۱۴۰۳ آبان ۲۹, سه‌شنبه

ملت اقلیت قومی ومسئله ملی در ایران

 

ملت ، اقلیت قومی و مسئله ملی درایران

ملت چیست؟ : درعلم جامعه شناسی، انسانهای تشکیل دهنده یک جامعه به نسبت درجه پیشرفت زندگی اجتماعی- اقتصادی خویش ، در یکی ازپله های تکامل اتنیکی یعنی طایفه ، قوم، قبیله، خلق، ملت قرار میگیرند. در دنیای امروز درکنار ملت های پیشرفته اروپا و آمریکا قبایل گوناگونی وجود دارند که بصورت ابتدائی درجنگلهای آفریقا و آمازون زندگی میکنند. قوم، قبیله و یا طایفه نامیدن گروه های انسانی با مناسبات پیشرفته سرمایه داری اشتباه محض بحساب میاید .

در رابطه با مفهوم "ملت" تعریف مشخص وقابل قبول ازجانب عموم وجود ندارد. علیرغم این، ساده ترین تعریف ملت میتواند :  " ملت خلقی است که به حرکت سیاسی روی آورده است " باشد. (1)

پولیتولوق مشهور دانشگاه هاروارد در تعریف "ملت" مینویسد: "ملت جمعیتی است تشکیل یافته از Karl Deutsch

فردها که در رابطه با مسائل و موضوعات مختلف، میتواند سریع، افکتیو وبدون در نظر گرفتن فاصله باهم ارتباط برقرار کند" (2). طبیعی است که برای برقراری این ارتباط زبان و فرهنگ مشترک شرط اصلی بحساب میاید. اگر این خلق صاحب آپارات دولتی و قوه سیاسی خودمختار باشد، در اینصورت یک "ملت" خوانده میشود.

بعبارت دیگر طبق تعریف کارل دویچ "ملت خلقی است که صاحب دولت خویش" باشد.(3)

بروشنی میتوان ملاحظه کرد که، تعریف کارل دویچ از مفهوم ملت بسیار محدود بوده وبرخلاف واقعیت های عینی جامعه بشری میباشد. زیرا طبق استدلال این نظریه، خلقی که در مرحله تشکیل دولت ملی خویش میباشد، هنوزنمیتواند " ملت" نامیده شود. درتعریف کارل دویچ اتینکهای صاحب کاراکتر ملی مثلا باسک ها، کاتالانها، شوتلاندیها، سیک ها، تبت ها، فلسطینیها و... که هنوز موفق به تشکیل دولت ملی خویش نگردیده اند بفراموشی سپرده میشوند. (4)

بنابراین با اطمینان تمام میتوان گفت که : "ملت بدون دولت و دولت بدون یک ملت واحد میتواند موجود باشد". (5). بعبارت دیگر در تعریف "ملت" داشتن و یا نداشتن دولت ملی رول مهمی را بازی نمیکند.

جامعه شناس مشهور آلمان در مقوله مربوط به" ملت" چنین میگوید: " ملت گروه های معینی از Max Weber

انسانهاست که حس همبستگی بخصوصی را نسبت بهمدیگر دارا میباشند" (6). در اولین نگاه این تعریف بی اعتبار بنظر میرسد. زیرا " حس همبستگی متقابل" میتواند در نهادهای دینی، حزبی و یا سندیکائی هم موجود باشد. علیرغم این، بکار بردن واژه "بخصوص" در این تعریف ماهیت اصلی این کلمه را آشکار میسازد. زیرا "حس همبستگی بخصوص" توسط عوامل مشترکی که تشکیل دهنده ملت است (زبان، کولتور، شعور تاریخی، آداب و رسوم، دین و هدفهای سیاسی) بوجود میاید و در جامعه زنده نگه داشته میشود.

در بوجود آمدن هویت ملتها عوامل مشترک دارای اهمیتهای گوناگونی میباشند. بعنوان مثال، صربها و یونانیها علیرغم اینکه صدها سال زیر سلطه امپراتوری عثمانی بودند، دین ارتودکس مسسیحی را بمثابه سمبول ماهیت اتنیکی خویش تلقی میکردند. بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی هنگامیگه در سال 1923 بین یونانیها و تورکها تبادل اهالی انجام میگرفت، تعلق به ملت تورک و یا ملت یونان بودن، تابع خواست شخص و یا زبان او نمیشد، بلکه متعلق بودن این شخص به دین اسلام و یا دین مسیحی شاخص تعین کننده بحساب میامد.

در بیشتر مواقع عامل زبان در بوجود آمدن هویت ملتها اهمیت بیشتری را نسبت به عامل دین بازی کرده است. در این رابطه میتوان به مناسبات مختلف از جمله مناسبات بین آلمانها و لهستانیها را در رابطه با ایالات شرقی پرویس ها و همچنین به منطقه ماورا شلزی و در منطقه بؤو به مناسبات بین چک ها، اسلاوها و آلمانها اشاره کرد. زبان در اتحاد ملی رومانیها نیز عامل اساسی بوده است. ماهیت زبان در تعلق به یک اتینک و یا جدا بودن از آن، وقتی عیان میگردد که انسان در یک کشور بیگانه زبان آن کشور را نمیفهمد. این مسئله در اروپا تا سال 1918 در امپراتوریهای کثرالملله عثمانی، روسیه و هابس بورق وجود داشته است.

در بعضی از مواقع عوامل زبان و دین بصورت مشترک در بوجود آمدن هویت ملی یک اتنیک رل اساسی را بازی میکنند. برای مثال میتوان لهستانیها و یا تا اوایل قرن 19 والون، فلام و هلندیها را در کشور متحد هلند مثال زد. عوامل دین و زبان در سال 1830-1831 سبب فروپاشی کشور متحده هلند و بوجود آمدن دو کشورمستقل هلند و بلژیک شد.

ملت شناس و محقق مشهور انگلیس "ملت" را گروه های انسانی میداند که ، در میان آنها حس Hug-Ston-Waston

همبستگی ، فرهنگ و شعور ملی مشترک موجود میباشد و آنها خویشتن را بمثابه یک جمعیت تلقی میکنند. بعقیده او "ملت موقعی بوجود میاید که، اکثر انسانهای یک جامعه خویشتن را ملت میشناسند و همانند ملت نیز رفتار میکنند" (7).

"ملت – دولت" و "ملت – کولتور"

تاریخشناس مشهورآلمان درتحقیقات خویش راجع به "ملت"هم از"ملت زائیده شده ازFriedrich Meinheke

دولت"  (اشتاتس ناسیون) وهم "ملت زائیده شده از کولتور" (کولتور ناسیون) صحبت میکند. (😎

ماینهکه در تشکیل " ملت زائیده شده از دولت" اصل برابری و یگانگی انسانها و همچنین حق آزادانه فرد و جمع در "تعین سرنوشت خویش" را شرط اساسی میشمارد. در اینجا ماینهکه مخصوصا عقیده تاریخ شناس دینی فرانسه

را که در سال 1882 در رابطه با تعریف ملت میگوید : " وجود یک ملت باید هر روز از خود Ernest Renan

او پرسیده شود" درنظر میگیرد. (9) ارنست رنان در ادامه تعریف خویش میگوید: "ملت جمعیت بزرگی است با حس همبستگی متقابل که درگذشته قربانی داده و درآینده نیز به دادن قربانی حاضراست" . (10)

در رابطه با "ملت زائیده شده از کولتور" (کولتور ناسیون) باید خاطرنشان ساخت که، این ملت نباید حتما صاحب دولت ملی، پول ملی، ارتش ملی و یا ارگانهای دیگر سیاسی باشد. زیرا: وجود عینی عناصر مشترک درجامعه که جزو داده های طبیعت و تاریخ بحساب میایند (زبان، دین ، ادبیات، تاریخ، موسیقی، آداب ورسوم) در تشکیل استروکتور یک ملت کافی میباشند. این ملت بعد از سیاسی شدن و موفق به تشکیل دولت ملی شدن به ملت با دولت (اشتاتس ناسیون) تبدیل میشود. در این رابطه میتوان لهستانیها، آلمانهاو یهودیها را مثال آورد. آلمانیها علیرغم اینکه خود را از اواخر قرن 18 ملت میشناختند، در سال 1871 موفق به تشکیل دولت ملی خویش گردیدند. لهستانیها در سال 1772 بین سه دولت بزرگ یعنی روسیه، اطریش و پرویس تقسیم شدند و در سال 1918 موفق به تشکیل دولت ملی خویش گشتند. (11) . یهودیهای پراکنده در نقاط مختلف دنیا که خویشتن را صاحب اصلی خاک فلسطین میدانستند در سال 1948 دولت ملی خویش یعنی اسرائیل را تشکیل دادند. (12)

