از مسیحیان عراق یا کشور خود را ترک و یا به شمال اینکشور مهاجرت میکنند. شهر "عین کاوه" در نزدیکی اربیل، اکنون به مهمترینمرکز تجمع مسیحیانی تبدیل شده که بعضا خواستار خودمختاری هستند.
عین کاوه، با خانههای کوچک یک تا دو طبقه وباغهای کوچک لیمو، واقع در نزدیکی اربیل مرکز کردستان عراق، به تدریج به یکی از مهمترین مراکز سکونت مسیحیان عراق تبدیل میشود. ویژگی این شهر، تعداد زیاد کلیساهای آن است. طرفداران تمام شاخههای کلیسای شرقی در این شهر کوچک گرد هم آمدهاند.
عین کاوه درسالهای اخیر به شدت رشد کرده است. پلاک خودروها، نشان میدهد که ساکنان شهر ازکجا آمدهاند: بغداد، بصره، موصل وجاهای دیگر. آنچه مسیحیان را به مهاجرت واداشته، عدم احساس امنیت درمناطق دیگر عراق است.
"پتر بشر وردا" مدیر سمینارهای واعظان کلیسای کاتولیک کلدانی ومسئول دبیرخانه "مدرسهعالی علوم دینی بابل" یکی از ساکنان جدید عین کاوه است. او میگوید:«تا پنج سال پیش، فقط ۲ هزار خانواده درعین کاوه زندگی میکردند. اما تعداد آنها اکنون به ۶ هزار خانوار رسیده است. زندگی در کنار هم، به مسیحیان احساس امنیت میدهد.»
۶۵۰ هزار مسیحی؟
درباره تعداد واقعی مسیحیان عراق آمار قابل اعتمادی در دست نیست. "جامعه خلقهای مورد تهدید" درآخرین سالهای حکومت حزب بعث، تعداد مسیحیان عراق را ۶۵۰ هزار نفر برآورد کرده بود. برخی منابع میگویند که نیمی از این مسیحیان تاکنون یا خاک عراق را ترک کرده وبه سوریه، لبنان و غرب مهاجرت کردهاند ویا درشمال عراق اقامت گزیدهاند.
عزیز الزباری استاد رشته تعلیم و تربیت دانشگاه اربیل هم ۵ سال پیش مجبورشد شهر خود موصل را ترک کند ودر عین کاوه اقامت گزیند. او میگوید:«من به چشم خودم دیدم که ظرف ۳روز ۳۰۰ خانواده مسیحی از موصل رانده شدند. افراد ماسکدار، بلندگو به دست درخیابانها حرکت میکردند وفریاد میزدند:«کفار، گم شوید!»
این تجربه تلخ سبب شده است که استاد دانشگاه اربیل ازایجاد یک منطقه خودگردان برای مسیحیان عراق حمایت کند. به عقیده او، تنها یک منطقه خودگردان است که میتواند موجودیت مسیحیان عراق را درداخل کشور خودشان تضمین کند.
رقابتهای سیاسی مسیحیان
عزیز الزباری عضو "شورای مسیحیان کلدانی، سوری و آسوری" است. این شورا که عملکردی شبیه یک حزب سیاسی را دارد، در سال ۲۰۰۷ بنیانگذاری شد و به حزب دموکرات کردستان عراق نزدیک است. بنیادگذار اصلی این حزب، سرکیس آقایان است که چندین سال وزیر اقتصاد و دارائی دولت کردستان در اربیل بود.
شورای مسیحیان کلدانی، سوری و آسوری، هم در مجلس ملی عراق نماینده دارد و هم در مجلس کردستان. این حزب، خواستار خودگردانی برای ایالت نینوا در لوای پرچم کردستان است. در آخرین انتخابات ایالتی، ۶۰ درصد مسیحیان ایالت نینوا به نمایندگان شورای مسیحیان کلدانی، سوری و آسوری رای دادند.
