۱۴۰۳ اسفند ۲, پنجشنبه

در مونیخ چه گذشت -بهزاد کریمی

درتبیین داستان دعوت رضا پهلوی به کنفرانس مونیخ وپس گرفتن آن

بهزاد کریمی، 19فوریه 2025 –یکم اسفند 1403 : کنفرانس سالانه‌ی مونیخ درحال تدارک بود که دفتر آقای رضا پهلوی با سر و صدا خبرداد «شاهزاده» هم جزو مدعوین به آن‌است. مقامی از برلین اما، واحتمالا بر اثر فشارهای تهران به دولت آلمان، با ریختن آب پاکی بر آتش هیجان درطیف سلطنت، اعتبار چنین دعوتی را رد کرد. این اقدام دولت آلمان اعتراض وخشم شخص مدعو و مشاورانش را برانگیخت و کار به صدور اعتراضیه‌های علنی کشید. چند روزی از تلاش‌های پشت پرده برای ابقای دعوتنامه نگذشته بود که گردانندگانی از کنفرانس، دعوتنامه از «ولی‌عهد» را باقی به قوت اعلام داشتند و این طیف را دلشاد کردند.

اما مرکب تاکید دوباره بر دعوت هنوز خشک نشده بود که وزارت خارجه‌ی آلمان با زدن حرف آخر، حضور اقای پهلوی در این کنفرانس را منتفی دانست. بدین‌سان بخش مهم برنامه‌ی ارایه‌ی برآمدی پر پژواک در متن یک کنفرانس بین المللی به‌هم ریخت، بی آن‌که البته بخش دیگرش از اجرا بازماند. آن بخش که، به تجمعات طرفداران سلطنت چه آمده و چه آورده شده از چند شهر اروپا به آلمان و سویس اختصاص داشت، تا «شاهزاده» از آن‌ها احساسات «کینگ رضا پهلوی» تحویل بگیرد و بر متن آن پاسخ مبتنی بر: درخواست شما برای «رهبری دوره گذار» در «انقلاب ملی و دمکراتیک» را می‌پذیرم!

اعلام دعوت از رضا پهلوی به چنین کنفرانسی و رد آن، ولی مُهر بر دو واقعیت کوبید و نشان داد که تامل بر آن‌ها ضرورت بسیار در فهم چیستی وضعیت سیاسی ایران و ایران محاط در جهان کنونی دارد.

یک این‌که رکن اصلی سیاست عمده‌ی طیف سلطنت برای بازگشت به قدرت، تحولاتی است که در آمریکا و غرب می‌گذرد. از نظر این طیف، همانا از خارج است که می‌توان و باید به داخل رسید تا بر اریکه‌ی قدرت نشست. دم زدن این طیف از جنبش اعتراضی در داخل و مبارزات مدنی جامعه، فقط پشتوانه‌ و دقیق‌تر پوششی است برای پیشبرد مشی‌ای که سوخت خود را اساساً از قدرت‌نمایی‌های خارجی می‌گیرد.

تصادفی نیست که از زمان قطعی شدن انتقال ریاست بر کاخ سفید آمریکا به ترامپ، دور تازه‌ای از تحرکات درطیف پهلوی‌پرستان رو آمده‌است و ذوق و شوق در آنان برانگیخته‌است. آن‌ها امیدوار به نقش افرینی ترامپ و نتانیاهو علیه جمهوری اسلامی به‌منظور تنش‌زایی هر چه بیشتر هستند؛ به وجدآمده از وضعیت تازه و دیدن خواب رسیدن به دستمال از طریق به آتش کشیدن قصر قیصر. سیاست‌شان، هیجان‌ رسیدن به قدرت است و تاکتیک خدمتگزار این سیاست نیز، حضور یافتن به هر قیمت در مونیخ میزبان گردهمایی جهان سیاست تا همان‌جا شنل «رهبری دوره گذار از جمهوری اسلامی» بر دوش شاه خود بیندازند! حضور این چنین شتابان پهلوی در این محل از رقم خوردن سالانه‌ی سیاست‌ها در جهان، برای تحقق رویای وطنی‌شان بوده و است.