در کشوریکه بخواست اکثریت جامعه، "ملت" براساس دولت بوجود میاید، درآنجا انسانها بدون در نظرگرفتن موقعیتهای اقتصادی و اجتماعی خویش شهروند آن کشور محسوب میشوند وافراد بمثابه انسانهای بحد بلوغ رسیده درتمامی شئونات اجتماعی دارای حقوق مساوی میباشند. (13)

با تعریف نهائی از مفهوم "ملت" و اشاره کوتاه به تعریف "ملیت" بسراغ مسئله ایران برویم:

ملت، گروههای انسانیست که عناصر مشترکی را (زبان، کولتور، دین، هدفهای سیاسی) از تاریخ و طبیعت به ارث گرفته، افراد آن با همدیگر پیوند و همبستگی داشته و مصالح مشترک خویش را شناخته اند. این گروه اجتماعی دولت ملی خویش را تشکیل داده و یا خواهان تشکیل آن میباشد. شناختن خویش بمثابه یک ملت و خواست حق تعین سرنوشت بدست خویش برای وجود یک ملت کافیست.

بیشتر اوقات در ادبیات سیاسی اوپوزیسیون ایران، مفهوم "ملت" و "ملیت" بغلط یکسان وهم معنا بکار برده میشود. ملیت در درجه اول به اقلیت کوچک اتنیکی شامل میشود که خواهان حفظ ومحترم شمرده شدن زبان و فرهنگ خویش است و حد اکثر خواست خود را در خودمختاری فرهنگی و سیاسی در چارچوب کشوریکه مسکون آنجاست خلاصه میکند. مشخصه بارز "ملیت" ، دوری جستن از تشکیل دولت ملی میباشد. در اروپای غربی کلمه "ملیت" به تابعیت دولتی نیز گفته میشود. (14)

مسئله ایران

تا اواخر قرن 19 واوایل قرن بیستم اقتصاد سنتی ایران بر پایه مناسبات کشاورزی و دامداری بنا ګردیده بود. این استروکتور در اثر مداخله دولتهای اروپایی بخصوص انګلستان و روسیه شروع به فروپاشی کرد. سرازیر شدن سرمایه خارجی به کشور، ایجاد کارخانجات گوناگون در شهرهای بزرگ، دادن امتیازات فراوان به کشورهای خارجی، تبدیل شدن ایران به کشور نیمه مستعمره و بالاخره بوجود آمدن طبقات نوین اجتماعی سبب پیدایش مناسبات ګاپیتالیستی در کشورګردید. رشد و تکامل دینامیک این مناسبات، تغییرات مهمی را در بخشهای گوناگون جامعه بوجود آورد. انقلاب مشروطیت، تدوین قانون اساسی، تفکیک قوای دولتی، بوجود آمدن احزاب سیاسی وبالاخره تعویض سیستم دولتی از سلطنت به جمهوری اجزائی از تغیرات مهمی هستند که از آن تاریخ تا بامروز در بخش سیاسی جامعه بوقوع پیوسته اند. مناسبات سرمایه داری بخش فرهنگی جامعه را نیز مورد تغییر وتحول روزافزون قرار داد. آشنائی و راه یافتن به دنیای مدرن اروپا، بوجود آمدن روشنفکران غیر مذهبی، ترجمه کتابهای علمی، ادبی و اجتماعی، گسترش مطبوعات، رادیو- تلویزیون ، سینما، ساتلیت و اینترنت ، بخشی از این تغیرات اساسی هستند که امروزه شاهد آن میباشیم.

در کشور ایران مدتهاست که مدارس مدرن، دانشگاهها و مراکز علمی بوجود آمده و مشغول فعالیت میباشند. مدتهاست که میلیونها نفر از تحصیل کرده های دانشگاهی ومتعلق به اتنیکهای گوناگون درشئونات مختلف اجتماعی - اقتصادی مشغول بکار میباشند. مدتهاست که میلیونها کارگر ترک ،کرد، فارس، ترکمن، بلوچ وعرب در صنایع مختلف کشور و در خدمات اجتماعی انجام وظیفه میکنند. از جمعیت تقریبا 74میلیونی کشور بیشتر از 65% در شهرها زندگی میکنند. در دهات تا حدودی تاسیسات مدرن آبیاری، برق، جاده، حمام و بیمارستانها بنا شده ودر حال گسترش میباشند. رفت و آمد بین دهات و شهرها افزایش یافته،اتوبانها، هواپیما و قطارامکان برقراری روابط بین اهالی مناطق مختلف کشوررا با یکدیگر و با کشورهای خارج فراهم آورده اند...

بعبارت دیگر، مدتهاست که در ایران مناسبات کشاورزی و دامداری قرن 19 فروپاشی کرده و جامعه ایران به دنیای سرمایه داری پیشرفته پای گذاشته است. این گذار سبب پیدایش طبقات و قشرهای نوین اجتماعی گردیده وانسانهای متعلق به اتنیکهای گوناگون کشوررا از رعیت و کشاورزو دامدار سنتی به کشاورز صنعتی ، کارفرما، کارگر صنعتی ، کارمند و دانشجوی شهرنشین ارتفا داده است. طوایف و اقوام جامعه ی سنتی ایران نیزمرحله قوم و طایفه و قبیله را پشت سر گذاشته و امروزه بمثابه ملت های بدون دولت، خواهان تشکیل دولت ملی خویش میباشند.

کشور کثیرالملله و سیستم اداری کشور

بنا به دلایل و تعاریف فوق، ایران کشوری است کثیرالملله. درایران بغیر از اقلیت های دینی – مذهبی، ملت های تورک آذربایجان، کردها، بلوچها، فارسها، تورکمنها و اعراب زندگی میکنند. تا بکار آمدن حکومت پهلوی سیستم اداری کشورایران سیستم غیرمتمرکزبود. امورات داخلی دهات، شهرها وایالات توسط انجمنهای محلی و هیاتهای ریش سفیدان، معتمدین و اصناف اداره میشد. وظیفه دولت مرکزی جمع آوری مالیات، حفاظت از امنیت راه ها و پاسداری ازمرزهای کشوربود. بهمین خاطر کشورایران "ممالک محروسه ایران" نامیده میشد.

ناکام ماندن هدفهای دموکراتیک انقلاب مشروطیت و زیر پا گذاشته شدن اصل"انجمنهای ایالتی و ولایتی سبب بروز نارضایتی های عمیق و کوششهای خودمختار طلبانه در بعضی از ایالات کشور شد. تشکیل دولت ملی اذربایجان بدست شیخ محمد خیابانی، جنبش جنگل، تشکیل منطقه خودمختارعربستان بدست شیخ خزعل، جمهوری تورکمنستان بدست عثمان آخوند کوششهائی بودند در راستای حق خودمختاری واداره امورداخلی بدست خود. با سرکار آمدن رضا شاه بنیانگذار سلسله پهلوی پان ایرانیسم و شونیزم عظمت طلبانه زبانی - نژادی (زبان فارسی و نژاد آریائی) جزئی از ایدئولوژی دولتی شد. وجود خلقهای متنوع در ایران نفی، تحصیل بزبان آنها قدغن و تبعیض اقتصادی و سیاسی در دستور کار دولت قرار گرفت. رضا شاه با پشتیبانی انگلستان و با استفاده از قوای نظامی موفق به متمرکز کردن سیستم اداری کشور و تحمیل شرایط استعماری به خلقهای غیرفارس شد.علیرغم این، خلقهای غیرفارس لحظه ای از مبارزه بر علیه استعمارفرهنگی –اقتصادی و کوشش برای تعین حق سرنوشت خویش نکاستند . بطوریکه چند ماه بعد از سقوط رضا شاه و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین ،حکومتهای خودمختار آذربایجان و مهاباد تشکیل شدند. حکومت ملی اذربایجان توانست فقط یکسال حاکمیت ملی خلق آذربایجان را برپا کند و درعرض این مدت کوتاه اقدامات مترقی اجتماعی – اقتصادی انجام دهد.