طرح خودگردانی نینوا تحت لوای پرچم کردستان، اختلافاتی را هم میان مسیحیان برانگیخته است. رقیب اصلی شورای جوامع کلدانی، سوری و آسوری، "جنبش دموکراتیک آسوری" است که در دهه ۷۰ میلادی تاسیس شد. این تشکیلات، آشکارا با طرح "شورای مسیحیان کلدانی، سوری و آسوری" مخالفت میورزد.
دیدگاه جنبش دموکراتیک آسوری
"نیاز حنا" مدیر دفتر جنبش دموکراتیک در عین کاوه هم از حق خودگردانی مسیحیان عراق پشتیبانی میکند. اما به شرط آنکه منطقه خودگردان مسیحی، زیر پرچم عراق تشکیل شود و نه زیر پرچم کردستان.
رئیس دفتر جنبش دموکراتیک آسوری میگوید:«تصور خودمختاری واقعگرایانه نیست. معلوم نیست که این نظر چگونه باید عملی شود. آنها که از خودمختاری در سطح نینوا حرف میزنند، فراموش میکنند که مساله بر سر منطقهای نیست که فقط مسیحیان در آن زندگی میکنند، بلکه یزیدیان، کردها و عربها نیز در آنجا سکونت دارند.»
نینوا، درشمال شرقی عراق، هممرز کردستان عراق، سوریه وترکیه است. دولت مرکزی عراق ومنطقه خودمختار کردستان، برسر مالکیت این ایالت اختلاف دارند.
جنبش دموکراتیک آسوری خواستار آن است که حکومت مرکزی عراق حقوق اولیه مسیحیان را به رسمیت بشناسد و زبان آرامی را، به عنوان زبان ملی در کنار عربی، کردی و ترکمنی در قانون اساسی بگنجاند.%JT/FW
جمهوری ترکمنستان در راه آزادی بیان گامی قاطع برخواهد داشت؟
ایل گویجی: سایت بي بي سی در روز 10 ژوئيه 2010 برابر با 19 تیر 1389 مطلب خبری زیر را درج نمود.
رئیس جمهور ترکمنستان به مطبوعات خصوصی اجازه انتشار میدهد
قربانقلی بردی محمد اف، رئیس جمهوری ترکمنستان، طرح هایی را اعلام کرده که براساس آن به روزنامه های خصوصی دراین کشور اجازه انتشار داده می شود.
این تصمیم درحالی گرفته می شود که تمام رسانه ها درترکمنستان تک حزبی تحت کنترل دولت قراردارند.
مقامات این کشور همچنین به نقل از رئیس جمهوری ترکمنستان گفته اند که اجازه ی تاسیس احزاب جدید هم در کشور داده می شود، هرچند که این اقدام به سرعت عملی نخواهد شد.
آقای بردی محمداف دریک نطق تلویزیونی گفت: " طرح انتشار روزنامه ها ومجلات خصوصی، باید آماده شود."
رئیس جمهوری ترکمنستان از اتحادیه صنایع خصوصی خواست تا مدیریت این بخش را برعهده بگیرند وخواستار آن شد تا این گروه جایگاهی را برای رسانه ها ایجاد کند تا افراد از این طریق بتوانند تجارب شخصی شان را به اشتراک بگذرانند.
هنوز مشخص نیست که آیا تنها به نشریات تجاری واقتصادی اجازه انتشار داده می شود یا خیر.
ترکمنستان که یکی از بزرگترین تولید کنندگان گاز درآسیای مرکزی بشمار می رود به کندی توانسته خود را از زیر نفوذ صفر مراد نیازوف؛ رئیس جمهوری خودکامه سابق این کشور که در سال 2006 میلادی درگذشت، خارج کند.
آقای بردی اف درپی به دست گرفتن قدرت، گام هایی را برای برقراری برخی آزادی ها برداشته و ممنوعیت هایی را که در زمان رئیس جمهوری سابق بر موسسات، اینترنت و مطبوعات اعمال می شد، از میان برداشته است.
این درحالی است که گروه های حقوق بشری میگویند این تغییرات ظاهری اند وهنوز مخالفان دراین کشور سرکوب می شوند.