دو نیز این‌که نه فقط در آمریکا که در محافل قدرت اروپا نیز سیاست «تغییر رژیم» به جای مماشات با آن، رو به تقویت گذاشته است و توجه‌ها نسبت به اپوزیسیون جمهوری اسلامی در راستای بدیل‌سازی‌ها هر روز بیشتر می‌شود. این البته بدان معنی نیست که سیاست انتظار و امید به عقب نشینی جمهوری اسلامی از میان برخاسته است و لذا در آن‌ها دیگر تداوم مشی مماشات با تهران عمل نمی‌کند؛ منظور از گزاره‌ی فوق، به‌هم خوردن توازن بین دو سیاست‌گذاری دیرینه در اروپا نسبت به جمهوری اسلامی است و این‌بار البته به سود گرایش مقابله‌ی تند با آن. گرایشی که اگر هم در موارد متعددی با سیاست‌های ترامپ سازگار نیست، در این یکی مورد اما هم‌رایی بالایی با آن دارد.

به‌هر حال وجود تفاوت نظرات در زمینه‌ی نوع استراتژی نسبت به تهران در محافل قدرت اروپایی، موجد تناقضاتی می‌شود و این نیز خود را از جمله در نوع مواجهه‌ با اپوزیسیون نظام نشان داده و می‌دهد. اما مسئله‌ی اصلی برای آن جناح‌هایی از قدرت در مراکز اروپا که در پی «رژیم چنج» هستند، طبعاً جستجو است برای یارگیری درون اپوزیسیون جمهوری اسلامی و به دیگر سخن، در پی بدیل‌سازی و علم کردن آلترناتیوی که هم‌پیوند مقاصد آنان باشد و با جهت‌گیری‌های آن‌ها بخواند. اپوزیسیون دمکراتیک جمهوری اسلامی در تکیه بر جنبش‌های مردمی و مدنی است که می‌تواند خود را طرف تعامل با خارج از ایران قراردهد و نه در ابزار شدگی‌اش برای نیروی غیر ایرانی.

آن‌چه که در طیف سلطنت گذشته و می‌گذرد.

نوع برآمد آقای پهلوی و طرفدارانش در مونیخ و ژنو نیز سه موضوع را به‌طور برجسته‌ عیان کرد.

یکی را باید در ترکیب دعوت شدگان به این تجمع دید. به این گردهمایی فقط آن دستجاتی و محافلی از طیف سلطنت زیر عناوین رنگارنگ دعوت شده بودند که مشخصه‌ی اصلی‌شان نه فقط پرستش پهلوی بلکه بیگانگی مطلقی است که نسبت به اصل مشروطیت دارند و خصومتی که با هر غیر خود می‌ورزند. مونیخ و ژنو، میدان رژه‌ای شد برای جمعی از شیفتگان به پهلوی و منحصر به کسانی که آرزوی سلطان شدن رضا پهلوی در سر دارند. طیفی که جایگزین جمهوری اسلامی را برگشت به قدرت حکومتی می خواهد که با انقلاب ۵۷ کنار گذاشته شد: بازگشت سلطانیسمی مشت آهنین، که  صدای آزادی بر نمی تابد و شمشیر سرکوب علیه آن از نیام برمی‌کشد؛ نیرویی که حتی تعارف و درخواست «کینگ»شان را هم اجابت نکردند ؛وقتی شاه‌شان از آن‌ها ‌خواست فعلاً او را شاه اعلام نکنند. اما در عمل چه شنید از آن‌هایی که عجله برای چاکری در رکاب شاه دارند؟ آن‌ها یک لحظه هم از فریاد جاوید شاه دست نکشیدند و فقط در این چهره نمودند که: ما ترا شاه می دانیم و شاه می‌خواهیم! به عبارت دیگر مریدان به مراد گفتند بدان که اگر ترا می‌خواهیم برای شاه شدنت است و آن‌هم از نوع مقتدرش و نه فقط شاه نمایشی! راستی کیستند اکثر اینان جز پایگاه واقعی اقای پهلوی، حال چه در شبکه‌های مجازی و چه این یا آن مکان حقیقی، که دو چیز از خود نشان می‌دهند: اخلاق لومپنی و تفکر فاشیستی؟