بنیانگذار حکومت ملی آذربایجان سید جعفر پیشه وری در تاریخ 28 ژانویه 1946 با استناد به "حق تعین سرنوشت ملتها بدست خود" برای برسمیت شناخته شدن حکومت ملی آذربایجان به سازمان ملل مراجعت کرد.

رژیم تهران که هنوزبه نیرومندی ارتش برای تجاوز به اذربایجان مطمئن نبود، متوسل به سیاست نیرنگ و دروغ ماکیاولیستی شد. در 14 ژوئن 1946 بین نماینده دولت تهران مظفر فیروز و رئیس حکومت ملی آذربایجان پیشه وری موافقتنامه 15 ماده ای در تبریزبه امضا رسید. در این موافقتنامه از جمله خودمختاری آذربایجان در کادر دولتی ایران به رسمیت شناخته شد، زبان ترکی زبان رسمی آذربایجان اعلام گردید، آذربایجان دارای ارتش و دارایی مستقل شد و...

علیرغم این موافقتنامه و پیش ازرسیدگی سازمان ملل متحد به درخواست رئیس دولت آذربایجان، واحدهای ارتش دولت مرکزی تحت نظر مستقیم محمد رضا شاه در تاریخ 24 نوامبر 1946 به سوی آذربایجان سرازیر شدند. حکومت ملی آذربایجان سقوط واراضی این دیار به اشغال نیروهای متخاصم ارتش درآمد. هزاران انسان آزادیخواه که خواستی جز اجرای اصل انجمنهای ایالتی و ولایتی وتعین سرنوشت ملت آذربایجان بدست خود نبودند، بدست جلادان رژیم تهران به قتل رسیدند. رژیم پهلوی بار دیگرشرایط استعماری را به آذربایجان تحمیل گرداند و همچنان به سیاست نسل کشی فرهنگی ادامه داد.

در این میان جیره خواران قلم بدست استعمار، حرکت ملی و ضد استعماری آذربایجان را که دارای پایه های عمیق و گسترده اجتماعی بود، ساخته و پرداخته روسها اعلان کرده و ادعا کردند که گویا": فرقه دموکرات آذربایجان میخواست آذربایجان را از ایران جدا و به شوروی الحاق کند و...". اینها برگشتن خانها و زمینداران بزرگ، سوزانده شدن کتابهای درسی به زبان ترکی، قدغن شدن سیستم تحصیلی به زبان ترکی، اعدامها و سربریدنهای وحشیانه ، تجاوز به دختران و زنان و غارت اموال دهقانان را "روز نجات آذربایجان" نامیدند.

حکومت ملی آذربایجان هنگامی تاسیس گردید که کشور ایران تحت اشغال نیروهای متفقین بود. بدون شک، خودداری روسها از تخلیه بموقع آذربایجان و حمایت موقت آنان از حکومت خودمختار آذربایجان سر آغاز جنگ سرد بین دو اردوگاه متخاصم بود . استالین درجستجوی منافع اقتصادی – استراتژی روسیه و احتمالا نقشه تصاحب آذربایجان جنوبی و یا سر کار آوردن حکومتی دست نشانده درآنجا بود. با تمام این تفصیلات اسناد وفاکتهای موجود ثابت میکنند که: اولا رهبران حکومت ملی آذربایجان نیت جدائی از ایران و قبول بندگی استالین را نداشتند و ثانیا اگرهم اینچنین میبود که نبود، آیا گردن نهادن به حاکمیت روسها صدها بار بهتر از ستم رضاشاهی و سیاست استعماری قرون وسطائی رژیم تهران که حتی ابتدائی ترین حق انسانی یعنی تحصیل بزبان مادری را از دست ملت ترک آذربایجان گرفته بود نمیشد؟.

راستی اگر روسها بقول این اقایان آذربایجان جنوبی را تصاحب میکردند ویا درآنجا دولت وابسته به خویش را بوجود میاوردند چه میشد و امروزخلق اذربایجان چه سرنوشتی را دارا بود؟

آیا غیراز این میشد که امروزه آذربایجان صاحب ملت و سرزمین واحدی میبود؟ آیا غیر این میشد که ملت آذربایجان صاحب دولت ملی خویش میگردید؟ آیاغیراز این میشد که زبان و فرهنگ ما آزاد بود؟ آیا غیر از این میشد که ملت آذربایجان صاحب ثروتهای زیرزمینی خود میشد؟ آیا غیر از این میشد که امروزه نمایندگان ملت واحد آذربایجان در مجامع بین المللی جای میگرفتند و....

آری ، غرب پیروز شد و رژیم آپارتاید پهلوی ازبکارگیری ارزشهای دموکراتیک غرب خودداری کرد. استبداد فردی جایگزین حکومت قانون شد و جلوی آزادیهای سیاسی و پیشرفت اجتماعی را گرفت. بیت المال مملکت به مالکیت خصوصی تبدیل گردید و درآمد کشور کلان کلان تاراج شد. هزاران انسان آزادیخواه و عدالت طلب بخاطر مبارزه با دیکتاتوری وبرقراری آزادیهای فرهنگی - سیاسی بقتل رسید. میلیونها انسان ترک ، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن قربانی سیاست ضد انسانی اسیمیلاسیون اجباری شدند. امروزه نیز این سیاست از طرف رژیم جمهوری اسلامی ادامه دارد و همراه این فجایع فرهنگی – اجتماعی فاجعه عظیم اکولوژی با خشک کردن عمدی دریاچه ارومی در انتظارملت آذربایجان است.

درحال حاضراکثریت "روشنفکران" فارس زبان ایران حاضر به دیدن تغییرات عمیق دموکراتیک درسطح دنیا ومنطقه نبوده وهمچنان مشغول تئوری بافیهای نو استعماری میباشند. اینان بجای قبول حق تعین سرنوشت ملتها بدست خود، بجای قبول وجود ملتهای گوناگون درایران، بعوض مبارزه عملی برای حقوق پایمال شده اتنیکهای غیرفارس، بعوض ارائه طرح های مترقی و واقعا دموکراتیک در رابطه با مسئله ملی ، در گفتار و نوشته های قیم منشائه شان به دماگوژیهای ارزان متوسل شده و پی در پی از مقدس بودن "تمامیت ارضی ایران"، "ملت و فرهنگ ایران"، "وحدت ملی ایران" و... صحبت میکنند. ازصفوف اینان چند بازنشسته سیاسی نیز که اتفاقا بزبان ترکی حرف میزنند و ازخواندن و نوشتن بزبان مادریشان بیسواد ماندن را ترجیح میدهند، خویشتن را بعنوان سخنگویان منافع ملت آذربایجان ومتخصصین حل مسئله ملی درایران جا میزنند.

بطور خلاصه درجواب این نوشته ها وتئوریهای نواستعماری باید گفت:

اولا: در ایران ملتی بنام "ملت ایران" وجود ندارد. زیرا بطوریکه در بالا نشان داده شد، شرط لازم برای تشکیل یک ملت واحد در کشور کثیرالملله (دولت- ملت)، دارا بودن فرد و جمع به "حق تعین سرنوشت خویش بدست خود" میباشد. این حق تابحال در ایران وجود نداشته و بطوریکه شاهد آن هستیم مورد قبول طبقه سیاسی وسازمانهای اپوزیسیون جامعه فارس زبان ایران نیز نمیباشد.