بر کسی پوشيده نيست که ايران به لحاظ ملی، قومی، فرهنگی متنوع است، هر چند اتفاق نظر درمورد نامگذاری اجزاء اين ترکيب وجود ندارد؛ گروهی آنها را اقوامی میدانند که ملت ايران را بوجود آوردهاند، دستهای ديگر از مليتهای ايران سخن میگويند و برخی نيز هر يک از آنها را 'ملت میدانند. البته جريانات سياسی چپ ايران بيشتر از ترمنولوژی خلقهای ايران يا خلق ايران بهره میگيرند که بيشتر بار خنثی دارد و دست کم حساسيتبرانگيز نيست.
بديهیاست که اين کشمکش يک کشمکش سياسی است وهرکدام از واژههاینامبرده ازيک دستگاه فکری معين سرچشمه میگيرند که بررسی آنها موضوعاين سياههنيست. آنچه دراين نوشته مورد اشاره است، موضوع زبان است،زبان"مشترک"، "ملی" يا "رسمی"، چه که اين موضوع نيز مورد مناقشهیايرانياناست. پرسش اصلی که دراين ارتباط مطرح است اين است که آيا ما درايرانبه "يک زبان مشترک"، "يک زبان رسمی" نياز داريم؟ آيا در غيراينصورت وحدتايران به مخاطره میافتد؟ ارتباط اين موضوع با دموکراسی کداماست؟
میدانيمکه زبان مهمترين مؤلفهی فرهنگی و قوميت و ابزارناسيوناليسم برای"ملتسازی" بوده است. ايران نيز از اين قاعده مستثنینبوده است، هرچندکه درآن اين پروسه شکست سختی خورده است، همانطورکه جنبشهای بالفعل وبالقوهی ملی آن اين مسأله را به شکل بسيار بارزیعيان میسازند.
آری،با اين وصف عدهای بر جنبهی وحدتبخش زبان مشترک و واحد تأکيدمیکنند،درحاليکه زبان از نظر دستهای ديگر نه تنها ابزاری برای ارتباطانسانهااست، بلکه همچنين میتواند اهرمی کارا برای آسيميلاسيون، کانالیبرایتبعيض گروههای ملی و فرهنگی باشد. استثمار و استعمار نيز میتواندتوسطزبان غالب و دست کم به کمک آن صورت گيرد.
ازنظر راقم اين سطور انکارناپذير است که بخش مهمی از تبعيضات درجوامعمتمرکز چندزبانی از طريق و شاهراه تحميل يک زبان ("مشترک"، "واحد"،"ملی"، "رسمی"، "اداری" و "ملی") صورت میگيرد، چرا که آموزش و پرورش ورسانههای همگانی و نظام اداری و سياسی و قضايی و فرهنگی تنها و تنها براساس يک زبان میچرخد و از منابع مالی و انسانی که متعلق به همهی آحادجامعهی برخوردار از زبانهای مختلف میباشد، تنها برای اشاعه و پرورش وتکامل يک زبان بهره گرفته میشود. "زبان مشترک" سخنوران اين زبان را بهصاحبان اصلی سرزمين و سخنوران ديگر زبانها را به فرع تبديل میسازد. اينمسأله در امتداد تاريخی خود به يک رويکرد و فرهنگ ومنتاليتت تبديلمیشود، منجر به خودبرتربينی اقشاری از سخنوران زبان رسمی و خودکمبينیبخشهايی از سخنوران زبانهای غيررسمی میگردد و خودتبعيضی و خودسانسوریدستهی دوم را به دنبال دارد، چرا که اين گروه با کمبهادادن به زبانمادری خود و عطف بيش از حد به زبان حاکم (حال هر عنوانی که بر آنبگذاريم) درصدد برمیآيند موانع پيشرفت شغلی و اجتماعی و علمی و حتی سياسی واداری را از سر راه خود بردارند...
