۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

بیانيه مشترک به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر 2025

درآستانه‌ روز جهانی کارگر، در لحظه‌ای انفجاری و تاریخی ایستاده‌ایم. زمین زیر پای جمهوری اسلامی می‌لرزد و نفرت و خشم، کوچه، خیابان، کارخانه، دانشگاه و مدرسه را فرا گرفته است.
هنوز آتش داغ کارگران جانباخته در معادن خاموش نشده بود که فاجعه‌ تلخ و خونین بندر رجایی که جنایتی دیگر از سوی صاحبان قدرت و ثروت است، ده‌ها جان را بی جان کرده و در دل خاک نشانده، ده‌ها نفر را مفقود کرده و هزاران نفر را زخمی و معلول ساخته است.
فقر، بیکاری، ناامنی، استثمار، تبعیض، جنایت، این‌ها چهره‌ واقعی حکومتی است که تنها با سرکوب و خونریزی و جنگ افروزی بر قدرت چنگ انداخته است.
جمهوری اسلامی، این رژیم دزدسالار، مافیایی و به غایت ضدانسانی، امروز بیش از هر زمان دیگری بر لبه‌ پرتگاه سقوط ایستاده است. ابَر‌بحران‌های عمیق اقتصادی، انرژی، فرهنگی و اجتماعی، سیاسی، زیست‌محیطی و بین‌المللی، پایه‌های حکومت را پوسانده و هر فاجعه‌ تازه، گواهی خونین بر فروپاشی نظم موجود است؛ حاکمیتی که زیست انسان در آن به صحنه‌ای دهشتناک از فیلم‌های آخرالزمانی بدل شده است.
اما مردم جان به لب رسیده، از کارگران گرفته تا معلمان، پرستاران و کادر درمان، بازنشستگان، دانشجویان، دانش‌آموزان، هنرمندان و ورزشکاران و نویسندگان و وکلا، بیکاران، آتئیست‌ها، رنگین‌کمانی‌ها، فعالان محیط زیست، کارگران مهاجر، دادخواهان، و زنان مبارز، امروز در صفوفی به هم فشرده، پرچم انقلاب زن زندگی آزادی را همچنان برافراشته‌اند و تسلیم این شرایط اسفناک نشده‌اند.
انقلاب ما آغاز شده است، اما هنوز در راه پرچالش رسیدن به پیروزی در پیش است.
دشمن درمانده اما خون‌آشام، با تداوم جنگ علیه زنان، سرکوب مدارس و دانشگاه‌ها، زندانی کردن معترضان، اعدام‌های پی در پی و حتی دست دراز کردن به سوی آمریکا پس از سال‌ها دروغ‌گویی و دشمن‌تراشی، به وضوح نشان داده که بوی پایان را حس کرده است.
این حکومت از معدن تا بندر را به محل قتل کارگر تبدیل کرده، و زندانی به وسعت یک ایران ساخته که هیچ انسانی در آن از محرومیت و شکنجه و مرگ، در امان نیست.
ما امضا کنندگان این بیانیه عمیقا بر این باوریم که در این نبرد مرگ و زندگی، دیگر راهی برای انتظار یا توهم به نجات دهنده نمانده است.
قدرت در دستان ماست و تنها سازماندهی انقلابی و اعتراضات و اعتصابات سراسری می‌تواند این ماشین سرکوب را درهم بشکند. بنابراین هر کارگاه، هر کارخانه، هر میدان نفتی و گازی، هر مرکز تولیدی و خدماتی، هر دانشگاه و مدرسه میتواند به سنگر مبارزه بدل گردد.
ما برای دستیابی به «آزادی و برابری، رفاه همگانی، سکولاریسم، مدرنیسم، امنیت، عدالت اجتماعی، رفع فوری هرگونه تبعیض طبقاتی، جنسی-جنسیتی و اتنیکی، بهداشت و درمان رایگان، بیمه‌ بیکاری و درمان کارآمد برای همگان، تحصیل رایگان و اجباری مطابق آخرین استانداردهای جهانی برای همه‌ کودکان، آموزش جنسی استاندارد در مدارس، ممنوعیت کامل کار کودک، پاکسازی مدارس و دانشگاهها از آموزش دینی و نیروی نظامی و امنیتی، آزادی بی‌قید و شرط بیان و اندیشه و عقیده، آزادی اعتراض و اعتصاب و تجمع و تشکل و تحزب، آزادی فوری و بی‌قید و شرط همه‌ زندانیان سیاسی، لغو مجازات شنیع اعدام، به رسمیت شناختن کامل حقوق افراد +LGBTQIA، و تحقق کامل مطالبات زنان طبق منشور پیشرو زنان ایران و منشور مطالبات حداقلی تشکل‌های صنفی»، انقلاب زن زندگی آزادی را فرصتی تاریخی میدانیم و تاکید داریم برای گرفتن این حقوق اولیه انسانی که نجات میلیونها انسان را تضمین میکند، در گام اول می بایست این نظام را از سر راه خود برداریم.
در این مسیر به جامعه‌ جهانی هشدار می‌دهیم: ما نه جنگ طلبیم و نه مذاکره و توافق مساله ماست، بلکه پایان ریشه ای وضعیت ضدانسانی موجود و مسبب آن امر ماست. لذا جمهوری اسلامی باید از سازمان جهانی کار (ILO) و تمام نهادهای بین‌المللی اخراج، و به عنوان حکومت آپارتاید جنسی-جنسیتی در سطح جهانی بایکوت شود.
ما تاکید داریم اکنون زمان آن است که همه‌ جنبش‌ها و نیروهای مبارز و انقلابی از کارگران و معلمان و بازنشستگان، دانشجویان، پرستاران و کادر درمان، کسبه و مغازه‌داران، رانندگان حمل و نقل شهری و کامیون‌رانان، به هم بپیوندند چراکه با ایجاد یک شبکه بزرگ و سازماندهی سراسری اعتراضات و اعتصابات همزمان و مستمر است که می‌توانیم این نظام پوسیده را از قدرت به زیر بکشیم.
پیروز باد انقلاب زن زندگی آزادی!
زنده باد اتحاد و همبستگی مردمی!
پیش بسوی اعتراضات و اعتصابات سراسری!