ثانیا: در کشورایران اتنیکها از لحاظ اجتماعی - اقتصادی دارای حقوق مساوی نیستند. نمایندگان انتخابی و واقعی اتنیکهای غیرفارس درهیات دولت و اداره سیاسی کشور نقشی را بازی نمیکنند. زبان، فرهنگ و مذهب آنها قدغن و یا تحت فشاردولت مرکزی است. سیاست فرهنگی - مذهبی و در بسیاری از موارد اقتصادی دولت تنها در خدمت منافع اتنیک فارس و مذهب شیعه میباشد. روشن است که ، در چنین کشوری نمیتوان از ملت واحد و یا از وحدت ملی صحبتی بمیان آورد.

واقعیت این است که، در نواحی مرزی ایران با کشورهای همسایه ملتهای تقسیم شده زندگی میکنند. این ملتها برخلاف خواست واراده خود بخاطر جنگها و کشمکشکهای گوناگون سیاسی بدو قسمت تقسیم شده اند. تمایل به جدائی و تشکیل دولتهای مستقل ملی واحیانا وحدت دوباره با بخش بیرونی متعلق به خویش، بین اهالی این مناطق روز به روز در حال گسترش است. سبب این تمایلات را باید هم در تاثیر بخش بیرونی متعلق به خویش که سبب بیداری روزافزون ملی این اتنیکها در کشور ایران گردیده اند و هم در سیاست تبعیض آمیز دولت ایران جستجو کرد. پروسه لاینقطع بیداری ملی و گریز از ایران که آنرا میتوان جبر ویا انتقام تاریخ نامید باعث ترس روزافزون طبقه سیاسی شوونیزم زده فارس زبان ایران گردیده است. این طبقه برای جلوگیری از تشدید سرعت این پروسه که نا گریز به پایان یافتن برتریهای فرهنگی – اجتماعی و اقتصادی اتینک فارس زبان منجر خواهد شد، بهترین پادزهر را در کاشتن تخم کینه بین اتنیکهای غیرفارس مثلا ترکها و کردها ، تشدید اختلافات درونی تشکیلاتهای سیاسی ملتهای غیرفارس و سکوت در مقابل سیاست سرکوبگرانه رژیم قرون وسطائی ایران جستجو میکند . جای تعجب نخواهد بود اگر روزی این طبقه شوونیزم زده را همانطوریکه آقای داریوش همایون میگفت، " بخاطر جلوگیری از تجزیه ایران" بطور علنی در کنار رژیم جمهوری اسلامی ببیینیم.

درایران امروز نقش ملتهای تحت استعمار شگفت فزونی گرفته، موفقیت آنها به مثل معروف "دیر یا زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد". آنها با عزم راسخ برای "حق تعین سرنوشت خویش" مبارزه میکنند و هر روز بندی از زنجیرهای استعمارملی را پاره میکنند.

آیا میتوان ازبخش مترقی و واقع بین اوپوزیسیون اتنیک فارس انتظار داشت که با استواری و شهامت تمام در مقابل شوونیزم فارس و تئوریهای استعماری آن قد علم کند؟ آیا میتوان ازاین بخش انتظار داشت که با ارائه طرحهای مدرن برای همکاری کشورهای منطقه واحیانا تشکیل کنفدراسیون و اتحادیه دولتها افق ها و پرسپکتوهای تازه ای را به نمایش بگذارد؟

ببینیم و قضاوت کنیم!

1- Peter, Alter; Nationalismus: Dokumente zur Geschichte u. Gegenwart eines Phenomens; München 1994; S. 22

2-5- Karl W. Deutsch; Der Nationalismus und seine Alterfnative; München 1992; S. 1-16

6- Max Weber; Wirtschaft und Gesellschaft; Tübingen, 1976; S. 528-530

7- Hug-Stone-Waston; Nations and States; London 1977; S. 5-12

8- Friedrich Meinheke; Weltbürgertum und Nationalstaat; München/Berlin; 1911; S. 1-3, S. 9-13

9- (9-12) Ernest Renan; Was ist eine Nation? In: Neuen und alten Nationalismus: (Michael Jesimann/Hennine Ritter) Leipzig 1993; S. 308-310

10- (13-14) Fischer Maria; Biologismus, Rassismus, Nationalismus; Wien 1995; S. 160; S. 172

احمد امید یزدانی ، برلین  15سپتامبر 2021

۱۴۰۳ آبان ۲۷, یکشنبه

دومعرفی ازکتابی درباره جنبش شورایی درترکمن صحرا

 1-در زیر معرفی قبل از ترجمه کتاب بفارسی از جانب "مرکز مطالعات ترکمن"  

معرفی کتاب جدید درباره جنبش شوراهای تورکمن صحرا منتشر درآمریکا

 تاریخ نشر درمرکز مطالعات ترکمن 2024-08-30 : محقق برجسته و استاد دانشگاه جناب آقای پیمان وهابزاده اثر جدیدشان را به جنبش شوراهای تورکمنصحرا اختصاص داده و کتابشان را به انگلیسی نوشته و منتشر نمودند. ایشان از روی لطف چندین نسخه از اثرشان را به مرکز مطالعات نیز فرستاده است.

شایان ذکر است که این اثر درنتیجه همکاری بین محقق مرکزمطالعات تورکمن آقای آرنه گلی و وهاب زاده صورت گرفته است.%  لینک کوتاه خبر    https://www.turkmenstudy.com/?p=4478

 2-معرفی ازجانب تارنمای( سایت) جدلیه  که ازنشریه گفتمان ترکمنها https://www.turkmenstudy.com/  برگرفته شد

کتاب «برای زمین و فرهنگ: جنبش شورایی خودسامانده ترکمن‌های ایران (۱۳۵۷-۱۳۵۸) ترجمه‌ی محمد صفوی، در اکتوبر۲۰۲۴توسط انتشارات فرنوود درکانادا منتشر شده، راوی فصل کم‌وبیش ناگفته‌ای از تاریخ فرودستان ایران است. این کتاب به بازخوانی جنبش شورایی دهقانان وفرودستان ترکمن‌صحرا درنخستین سال انقلاب اختصاص دارد. این جنبش که سرشار از ابتکارات وآزمون‌ها وخلاقیت‌های مردمی بود برای دوره‌ای حدود یک سال تکوین یافت، اوج گرفت و سرانجام به‌شدت سرکوب شد.

آن‌چه می‌خوانید بخشی از مقدمه‌ی کتاب با عنوان «علیه فراموشی» شامل گزیده‌ی کوتاهی ازمباحث آن است و درادامه نیز برگردان فارسی گفت‌وگوی تارنمای جدلیه با پیمان وهاب‌زاده را می‌خوانیم.

1-بخشی از مقدمه‌ی کتاب «برای زمین و فرهنگ»: دربهمن۱۳۵۷ بذر یک جنبش اجتماعی وفرهنگی منحصربه‌فرد درایران توسط دهقانان وفعالان ترکمن کاشته شد. ساکنان آباء و اجدادی دشت حاصلخیز موسوم به «ترکمن صحرا» درمنطقه‌ای که از سواحل جنوب شرقی دریای خزر به سمت شمال شرقی امتداد دارد آغازگر این جنبش بودند. این جنبش خودگردان و شورایی، پیش از همه وعمدتاً از دهقانان ترکمن آغازشد و گروه‌های مختلف اجتماعی شهرنشین ترکمن و غیرترکمن، کارگران، ماهیگیران، دانش‌آموزان دبیرستان‌ها، و نیز بخش‌های حرفه‌ای درلحظه‌ای تاریخی درطلوع«بهارآزادی»بدان پیوستند.این جنبش که عمری کوتاه داشت اما متحول‌کننده وتأثیرگذاربود در دوره‌ای پرچالش ومخاطره‌آمیز پس از سرنگونی سلطنت پهلوی شکل گرفت.دوره‌ای که امکانات فراوان وباور نکردنی برای ساختن ایرانی آباد و بهتر فراهم شده بود. از سوی دیگر، این جنبش در زمانی شکل گرفت که اسلام‌گرایان حکومتی و الیگارشی در حال ظهورشان هنوز قدرت خود را مستحکم نکرده بودند و نهادها و امکانات لازم برای سرکوب خشونت‌بار جنبش‌های اجتماعی متنوع و رنگارنگ هنوز فراهم نبود.