نکته‌ی دوم و مرتبط با اولی این‌که، گردهمایی اخیر، ماهیت و چند و چون رویکرد سازمانگران تبدیل «شاهزاده» به شاه را روشن‌تر از هر وقت دیگری به نمایش گذاشت. در آن، موفقیت بخش افراطی طیف سلطنت در تسویه حساب با پادشاهی خواهانی رونمود که به نحوی ازانحاء خود را منتسب به مشروطیت می‌دانند. در مونیخ عملاً هیچ جریانی از «مشروطه طلبان» به مراسم راه نیافت. گرچه این از مدت‌ها پیش روشن بود که نقش فرادستی در تعیین خط و ربط آقای رضا پهلوی با کدام بخش از طیف سلطنت است، بایرن آلمان و ژنو سویس اما آشکارتر از هر وقت دیگر نشان داد که پدیده‌ی «خالص سازی» در طیف سلطنت سرعت خاصی گرفته است. این همانا «فرشگرد»های سابق و «‌فریدون»های کنونی‌‌اند به عنوان مشتی مشاور و سخنگوی آقای رضا پهلوی که دو اسبه می‌تازند و این، خط «مرگ بر سه مفسد«چپی، ملا، مجاهد» خانم یاسمین همسر پهلوی است که بیش از پیش تثبیت می‌شود.

سرانجام و نکته‌ی سوم، سخنان و پیام خود رضا پهلوی در این دو شهر بود. پیامی که سیاست‌مدارانه‌تر از هر وقت دیگر از او دیده و شنیده شد و پختگی هم البته صرفاً در معنای سیاست بازانه‌‌ی آن! او از یک طرف سکوت مصلحتی تاکنونی خود در قبال گفتارها و رفتارهای تکراری زشت و سرکوبگرانه و فاشیستی آن بخش از هوادارانش که علیه دیگر بخش‌های اپوزیسیون در پیش گرفته و می‌گیرند را شکست؛ حتی در سخنرانی‌اش چنین برخوردهایی را غیر قابل قبول دانست و با آن‌ها مرزبندی  کرد و نیز گفت طرفدارانش وی را فقط رهبر دور‌ه‌ی گذار بدانند و نه برای بعد جمهوری اسلامی که تصمیم گیری در این باره با مردم است؛ اما از سوی دیگر او طیف مخاطبان خود را عملاً اکثریت ملت خواهان گذار از جمهوری اسلامی قلمداد کرد تا از این طریق خود را برگزیده‌ی ملت علیه جمهوری اسلامی بشناساند. در تکمیل همین هم بود که وقتی از زندانیان سیاسی سخن گفت فقط به چند زندانی سیاسی عزیزی اشاره کرد که گرایش به شخص او نشان داده‌اند. آقای پهلوی تصادفی نیست که دست به گزینش می‌زند، این جزئی از استراتژی او برای به قدرت رساندن سلطنت است و سلطنت خود.

آقای رضا پهلوی و باز هم میراث پدر!

آری آقای پهلوی بعد مدت‌ها نعل وارونه زدن، دیگر آشکارا و با گرفتن چند ژست دموکراتیک، بیشترین ضد دمکراتیسم را به فریاد برآمده‌است. او هیچ نخواسته و نمی‌خواهد این را به روی خود بیاورد که فقط مردمان و مردمان جنبشی هستند رقم زننده‌ی رهبری روند گذار از دل مبارزات خود. روند گذار تنها بر چنین بستری است که رهبران خود را باز می‌یابد و برمی‌کشد. او با دست زدن به این ترفند سیاسی که من فقط رهبری دوره‌ی گذار را می‌پذیرم، خواسته‌است خود را منتخب همه‌ی آنانی از مردم ایران بداند و جابزند که فقط هم در پی به زیر کشیدن جمهوری اسلامی نیستند، بلکه آزادی و دمکراسی را در معنای تکثر و تنوع و مشارکت همگانی می‌جویند.

یکی از بلوغ‌های سیاسی این مردم، باور به حزبیت و تحزب دموکراتیک است و وجه دیگری از رشد آن نیز، رد هرگونه «من» و فردمحوری و تک رهبری. اگر پدر ایشان در همین خیال «من رهبر» سلطنتش را برباد داد، کی پسر تواند بعد آن‌همه خرابی شام،  به تکرار «من رهبر» برآید؟ آیا می‌داند که «عِرضِ خود می‌برد و زحمت ما می دارد»؟

بهزاد کریمی   اول اسفند ماه ۱۴۰۳ برابر با ۱۹ فوریه۲۰۲۵  > https://bepish.org/fa/node/11867