هريک از اين موضوعات را میتوان شکافت و به فهرست آنها بسيارافزود. امابخاطر اختصار از آن پرهيز میکنم و به پرسش اصلی خود میپردازمومیگويم: حال که چنين است، در کشور چند زبانی ايران چکار بايد کرد؟
مناديانتنها يک زبان رسمی برای ايران از سويی مدعیاند که "[...] ايران ازاقوام و مذاهب گوناگون تشکيل شده است که در طول هزارهها با همزيسته و ازسرزمين ملی با خون خود نگهداری کردهاند. نيرومندی ملی و غنایفرهنگیايران ازاين تنوع قومی و مذهبی بوده است و نگهداری ويژگیهای اقوام ومذاهب گوناگون جامعه ايرانی نه تنها يک حق دمکراتيک، بلکه يک ضرورت ملیاست. ملت ايران به هر بها و مانند هميشه دريک تاريخ هزاران ساله، ازاستقلالو يکپارچگی سرزمين ملی دفاع خواهد کرد و سياست ايران بر پايه احترام بهحقوق مدنی و فرهنگی شهروندان يک جامعه دمکراتيک خواهد بود"، اما از سويیديگر مدعی میشوند که "فارسی نشانه وحدت ملی و زبان مشترک ملی و رسمی کشوراست و هر ايرانی بايد به آن سخن بگويد و آموزش ببيند. همچنانکه هر ايرانیحق دارد به زبان محلی خود سخن بگويد و آموزش ببيند" (منشور حزب مشروطهیايران").
اينرويکرد نه تنها متناقض، که حتی ضددمکراتيک است. چرا که کسیکه عامليکپارچگی ايران را زبان فارسی بداند و اعلام دارد که از اينيکپارچگی بههر بهايی دفاع میکند، نه میتواند دمکرات باشد و نهصلحطلب. يکپارچگیايران و برقراری يک نظام دمکراتيک تنها از کانال رفعهرگونه امتياز اززبان رسمی کنونی ايران و تبعيض از زبانهای ديگر میگذرد. به عبارتی بازهم سادهتر برقراری دمکراسی بدون تأمين و تضمين برابریکامل فرهنگی وزبانی تنها يک سراب و شعار بيش نمیماند. وانگهی معلوم نيستکه اين همه "دمکراتيسم" (!!!) را از کجا آوردهاند که به تبعيت از قانوناساسی حکومتبغايت ارتجاعی اسلامی ايران آموزش زبان فارسی را يک "اجبار"،اما آموزشزبانهای ديگر ايران را صرفا يک "حق" میدانند. همچنين رو چهحسابی بايدزبان قريب نيمی از مردم ايران "محلی" باشد، اما زبان وادياناين تفکر"ملی" و "مشترک" و "رسمی" و در واقع اصلی؟ و بالاخره اگر رسمیبودن يکزبان برای "وحدت ايران" اين چنين تعيين کننده است و مبلغان اينتفکر دفاعاز آن "به هر بهايی" برايشان اين چنين اهميت دارد، چرا ازديگران مايهمیگذارند و بهای "وحدت" کشور را خود و از زبان خودنمیپردازند و زبانملال خود زبانهای ديگر را فرا نمیگيرند؟ اصلا نقش وسهم آنها در "نگهداریويژگیهای [...] گوناگون جامعه ايران" کجاست؟
اينتفکر ديگر کهنه شده، متحجر است و ضربات خود را بر پيکر ايراناز دهههاپيش آورده است.. با ناسيوناليسم و شووينيسم نمیشود به دمکراسیـ آن همدر جامعه چندخلقی ـ دست يافت. بقای وحدت ايران نيز با تحميل يکزبان ممکننيست. هر آن کس که معتقد است که آموزش "يک زبان رسمی" متضمنيکپارچگیکشور است، لازم است نگاهی به کشورهای چندزبانی با يک زبان "مشترک" بياندازد، تا نادرستی اين ادعا برايش روشن گردد. آيا وحدت ويکپارچگیايران از زمان رسمی شدن زبان فارسی به اين سو بيشتر به خطرافتاده استيا قبل از آن که با همچون پديدهای روبرو نبودهايم؟ در ضمناين چهکشوری است که آن چنان درهمتنيده است، از آن چنان تاريخ مشترکادعايیبرخوردار است، اما عدم رسمی بودن تنها يک زبان و يا رسمیبودن تمامزبانهای درون آن تجزيهاش را به دنبال خواهد داشت؟!!