در دوره‌ای که این لحظه‌ی تاریخی شکل گرفت و توانست به بقای کوتاه مدت خود ادامه دهد، «ایران» دلالت‌گر (دال) شناورِ آزمون‌های اجتماعی خلاقانه و متصورانه‌ی بی‌نظیری بود: تلاش‌هایی جمعی در خودگردانیِ مشارکتی و ساماندهی اجتماعی نیمه‌مستقل (در مقابل نهادهای سلسله‌مراتبی، استعماری، وساختارهای قدرت مسلط). در دوره‌ی انتقالی و گذار که یک دیکتاتوری فروپاشیده و دیکتاتوری دیگر هنوز مشت سنگین خود را فرود نیاورده بود، کارگران، معلمان، دانشجویان، کارمندان دولت، دهقانان، و اقلیت‌های ملی به اصیل‌ترین شکل خودگردانی مردمی، یعنی به برپایی شوراها، روی آوردند.

این کتاب یک «ضدتاریخ» را ارائه می‌دهد و راوی تجربه‌ی عظیم ترکمن‌های ایران است که درچهار دهه‌ی گذشته به فراموشی سپرده شده است. با تأمین بودجه و ترویج آثار گوناگون «پژوهشی» که در واقع تبلیغات حکومتی را منعکس می‌کنند، حکومت این جنبش [شورایی ترکمنان] را به‌عنوان یک اغتشاش قومی تحت تأثیر مارکسیست‌های حیله‌گر مورد تمسخر قرار می‌دهد[…] واغلب ازاین تلاش مردمی با کلام تحقیرآمیز («غائله» یا «فتنه») نام می‌برند.مانند هر تاریخ‌نگاریِ ایدئولوژیک، نقطه‌ی شروع منابع مورد تأیید دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی حق‌به‌جانب بودنِ ذاتیِ اسلام‌گرایان و حکومت اسلامی است. به این ترتیب، تمام تلاش‌ها در راه تصور جمعی عدالت اجتماعی، بدیل‌های دموکراتیک، و مقاومت مشروع در برابراستثماروقدرت خودکامه به نقصان‌های درونیِ این جنبش‌ها و توطئه‌ی خارجی نسبت داده می‌شود. این گونه تاریخ‌نگاری همزمان رفتار سرکوبگرانه‌ی حکومت علیه جنبش‌های اجتماعی پس از انقلاب را هم توجیه می‌کند وهم کمرنگ جلوه می‌دهد.

ازسوی دیگر نیز «چپ» ایران توجه تحلیلی و شایسته‌ای به جنبش بزرگ شورایی ترکمن صحرا نکرده است. تنها شمار اندک اما مهمی ازخاطرات کادرهای فدایی وکنشگران ترکمن که در آن زمان درمنطقه فعال بودند منتشر شده‌اند، اما حتی همین خاطرات هم عمدتاً بر دو درگیری مسلحانه در منطقه تمرکز می‌کنند، به‌طوری که جزئیات این درگیری‌ها بر تمام کوشش‌های این جنبش در یک سال عمر خود سایه افکنده است. […]

راویان برخی از این خاطرات، تاریخ را از پس‌به‌پیش روایت می‌کنند، یعنی روایت‌های مربوط به گذشته را با معیارها و مواضع امروزی خود درمی‌آمیزند.[…] این نمونه‌ای است ازحافظه‌ای تاریخی که به نفع ارزش‌ها و مشروعیت سیاسی امروز خود را پاک می‌کند. این گونه خاطره‌نگاری‌ها تحت تأثیر این واقعیت هستند که جنبش شکست خورده است وهیچ کس نمی‌خواهد میراث‌دار شکست باشد. یک مورد استثنایی در روند نام‌برده مجموعه‌ای تازه منتشر شده از اسناد دو جلدی مربوط به این جنبش است که توسط پژوهشگر خستگی‌ناپذیر ترکمن آرنه (امین) گُلی گردآوری شده و در تبعید توسط «مرکز تحقیقات ترکمن» منتشر شده است. […] این اسناد دو جلدی در مورد جنبش ترکمن‌ها (و منابع دیگر که توسط آقای گُلی گرد آمده‌اند)‌، ویک نمونه‌ی صادق از«کارِ دل» هستند، را می‌بایست به عنوان منبع اصلیِ حاوی اسناد و گزارش‌ها ومصاحبه‌ها وبیانیه‌های مطبوعاتیِ جنبش شورایی ترکمن در نظر گرفت. نهادهای ترکمن، روزنامه‌ها، بیانیه‌های مطبوعاتی دولتی، وتحلیل‌گران چپ و حتی گروه‌های اسلامی همگی این مجموعه‌ی اسناد را ارزشمند خواهند یافت. در کنار پژوهش این کتاب، این مجموعه از اسناد جایگاهی است علیه فراموشی، علیه کم‌ارزش جلوه دادن این جنبش مردمیِ به‌حاشیه رانده شده توسط جریان غالب در تاریخ‌نگاری ایران مدرن. این مجموعه‌ی اسناد به من وسایر پژوهشگران اجازه می‌دهند تا دیدگاهی ارزشمند از درون خود جنبش کسب کرده ودستاوردهایش وهمچنین چگونگی دریافت جنبش از سوی جامعه ودر رسانه‌های حکومتی آن زمان را بفهمیم. با این همه، متأسفانه درباره‌ی چالش‌ها واختلاف‌های درون جنبش ونیز درمورد سیاست ادغام [assimilation] جنبش توسط جمهوری اسلامی منابع بسیار اندکی وجود دارد. از‌این‌رو، مطالعه‌ای از این نوع همواره این ریسک بالقوه را نیز دارد که جنبش را یک‌صدا وتک‌لختی جلوه دهد، امری که تلاش کرده‌ام درتوانم وتا آنجا که منابع اجازه می‌دهند، با مراجعه‌ی تطبیقی به منابع گوناگون، ازآن پرهیز کنم. درپایان اما، من هم براساس پژوهشم ناگزیر روایت خودم را ازاین جنبش برمی‌سازم، اما با تأکید می‌گویم که هیچکس نمی‌تواند درتاریخ‌نگاری حرف آخر را بزند. تاریخ همیشه به تفسیرهای گوناگون بازاست، وبه همین ترتیب است که زندگی تاریخ ادامه می‌یابد و[رویداد تاریخی] الهام‌بخش نسل‌های آینده برای شرکت در پروژه‌های ناتمام نسل‌های گذشته می‌شود. امیدوارم این کتاب نیز اثری الهام‌بخش برای کوشندگان جوان درایران باشد.

ماه‌های دگرگونی‌ساز پس از انقلاب ۱۳۵۷ فرصت تاریخی نادری را برای اقلیت ترکمن در ایران فراهم کردند تا رؤیای دیرینه‌ی خود را تحقق بخشند: اعمال اراده‌ی ملی به‌عنوان یک مردم، جنبشی با هدف خود‌بیانگری فرهنگی و احیای زبان و همچنین خودگردانی به شیوه‌ی ویژه‌ی خود که هم بر آداب و رسوم ترکمنی و هم بر روش‌های مدرن استوار و پذیرای مشارکت و همفکری باشد و دربرگیرنده‌ی همه‌ی مردم، و بالاتر از همه زندگی بهتری را به ارمغان آورد. به این ترتیب، جنبشی ظهور کرد که همزمان برای احیای فرهنگی و برای عدالت اجتماعی بود و [حل] مسئله‌ی زمین در قلب آن جا داشت. جنبش شورایی ترکمن صحرا نمودارگر تمام خواسته‌ها و ارزش‌هایی بود که حکومتی که در پی انقلاب شکل گرفت نمی‌توانست و هرگز نتوانست باشد. در تاریخ معاصر ایران این جنبش اجتماعی به دو دلیل برجسته بود: یکی به دلیل گستردگی و مشارکت مردمی در آن، و دوم به دلیل داشتن دیدگاه رادیکال، پیچیده، و دربرگیرنده‌ی آن.