۱۴۰۳ اسفند ۱, چهارشنبه

حزب چپ آلمان درمیان زیر18 ساله ها بالاترین

 درآلمان، حزب چپ (Die Linke) قبل از انتخابات پارلمانی به پیشرفت خود ادامه می‌دهد و در میان جوانان به حزب اول تبدیل می‌شود

این حزب که در پایان کارزار انتخاباتی خود موفقیت چشمگیری داشته، در یک رأی‌گیری آزمایشی تنها چند روز قبل از انتخابات بوندستاگ؛ در میان افراد زیر ۱۸ سال در صدر قرار گرفته است،

روزنامه اومانیته می نویسد: این رأی‌گیری به عنوان یک تمرین مدنی قبل از هر انتخابات بوندستاگ برگزار می‌شود. حدود ۱۷۰ هزار جوان زیر ۱۸ سال دعوت شدند تا در این رأی‌گیری شرکت کنند، گویی که حق رأی دارند. برخلاف پیش‌بینی‌ها، در حالی که در انتخابات قبلی حزب سبزها بیشترین آرا را به دست آورده بود، این بار حزب چپ (Die Linke) توانست در میان جوان‌ترین رأی‌دهندگان به پیروزی بزرگی دست یابد.

با ۲۰.۸ درصد آرا، این حزب از حزب سوسیال دموکرات (SPD) با ۱۷.۹ درصد، اتحاد دموکرات‌مسیحی/سوسیال‌مسیحی (CDU/CSU) با ۱۵.۷ درصد و حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان (AfD) با ۱۵.۵ درصد پیشی گرفت. هرچند این رأی‌گیری نماینده کامل جامعه نیست، اما نشان‌دهنده یک روند واقعی است. این نتیجه تأییدکننده رشد مجدد حزب چپ در پایان کمپین انتخاباتی برای انتخابات پارلمانی ۲۳ فوریه است، در حالی که چند هفته پیش این حزب با خطر حذف کامل از بوندستاگ روبه‌رو بود.

جوانانی که از شکستن سد دفاعی در برابر راست افراطی خشمگین‌اند

با این که باید در تحلیل این نوع رأی‌گیری‌ها و نظرسنجی‌ها محتاط بود، اما افزایش پویایی حزب چپ کاملاً مشهود است. مواضع روشن این حزب در دفاع از عدالت اجتماعی و صلح نقش مهمی در این رشد ایفا کرده است. اما مهم‌تر از همه، بسیج عمومی علیه همکاری با راست افراطی بیشترین بازتاب را به‌ویژه در میان جوانان آلمانی داشته است.

یکی از عواملی که تأثیر زیادی در این موضوع داشت، سخنرانی پر احساس و قاطعانه هیدی رایشینک، نماینده جوان حزب چپ و نامزد صدراعظمی این حزب بود. او در اواخر ژانویه، در صحن بوندستاگ، به شدت علیه تصمیم فریدریش مرتس، رهبر CDU/CSU، که موانع دموکراتیک در برابر AfD را کنار گذاشته بود، موضع گرفت. این اقدام باعث بیداری سیاسی و افزایش جسارت شهروندی در بین جوانان شد. مرتس عامدانه از AfD حمایت کرد تا بتواند یک قطعنامه برای بستن مرزها و تصویب قانونی علیه پیوستن اعضای خانواده مهاجران را به تصویب برساند.

واکنش‌های تند به حزب BSW

زارا واگن‌کنشت و حزب جدیدش (BSW) که از راست‌ها و راست افراطی حمایت کردند، با انتقادات شدید مواجه شدند، حتی برخی از اعضا و یکی از نمایندگان این حزب در پارلمان اروپا اعلام کردند که از این حزب جدا می‌شوند. در نتیجه، اکنون BSW با خطر عدم عبور از حد نصاب ۵ درصدی برای ورود به بوندستاگ مواجه است.

حزب چپ در مسیر صعود

هیدی رایشینک با موضع‌گیری خود فراتر از حزب چپ، حمایت گسترده‌ای را جلب کرده است. بسیاری از تحلیل‌گران سیاسی موضع قاطع او را در تضاد با تردید و دودلی نمایندگان حزب سوسیال دموکرات (SPD) و حزب سبزها می‌دانند، زیرا آنها در حالی که تلاش کردند تصمیم مرتس را محکوم کنند، در عین حال نمی‌خواستند به احتمال ائتلاف با او در دولت آینده ضربه بزنند.