طبيعتاايران تنها کشوری نيست که ترکيب زبانی مختلط دارد. اساساکمتر کشوریوجود دارد که با اين پديده روبرو نباشد. خوب حال که چنين استبايد ديدکه کشورهای دمکراتيک با اين مسأله چگونه برخورد نمودهاند. آيا آنهانيز چون برخی از "ناسيوناليستهای" ما "زبان رسمی" را عامل وحدتخودمیدانند؟ از نظر من سويس نمونهی جالبی است که بخاطر تنوع ملی ـ قومیآنمیتواند بعنوان الگو مطرح باشد: در اين کشور اولا تمام زبانهای اينکشوررسمی و ملی هستند و به استثنای زبان رتورومانی از حقوق و موقعيتبرابربرخوردارند. بنابراين در اين کشور پديدهای به نام زبان "مشترک" نداريم وبا اين وجود سويس از باثباتترين کشورهای دنياست. از اين گذشتههرشهروند در هر کانتونی که زندگی کند، بايد به زبان رسمی آن کانتون (چنانچه آن کانتون يک زبانه باشد) آموزش ببيند و در کنار آن يک زبانسويسی (آلمانی، فرانسوی و ايتاليايی) را به انتخاب خود بياموزد. اين چنين،هر سويسی از هر گروه زبانی که باشد، در کنار زبان مادری خود زبان ديگریرا هم فراخواهد گرفت وبه کمک آن با شهروندان ديگر ارتباط برقرارمینمايد. پرسش اين است که چرا نبايد چنين مکانيسمی درايران پياده شود. (توجه خوانندگان را به چند گفتار ترجمه شده در ارتباط با تعامل بازبانهای مختلف درسويس و همچنين حقوق مليتهای درون آن، مندرج درسايتiran-federal.com جلب میکنم.)
درهمين پيوند قابل تأکيد استکه ضرورت دارد که در کنار رسميتيافتن تمامزبانهای کشور رسانههای الکترونيکی و طبعی نيز ضمندسنتراليزهشدن وايالتی شدنشان چند زبانه شوند و رسانههای سراسری بايدتوليدات رسانهایمناطق و ايالتهای مختلف را به زبانهای رايج ايران پخشکنند و بدين ترتيب"صدا و سيمای" آيندهی ايران بطور واقع صدا و سيما وزبان همهی بخشهایجامعهی ايران باشد و نه تنها يک انديشه، دين، مذهب وقوم و گروهزبانی. بايد يکزبانه بودن رسانههايی که با هزينهی عمومی ومتعلق بههمهی مردم ايران اداره میشوند، پايان پذيرد. بدون رفرم درساختاررسانهای و تفويض اختيارات مربوط به آنها به ايالتها تمرکززدايی ودمکراسی استقرار نخواهد يافت.
مهمترينعامل تفاهم و همبستگی مردم ايران و جوامع زبانی آن حقوقبرابر است و نهزبان مشترک واحد. هر آينه آنها به اين استنتاج برسند کهحکومت مرکزیايران به همهی گروههای زبانی درون آن تعلق دارد و به لحاظسياسی واقتصادی و فرهنگی و زبانی مورد تبعيض قرار نمیگيرند، میتوان يقينداشتکه خود را متعلق به کشور میدانند، چيزی که نه در حکومت پادشاهی ونهدر حکومت اسلامی مصداق نداشته است. بخشی از اپوزيسيون "ناسيوناليست" نيزهمچنان گرفتار در انديشههای غالب بر سياست کنونی و سابق ايران درارتباطبا تعامل با گروههای زبانی ايران است که به حال وحدت و همبستگیايرانمضر میدانم.% اول جولای 2010