همین دو ویژگی غفلت پژوهشگران نسبت به این جنبش را شگفت‌انگیزتر می‌کند. در واقع، پژوهشگران ایران مدرن آشکارا نقشی مهم در به فراموشی سپردن این جنبش ایفا کردند. در پُر‌خواننده‌ترین تاریخ‌نگاری‌های عمومی ایران مدرن نامی از این جنبش نیست […] و در شمار انگشت‌شماری تنها اشاره‌ای گذرا به جنبش وجود دارد […]، هرچند که این تاریخ‌نگاران مدافعان حقوق اقلیت‌ها هم باشند […]. جالب آن‌که کتابی که موضوعش تاریخ چپ ایران است، تنها اشاره‌ای کلی به جنبش ترکمن صحرا، آن‌هم در حد یک پاراگراف، می‌کند […]. تنها استثنا در این روند مقاله‌ای‌ست که در ماه‌های فعالیت جنبش در دوماه‌نامه‌ی نیو لفت ریویو [سال ۱۳۵۸] منتشر شد. منصفانه است بگوییم تداوم غفلت و بی‌اعتنایی تحقیقی هاله‌ای از سکوت را بر این جنبش و دیگر جنبش‌های اجتماعی که در چارچوب معرفت‌شناسی (اغلب شرق‌شناسانه؛ اورینتالیستی) تاریخ‌نگاری جریان اصلی جای نمی‌گیرند، تحمیل کرده است.

این گونه حذف‌ها پیامدهای آموزشی روشنی دارند. من می‌پرسم که چگونه چنین سکوت‌هایی دیدگاه‌های دانشجویان تاریخِ ایران، و درک آنها از پویایی دگرگونی‌ در کشوری که تا به امروز مردمش به سرپیچی و مقاومتِ خستگی‌ناپذیر شهرت دارند و سرکوب می‌شوند، را کِدر خواهد کرد؟ ایران مدرن سرزمین جنبش‌های اجتماعی بی‌پایان برای عدالت اجتماعی و دموکراسی است. یکی از دلایل چنین حذف‌ها و نادیده گرفته شدن‌های جنبش‌های اجتماعی آنست که تاریخ‌نگاران سیاست ایران عمدتاً در یک نگاه معرفت‌شناختی خاص دچار سکون شده‌اند و نگاه و تمرکز علمی و پژوهشی آنها منحصراً معطوف است بر منابع رسمی ونهادیِ قدرت سیاسی که حکومت مدرن آن را نمایندگی می‌کند. چنین پژوهش‌هایی شیفته‌ی بررسی قدرت حکومتی به‌عنوان نهادی با عاملیت امتیازمندانه هستند وبر آن تمرکز می‌کنند. به همین سبب، مطالعه‌ی نیروی زاینده‌ی جنبش‌های اجتماعی همواره زیرنهشت تحقیق درباره‌ی نهادهای رسمی حکومت‌ها قرارگرفته‌ است. البته آثار آصف بیات […] دیدگاه‌های تازه ومتفاوتی را نسبت به گرایش نام‌برده نشان می‌دهند. این کتاب دربرابر وسوسه‌ی مسلط وریشه‌دار[معرفت ‌شناختی] که برنهادهای رسمی وامتیازمند قدرت تمرکز می‌کند مقاومت کرده وازخوانندگان دعوت می‌کند تا به‌جایش بر مردم وکنشگران جنبش‌های اجتماعی که برسازندگان اصلی سیاست هستند وبرابتکارات و خلاقیت آنها تمرکز کنند.

مطالعه‌ی جنبش ترکمن‌صحرا تا پیش از این انجام نشده بود. جنبش شورایی ترکمن به مدت یک سال بر پای خود ایستاد تا سرانجام توسط حکومتی که از ابتدا فعالانه در پی نابودی این جنبش اجتماعی بود ناکام ماند. این آزمون اجتماعی از پس دو درگیری مسلحانه‌ی تحمیلی، تجاوز خصمانه‌ی بلندمدت به منطقه، وسپس یک روند طولانی ادغام اجباری [شوراها] سرانجام ناکام ماند.

2- گفت‌وگوی «جدلیه» با پیمان وهاب‌زاده

جدلیه: انگیزه‌ی شما برای نوشتن این کتاب چه بود؟

پاسخ سرراست این است: اصالت این جنبش خودسامانده مردمی، وبا نگاه امروزی به این جنبش که درگذشته رخ داد، منش و کاراکتر «پیش‌بینانه‌ی» آن؛ این واقعیت که برخی ازجنبش‌های اتونومیست (خودگردانانه‌ی) تاریخی‌-جهانی در زمانه‌ی ما که ازطریق مشارکت مردمی پدید آمدند و تاکنون توانسته‌اند اتونومیسم خود را حفظ کنند، شباهت‌های چشمگیری به جنبش فراموش شده‌ی مردمی دهقانان ترکمن صحرا درسال ۱۳۵۷ دارند.

در روزهای پس ازانقلاب ۱۳۵۷، جامعه‌ی ایران شاهد تجربه‌ها وآزمون‌های یگانه و کم‌همتایی در زمینه‌ی بسیج اجتماعی، همکاری و همیاری، وخودسامان‌دهی مردمی وتلاش برای دموکراسی وعدالت اجتماعی بود. به‌راستی، سال‌های ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ یک دوره‌ی پژوهش‌نشده وشایسته‌ی تحقیق و بازخوانی هستند. این دوره‌ای است که شاهد شکل‌گیری بسیاری از تجربیات خلاقانه‌ی اجتماعی وسیاسی بودیم وحکومت تازه به قدرت رسیده هنوز کم‌توان بود.

دراین دوره‌ی ویژه است که جنبش مردمی و خودسامانده اقلیت ملی ترکمن‌ها درمنطقه‌ی خزر وشمال شرقی ایران همچون یک مبارزه‌ی اجتماعی جذاب نمودار شد. دهقانان ترکمن زمین‌های کشاورزی خود را بازپس گرفتند و تقسیم کردند والبته برای فرهنگ ترکمن وخود‌گردانی ملی درچارچوب ایران فدرال مبارزه کردند. دراین‌جا می‌خواهم اشاره کنم که بیشتر تلاش ‌های مردمی وخودانگیخته در دوران پس ازانقلاب وپیش از آنکه حکومت روحانیان شیعه قدرت خودرا(درحدود سال ۱۳۶۱) تثبیت کنند، ازدید تاریخ‌نگاران سیاسی ایران که عمدتاً نگاه اوریانتالیستی (شرق‌شناسانه) وحکومت‌بینانه دارند، نادیده گرفته شده است!

از‌این‌رو، به نظر می‌آید که دانش واسناد ارزشمند درمورد ترکمن‌ها و دیگر جنبش‌های اجتماعی پس ازانقلاب از میان رفته باشند. این کتاب تلاش می‌کند این جنبش فراموش شده را زنده و بازخوانی کند.

جدلیه: این کتاب به‌طور ویژه به چه موضوع‌ها و مسایلی می‌پردازد؟ جنبش شورایی دهقانان ترکمن پاسخی مستقیم به سلب مالکیت استعمارگرایانه در زمان سلطنت پهلوی بود. این روند از دهه‌ی ۱۹۲۰ (۱۲۹۹به بعد) آغازشده بود. وضعِ قوانینِ جدیدِ ثبتِ املاک به این انجامید که زمین به سرمایه بدل گردد (و«سرمایه ‌داری زمین‌دار» ایجاد شود) که درنهایت کشورایران را به‌عنوان عضو پیرامونی وارد مدارسرمایه‌داری جهانی ازمسیر صنعتی شدن با حمایت دلارهای نفتی، و به‌ویژه پس از اصلاحات ارضی در دهه‌ی ۱۹۶۰ (دهه‌ی ۱۳۴۰)- می‌کرد.

در روند طولانی ثبت زمین‌های کشاورزی توسط حکومت، مردم ترکمن که برای سده‌ها روی زمین‌های آباء و اجدادی خود به کشاورزی و دامداری مشغول بودند، به‌طور نظام‌مندی از ابزارهای معیشتی خود محروم شدند. زمین‌های کشاورزی بزرگ متعلق به ترکمنان، با مساحت ۱۶۳۷۵ کیلومتر مربع (در مقایسه: بیش از نیمی از کشور بلژیک) دریکی ازحاصلخیزترین فلات‌ها و زمین‌های کشاورزی درجغرافیای عمدتاً خشک ایران است. افزون براین، ترکمن‌ها ازسیاست فرهنگی تبعیض‌آمیز و«فارسی‌سازی» دوران پهلوی رنج می‌بردند، سیاستی که زبان‌ها و آداب و رسوم غیرفارسی را ممنوع کرده بود.