در این میان، رسانه‌های مستقل تأکید کرده‌اند که در شرایطی که بسیاری از رسانه‌ها تحت تأثیر میلیاردرها قرار دارند، حزب چپ همچنان بدون حمایت مالی از سوی ثروتمندان بزرگ، در تلاش برای حفظ موقعیت خود است.

دو سیاستمدار ناامید از حزب BSW به حزب چپ بازگشتند

روزنامه آلمانی اشپیگل نیز در گزارشی نوشت: حزب زارا واگن‌کنشت (BSW) با بحران مواجه است. این حزب برای ورود به بوندستاگ تلاش می کند، اما اکنون دو سیاستمدار محلی از امدن دوباره به حزب چپ بازگشته‌اند.

اشپیگل می نویسد: افزایش حمایت از حزب چپ و کاهش محبوبیت حزب زارا واگن‌کنشت در یک مورد مشخص در شهر امدن، ایالت نیدرزاکسن، آشکار شده است. طبق یک گزارش، دو عضو شورای شهر که سال گذشته از حزب چپ به BSW پیوسته بودند، اکنون این حزب را ترک کرده و دوباره به حزب چپ بازگشته‌اند. روزنامه «نوردوست-تسایتونگ» نخستین‌بار این خبر را منتشر کرد.

این روزنامه گزارش داده است که از این پس، لارس مننگا و استفان لویتینز دوباره به نمایندگی از حزب چپ در شورای شهر امدن فعالیت خواهند کرد. مننگا در این باره گفت: «من از حزب BSW ناامید شده‌ام.» او افزود که در سال گذشته یکی از ۴۰۰ عضو نخست این حزب بوده که در برلین تأسیس شده است. طبق این گزارش، مننگا از ساختارهای داخلی حزب زارا واگن‌کنشت انتقاد کرده و گفته است: «ما می‌خواستیم فعال باشیم، اما ساختارهای BSW بسیار ضعیف هستند، به‌ویژه در نیدرزاکسن.» او اظهار داشت که نتوانسته شور و انگیزه خود را برای فعالیت سیاسی در این حزب عملی کند.

مشکلات داخلی و نارضایتی در BSW

حزب BSW سیاست پذیرش بسیار سخت‌گیرانه‌ای دارد که مستقیماً تحت مدیریت رهبر حزب، زارا واگن‌کنشت، قرار دارد. در حال حاضر، این حزب فقط حدود ۲۰۰۰ عضو رسمی دارد، در حالی که ۲۷,۰۰۰ نفر به عنوان حامیان منتظر عضویت رسمی هستند. این سیاست سخت‌گیرانه باعث نارضایتی و خشم بسیاری از اعضای سابق شده است.

لارس مننگا همچنین مواضع BSW در مورد سیاست مهاجرتی در بوندستاگ را مورد انتقاد قرار داده است. او گفت که رأی‌گیری در بوندستاگ درباره قانون محدودیت ورود مهاجران، که در آن ۷ نفر از ۱۰ نماینده BSW به آن رأی مثبت دادند، دلیل اصلی او برای ترک این حزب بود.

بحران BSW در نظرسنجی‌ها

حزب BSW در نظرسنجی‌ها معمولاً زیر ۵ درصد یا در همان حدود قرار دارد. این حزب اخیراً چندین عضو بلندپایه خود را در ایالت بایرن از دست داده است.

بیانیه رسمی در اینستاگرام

لارس مننگا در حساب اینستاگرام خود درباره بازگشتش به حزب چپ توضیح داده است. او نوشت: «من و همکارم در شورای شهر، استفان لویتینز، بار دیگر تصمیم گرفتیم که حزب خود را تغییر دهیم. این تصمیم را آگاهانه و در این مقطع زمانی گرفتیم. فارغ از نتیجه انتخابات، چه BSW به بوندستاگ راه پیدا کند و حزب چپ نه، یا بالعکس، این تصمیم ما را تحت تأثیر قرار نخواهد داد

او در ادامه دلیل این تصمیم را چنین بیان کرد: «در ماه‌های اخیر دیگر احساس راحتی نداشتم. من دیدگاه‌های مشخصی درباره سیاست اجتماعی و عادلانه دارم و نمی‌توانم در این زمینه مصالحه‌های زیادی بکنم. اما در BSW مجبور بودم این کار را انجام دهم

https://akhbar-rooz.com/1403/12/01/9095/

۱۴۰۳ بهمن ۲۲, دوشنبه

سدسازی در افغانستان و تاثیرات آن بر منابع آبی ایران

 بهار مقدم ـ یکی از مشکلات اصلی دیپلماسی آب ایران، استفاده نکردن مؤثر از ابزارهای بین‌المللی برای اعمال فشار بر افغانستان است. تاکنون جامعه بین‌المللی نیز حمایت قاطعی از حقوق ایران به‌عنوان کشور پایین‌دست نداشته و کشورهای تأثیرگذاری نظیر چین و ترکیه نیز در حمایت از سدسازی‌های افغانستان وارد عمل شده‌اند.

۲۲ بهمن ۱۴۰۳ ، "اگر زودتر دست به کار نشویم و با طرف افغانستانی به یک توافق نرسیم، قطعاً دیگر نمی‌توانیم برای تامین آب استان‌های شرقی روی حقابه هیرمند یا هریرود حساب کنیم".  محمد درویش، کنشگر محیط زیست

بحران منابع آبی، به ویژه در مناطق شرقی ایران، به یکی از چالش‌های جدی ایران در دهه‌های اخیر تبدیل شده است. یکی از محورهای اصلی این بحران، کاهش حقابه ایران ازرودخانه‌های هیرمند وهریرود به دلیل ساخت سدهای متعدد درافغانستان

 است. این وضعیت، که با ساخت سدهایی نظیر کمال‌خان، پاشدان، بخش‌آباد و… تشدید شده، نه تنها بر اکوسیستم طبیعی و حیات اقتصادی مناطق مرزی ایران تأثیر گذاشته، بلکه به عنوان یک مسئله ژئوپلیتیکی و امنیتی نیز اهمیت یافته است.

قطع جریان آب رودخانه‌های هیرمند و فراه علاوه بر خشکاندن تالاب‌ها، موجب از دست رفتن معیشت کشاورزان و دامداران، افزایش بادهای ۱۲۰روزه وطوفان‌های گردوغبار، وگسترش بیماری‌های تنفسی ومهاجرت گسترده مردم ازسیستان شده است.

معاهدات و منازعات آبی ایران و افغانستان: اختلافات بر سر حقابه رودخانه هیرمند و سایر منابع آبی مشترک میان ایران و افغانستان، تاریخی بیش از ۱۵۰ سال دارد. نخستین نشانه‌های جدی این اختلافات به دوران قاجاربازمی‌گردد. درسال۱۳۵۱، معاهده‌ای رسمی میان دو کشور امضا شد که حقابه ایران را ۲۶ مترمکعب در ثانیه تعیین کرد. این توافق، که با هدف پایان دادن به منازعات آبی میان دو کشور انجام شد، در ظاهر به یک توافق بلندمدت منجر شد.

با این حال، افغانستان بارها به دلایل مختلف از پایبندی به این معاهده سر باز زده است. به‌ویژه در سال‌های اخیر و با روی کار آمدن طالبان، این معاهده عملاً به حالت تعلیق درآمده است. کاهش جریان آب به ایران نه‌تنها تأثیرات زیست‌محیطی شدیدی داشته، بلکه مناطق شرقی کشور، به‌ویژه سیستان و بلوچستان، را با بحران‌های اجتماعی، اقتصادی و امنیتی مواجه کرده است.

سدسازی در افغانستان؛ تأثیرات گسترده بر حقابه ایران: افغانستان در دهه‌های اخیر پروژه‌های گسترده‌ای را برای ساخت سد بر روی رودخانه‌های هیرمند، هریرود، وفراه آغاز کرده است. این سدها با هدف مدیریت منابع آبی، تولید برق، و توسعه کشاورزی طراحی شده‌اند، اما در عمل تأثیرات ژرفی بر کشورهای پایین‌دست، به‌ویژه ایران، داشته‌اند. هرکدام از این سدها با اهداف متفاوت، ولی با نتایج مشترک، حقابه ایران را تحت تأثیر قرار داده‌اند.