درترکمن صحرا به‌طور سنتی زمین‌های کشاورزی عمدتاً درمالکیت روستا بود، ومالکیت خصوصی [به شکل مدرن آن] بر زمین‌های کشاورزی عموماً وجود نداشت. امور روستاها ازطریق شورای ریش‌سفیدان معروف به «یاشولی» یا «آق سقال» اداره می‌شدند. زمین‌خواری وسلب مالکیت هردو سنت دیرینه‌ی ترکمنان را نابود کرد، ومردم ترکمن مالکیت زمین‌های حاصلخیز خود را، که به نام خانواده‌ی سلطنتی، تیمسارهای عالیرتبه‌ی ارتش شاهنشاهی، وسرمایه‌دارهای شهرنشین غیرترکمن ثبت شده بود، از دست دادند.

چند روز پس ازانقلاب ۱۳۵۷، به دلیل فرارمالکان ازمنطقه وازکشور، برخی از دهقانان ترکمن توانستند زمین‌های آباء و اجدادی خود را بازپس بگیرند. در ماه‌های پیش از انقلاب، روشنفکران ارگانیک ترکمن که درارتباط با مردم محلی و بومی ترکمن بودند، انجمن‌های فرهنگی و سیاسی را پایه‌ریختند. بیشتر این روشنفکران ازهواداران سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بودند. این سازمان دراصل یک گروه چریکی شهری مخفی ومارکسیست بود. این گروه درسال۱۳۵۰ اعلام موجودیت کرده ودرآن زمان [ماه‌های انقلابی ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷] مبارزه‌ی مسلحانه را کنار گذاشته بود ودرپی آن بود که مانند یک حزب سیاسی در صحنه‌ی سیاسی ظاهر شود.

درهمان برهه‌ی زمانی، روشنفکران بومی ترکمن به یاری دهقانان ترکمن صحرا شتافتند و طی چند هفته سیستم شورایی پیچیده‌ای ایجاد کردند که در سراسر ترکمن صحرا گسترش یافت. شوراهای مردمی خودسامانده در روستاها و شهرها شکل گرفتند و شوراهای قالیبافان، زنان، وماهیگیران نیز با کمک دو سازمان اصلی ترکمن‌ها [«ستاد مرکزی شوراهای ترکمن صحرا» و «کانون فرهنگی-سیاسی خلق ترکمن»] سازماندهی شدند. جنبش از طریق شوراها اقدامات جدی وتأثیرگذاری برای بهبود وضعیت زنان ترکمن درمنطقه انجام داد. با این‌که نیروهای شبه‌نظامی وابسته به حکومتِ نوپا درمنطقه حضور مستمر داشتند، اما دشت ترکمن به یک منطقه‌ی نیمه‌‌خودگردان تبدیل شده بود و دو نهاد شورایی اداره‌ی امور را خارج از کنترل قدرت مرکزی به گونه‌ای عملی (دو‌فاکتو) در دست داشتند.

ترکمن‌ها خواستار فدرالیسم درایران وخودگردانی برای ترکمن‌ها بودند. سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران، محبوب‌ترین سازمان چپ‌ گرای ایران و دومین حزب سیاسی پرهوادارِ غیرحکومتی بود. در آن زمان مشخص، این سازمان به حمایت از جنبش ترکمنان برخاست و [و با استفاده از نشریات و نفوذش] ایده‌ها و آرمان‌ها و برنامه‌های جنبش شورایی ترکمن‌های ایرانی در سراسر کشور ترویج کرد.

ترکمن‌ها زمین‌ها را به‌عنوان اموال عمومی متعلق به کشاورزان پس گرفتند وآن را به شیوه‌ی جمعی ازطریق شوراهای منتخب (نه شورای سالمندان و ریش‌سفیدان) مدیریت کردند. کنشگران میدانی به دهقانان دراجرای امور روزمره کمک می‌کردند. جنبش شورایی ترکمنصحرا دراوج محبوبیت خود درپاییز۱۳۵۷ عملاً بسیاری ازامور مربوط به جمعیت نیم‌میلیونی تا هشتصد هزار نفری نفریِ ساکنان منطقه را مدیریت می‌کرد. ازطریق شوراها، یک ساختار سه‌لایه، پُرظرافت، و پیچیده‌ی مشارکتی و دموکراتیک برای تصمیم‌گیری‌های مردمی برپا شده بود.

حکومت نوپای اسلامی نمی‌توانست این تجربه‌ی نوین زندگی جمعی و دموکراتیک را تحمل کند. به همین سبب، در فروردین ۱۳۵۸درگیری مسلحانه‌ای را بر ترکمن‌ها تحمیل کرد. اما با درایت و هوشیاری رهبران ترکمن این درگیری پس از چند روز پایان یافت. نکته‌ی قابل‌توجه این است که اسلام‌گرایانی که پیش از پیروزی انقلاب وعده‌ی عدالت اجتماعی را داده بودند، با مالکان و زمینداران علیه شوراهای دهقانی ترکمن‌ها متحد شدند. از این زمان تا بهمن ۱۳۵۸، با وجود ناملایمات و دسیسه‌های عناصر چماقدار و مسلح وابسته به زمینداران و حکومت، عناصر مسلح حکومتی که پیوسته باعث ایجاد هرج‌و‌مرج و آشفتگی اوضاع و کشتن روستاییان می‌شدند، جنبش شورایی ترکمن صحرا گسترش یافت. در بهار و پاییز ۱۳۵۸، دهقانان ترکمن به شیوه‌ی جمعی و مشارکتی گندم و سبزیجات و دیگر محصولات کشاورزی را برداشت کردند.

دربهمن ۱۳۵۸، حکومت با زیرکی دومین درگیری مسلحانه را برترکمن‌ها تحمیل کرد وبا مشتی سنگین ومسلحانه بر ترکمن صحرا فرود آمد. چهار رهبر ترکمن [شیرمحمد درخشنده توماج، عبدالحکیم مختوم، طواق محمد واحدی و حسین جرجانی] را ربودند و به قتل رساندند و به این ترتیب جنبش خودسامانده مردم ترکمن را به شکست و نابودی کشاندند. شوراهای دهقانی توسط حکومت تصاحب شدند وقبل از این‌که عملاً ناپدید شوند، حکومت شوراهای خودگردان دهقانان ترکمن را به‌تدریج به نهاد‌های وابسته به نام «شورای اسلامی» بدل کرد. اراضی کشاورزی ترکمن‌ها توسط حکومت مصادره یا خصوصی شدند.

کتاب با تأمل بر برخی تجربه‌های جهانی شوراها- به ویژه شوراهای کارگری- آغاز می‌شود. پس ازآن به بررسی موضوع زمین می‌پردازد. کتاب مسئله‌ی زمین را با تشکیل حکومت مدرن درایران و سیاست مدرن‌سازی استعماری مرتبط می‌کند، فرایندی که شامل ایجاد قوانین ثبت اسناد واملاک و اصلاحات ارضی شد. این روندها تأثیرات منفی و ناسازگاری بر مردم ترکمن داشت. پس از شناخت این زمینه‌های تاریخی کتاب با بیان جزئیات به جنبش شورایی ترکمن صحرا، شکل‌گیری آن درسال ۱۳۵۷ و اوج شکوفایی باورنکردنی آن وسرانجام شکست جنبش توسط حکومت درسال ۱۳۵۸ می‌پردازد. سرانجام کتاب با ارائه‌ی ارتباط‌های مفهومی میان این جنبش ودیگرجنبش‌های خودسامانده امروزی پایان می‌یابد.

جدلیه: این کتاب چگونه به کارهای پیشین شما مربوط می‌شود وچگونه ازکارهای پیشین فاصله می‌گیرد؟

یکی از حوزه‌های پژوهشی من تاریخ سیاسی واندیشه‌ی چپ در دهه‌های۱۳۴۰ و۱۳۵۰ است. پیش از برای زمین و فرهنگ، چهار کتاب وشماری مقاله‌ی پژوهشی دراین زمینه نوشته‌ام و به روندهای چپ رزمجو دراین دوره پرداخته‌ام. ازاین‌ها، سه کتاب درباره‌ی سازمان‌ها و شخصیت‌ها‌ی سیاسی چپ هستند، حال آن‌که کتاب دیگرم، هنر سرپیچی، به رابطه‌ی دیالکتیک میان هنر و مبارزات دهه‌های چهل وپنجاه خورشیدی پرداخته است. مطالعه وپژوهش درمورد شورای دهقانان ترکمن صحرا کتاب مناسبی برای مطالعه‌ی این دوره‌ی تاریخی و سیاسی چپ در دهه‌ی ۱۳۵۰ است.

اما نسبت به آثار پیشینم، کتاب برای زمین و فرهنگ نقد جدی‌تری از مدرنیزاسیون استعماری-سرمایه‌داری درایران را ارائه می‌دهد. با «طبیعی‌زدایی» [عادی‌زدایی] از مفاهیم «مدرنیزاسیون» و«توسعه»، وبا تمرکز بر روند بلندمدت سلب مالکیت ازترکمنهاومحروم کردن آنان از سرزمین و فرهنگ‌شان، کتابم تلاش می‌کند تا قربانیان مدرنیته‌ی استعماری را ازنو زنده کند.

با استفاده از ادبیات جنبش مردم ترکمن مفهوم «اجدادیت» (ancestrality) را ساخته‌ام. مردم ترکمن باور داشتند که حق آنها بر زمین‌هایشان یک حق «آباء واجدادی» است واین حق مقدم برقوانین ثبت املاک واراضی حکومتی است. «اجدادیت» با مفهوم «بومیت» (indigeneity) به‌عنوان یک رابطه‌ی اخلاقی با سرزمین هم‌خانواده است. این کتاب «ارتباط» جنبش ترکمن صحرا با جنبش‌های امروزی مردمان بومی را نشان می‌دهد. با نگاهی به گذشته، جنبش ترکمن‌ها در ایران جنبش زاپاتیست‌ها درمکزیک وجنبش خودگردان روژاوا درسوریه را «پیش‌بینی» می‌کند.

جدلیه: امیدوارید چه کسانی این کتاب را بخوانند وانتظار دارید این کتاب چه تأثیری داشته باشد؟

کتاب برای خوانندگان جهانی نوشته شده است. امیدم آنست که دانشجویان، پژوهشگران تاریخ معاصر ایران، وعلاقمندان به جنبش‌های مردمی، دهقانی، وخودگردان مخاطبان این کتاب باشند. کتاب به شکل روایی نوشته شده است و تاریخ جنبش ترکمن صحرا حتی پیش از شکل‌گیری آن وازسال ۱۹۲۰ [۱۲۹۹وقوانین جدید مالکیت] پیگیری می‌کند تا می‌رسد به سال ۱۳۵۷ و چندین جنبه‌ی مطالعه نشده از فضایی که بلافاصله پس از انقلاب ایجاد شد را آشکار می‌کند. امیدوارم کتاب مورد توجه آنانی که به این موضوع علاقمند هستند وآن تجربه [ترکمن صحرا] را سودمند می‌دانند، قرار گیرد. آرزویم آنست که خوانندگان به تنوع اندیشه‌ها و تلاش‌های جنبش چپ ایران بها دهند – تلاش‌هایی در راه دموکراتیزه‌سازی وبرای عدالت اجتماعی که پس از تثبیت قدرت حکومتی از دست رفتند.

جدلیه: جنبش شوراهای ترکمن چه دستاورد وپیامی برای زمانه‌ی کنونی ما دارد؟

جنبش شورایی دهقانان ترکمن جنبش بی‌همتای خودانگیخته‌ی مردمی بود که ازلحاظ اقتصادی وفرهنگی ازتوسعه‌ی استعماری - سرمایه‌داری صدمه دیده بودند. یک جنبش احیای فرهنگی بود که راه‌حل‌های عملی مانند مالکیت جمعی زمین و تبدیل زمین به ملک عمومی و مدیریت امور مردم از طریق شوراهای دموکراتیک و مشارکتی در یک سیستم نیمه‌خودگردان را ارائه داد. به داوری من، این دستاورد می‌تواند نقشه‌ی راهی برای انسان آینده باشد، راهی که ما را به فراسوی ساختار سه‌گانه‌ی سرکوب، یعنی حکومت مرکزی، سرمایه‌داری، و پدرسالاری هدایت می‌کند.

جدلیه: این روزها به چه پروژه‌ای می‌پردازید؟ این روزها درحال نوشتن کتابی هستم که مرا به عنوان یک نظریه‌پرداز اجتماعی به ریشه‌های [تربیت فکریم در] پدیدارشناسی باز می‌گرداند. سال‌هاست که می‌اندیشم چرا اندیشه‌ی انسان‌باوری جهانشمول (universal humanism) مداوماً درجهان – به ویژه در درگیری‌های خشونت‌بار والبته درتراژدی بی‌پایان درغزه توسط ماشین جنگی اسرائیل – ناکام مانده است. رویکردهای معمول (به‌درستی) سیاست‌های جهانی، یکجانبه‌گرایی (unilaterialism)، وناکامی در دفاع از حقوق بشر جهانشمول در درگیری‌ها وموقعیت‌های مانند آن را سرزنش می‌کنند. ولی از دیدگاه من این رویکردها معلول را به جای علت گرفته‌اند. در کتاب در دست نوشتنم به پدیدارشناسی مفاهیم انسان و انسان‌باوری (اومانیسم) می‌پردازم و به گونه‌ای انتقادی پیوند میان اومانیسم و خشونت را بررسی کنم. کتابی تئوریک و ضدشهودی (counter-intuitive) است. رویکردم دراین کتاب پدیدارشناسانه است، اما از ادبیات تئوریک پسااستعماری که منتقد معرفت‌شناسی‌های استعماری واروپا محورانه است نیز استفاده خواهم کرد.%

 معرفی نویسنده : پیمان وهاب‌زاده استاد جامعه‌شناسی دردانشگاه ویکتوریا درکانادا است. پژوهش‌های وی در زمینه‌ی نظریه‌ی اجتماعی کلاسیک و معاصر و به‌ویژه فلسفه‌ی قاره‌ای و پدیدارشناسی، جنبش‌های اجتماعی، تبعید، خشونت، مطالعات ایرانی وادبیات فارسی هستند. کتابها ومقاله‌هایش در مورد تاریخ چپ ایران پس از دهه‌ی ۱۳۴۰ و نظریه‌هایش درمورد جنبش‌های اجتماعی، خشونت و خشونت‌پرهیزی، و نقد حقوق بشر هستند.‌ وی نویسنده‌ی ۸ کتاب پژوهشی و بیش از۷۰ مقاله ونیز ویراستار۲ کتاب است. ازجمله‌ی آخرین کتاب‌هایش به انگلیسی هنر سرپیچی: فرهنگ مخالفان و مقاومت مسلحانه در ایران دهه‌ی ۱۳۵۰(۲۰۲۲)و خشونت و خشونت‌پرهیزی: گذرهای مفهومی درتقابل‌های شبح‌گونه(۲۰۱۹) هستند. کتاب او اودیسه‌ی چریکی۲۰۱۰) (درموردتاریخ و نظریه‌های چریک‌های فدایی خلق) اخیراً به فارسی برگردانده و به صورت مجازی و رایگان منتشر شده است.تازه‌ترین کتاب وی «بدیل خشونت‌پرهیز» است که به زبان اسپانیایی منتشر خواهد شد.وی همچنین نویسنده‌ی ۹کتاب شعر وداستان کوتاه وخاطرات ونقد ادبی به فارسی است. نوشته‌ها وگفت‌وگوهای وی به انگلیسی، فارسی، اسپانیایی، فرانسه، کوردی، و آلمانی ترجمه شده‌اند.% 

*برگرفته از نشریه گفتمان ترکمنها https://www.turkmenstudy.com/