سد کمال‌خان؛ چالش مدیریت منابع آبی: سد کمال‌خان یکی از مهم‌ترین سدهایی است که افغانستان روی رودخانه هیرمند ساخته است. این سد در ولایت نیمروز و در نزدیکی مرز ایران واقع شده و ظرفیت ذخیره‌سازی آن به حدود ۵۲ میلیون مترمکعب می‌رسد. هدف اصلی از ساخت این سد، تأمین آب برای کشاورزی و تولید برق بوده است. با این حال، این سد جریان آب ورودی به ایران را به شدت کاهش داده است.

به دلیل بهره‌برداری یک‌جانبه افغانستان از این سد، حتی در فصل‌های بارندگی نیز آب کافی به سمت ایران جاری نمی‌شود. این موضوع به طور مستقیم بر تالاب هامون تأثیر گذاشته و خشکی این تالاب بین‌المللی را تسریع کرده است.

سد پاشدان؛ پیامدهای منطقه‌ای: سد پاشدان در ولایت هرات و روی رودخانه هریرود ساخته شده است. این سد با ظرفیت ذخیره‌سازی ۵۴ میلیون مترمکعب، برای مهار سیلاب‌ها، تولید برق و آبیاری زمین‌های کشاورزی درغرب افغانستان طراحی شده است. ساخت سد از سال ۱۳۹۰ آغاز شد، اما به دلایل مختلفی از جمله ناامنی و کمبود منابع مالی، تکمیل آن با تأخیر مواجه شد. در سال‌های اخیر، با حمایت دولت طالبان، این پروژه مجدداً فعال شده است.

سد پاشدان جریان طبیعی آب به سمت سد دوستی، که یک پروژه مشترک بین ایران و ترکمنستان است، را به شدت کاهش داده است. این کاهش جریان آب تأمین آب شرب شهر مشهد و مناطق اطراف را با چالش مواجه کرده و نگرانی‌های زیست‌محیطی و اجتماعی گسترده‌ای ایجاد کرده است.

 سد بخش‌آباد؛ تهدیدی برای کشاورزی ایران: سد بخش‌آباد، که روی رودخانه فراه درغرب افغانستان احداث شده است، یکی دیگر از پروژه‌های آبی بزرگ این کشور محسوب می‌شود. این سد با هدف تأمین آب برای کشاورزی و تولید برق طراحی شده است وظرفیت ذخیره‌سازی آن حدود ۶۷۵ میلیون مترمکعب برآورد می‌شود.

تکمیل این سد می‌تواند تأثیرات قابل توجهی بر جریان آب ورودی به ایران داشته باشد. کارشناسان هشدار می‌دهند که بهره‌برداری کامل از سد بخش‌آباد، جریان آب به سمت استان سیستان و بلوچستان را تقریباً به صفر خواهد رساند. این وضعیت نه تنها کشاورزی منطقه را تهدید می‌کند، بلکه معیشت هزاران نفر از ساکنان مرزی را نیز به خطر می‌اندازد.

سد کج‌صمد؛ کابوسی تازه: سد کج‌صمد، پروژه جدیدی که بر رودخانه خاشرود در ولایت نیمروز افغانستان در حال مطالعه و طراحی است، چالش دیگری برای بحران آبی سیستان محسوب می‌شود. رودخانه خاشرود نقشی کلیدی در تغذیه تالاب هامون پوزک دارد. این رود همراه با رودخانه خوسپاس، از اصلی‌ترین منابع آب‌رسانی به این تالاب محسوب می‌شوند.

نقش خاشرود در تأمین آب تالاب هامون پوزک به قدری حیاتی است که ساخت این سد، خشکی تالاب را به شدت تسریع کرده و شرایط زیستی نامناسبی را برای افغانستان، ایران و پاکستان به وجود خواهد آورد.

زیست‌محیط واجتماع؛ پیامدهای بحران آب

ساخت سدهای مذکور، پیامدهای زیست‌محیطی و اجتماعی متعددی به همراه داشته است. خشکی تالاب هامون، کاهش تنوع زیستی، نابودی زیستگاه‌های طبیعی، افزایش بیابان‌زایی، ومهاجرت معکوس از جمله مهم‌ترین اثرات این بحران هستند. علاوه بر این، کاهش جمعیت در مناطق مرزی امنیت ملی را نیز تهدید می‌کند، چرا که این مناطق به مرزبانان طبیعی تبدیل شده‌اند.