امضا کنندگان: تشکل دانشجویان پیشرو، انجمن آزادی‌خواهان بهشتی، نهاد آزادی‌خوان دانشگاه تهران شمال، اتحاد دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان، اتحاد دانشجویان دانشگاه الزهرا

جمعی از دانشجویان: دانشگاه اصفهان، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان ، دانشگاه تهران ، دانشگاه آزاد اصفهان ، تشکل دانش‌آموزان انقلابی بوشهر ، تشکل دانش‌آموزان انقلابی تهران ، یاسمن آریانی – فعال حقوق زنان ، ویکتوریا آزاد – فعال و تحلیلگر سیاسی موسس شبکه ایرانیاران، فرید آشنا ـ نویسنده وفعال کوییر ازافغانستان، ایمان آقایاری – فعال سیاسی، آرش احترامی – شاعر، مینا احدی – سخنگوی کمیته علیه اعدام، فعال حقوق زنان
الهه اجباری – فمینیست و فعال حقوق بشر، فاطمه اختصاری – شاعر و نویسنده، فعال حقوق زنان
مرجان اروندی – پژوهشگر و استاد دانشگاه
عظمت اژدری – خواهر دادخواه غنیمت اژدری، عضو انجمن خانواده‌های PS752
سارا افراسیابی – روانشناس، نویسنده و فمینیست، الهام (الی) امیدواری – فعال اجتماعی
ملیکا امینا – هنرمند و فعال حقوق زنان و حقوق رنگین کمانیها ، سهیلا انزلی ـ فعال مدنی و کادر درمان
آستاره انصاری – وکیل دادگستری، از بازداشت شدگان انقلاب زن زندگی آزادی
سوری بابایی چگینی – فعال حقوق زنان و کارزار حجاب بی‌حجاب
آزاده بارزاده – روزنامه نگار و فعال حقوق زنان، حسن باقری‌نیا – استاد اخراجی دانشگاه حکیم سبزواری
شهین باور – فعال حقوق زنان، کوکب بداغی پگاه – فعال صنفی معلمان
نادیا بهاری – فعال حقوق زنان، شعله پاکروان – مادر دادخواه ریحانه جباری
ندا پاکروان ـ ترنس، فریبرز پویا – فعال حقوق سکولار و برنامه نان و گل سرخ
پریسا پوینده – دبیر کمیته آزادی زندانیان سیاسی
جاستینا – رپر و فمینیست، فروزان جلالی – کارگردان، فعال حقوق زنان
امید حبیبی نیا – روزنامه نگار، احسان حکیمی – فعال سیاسی
مهران حمیدی – عضو هیات اجرایی تشکل رنگین‌کمانان ایرانی
محمد خاکساری – مسئول و صاحب امتیاز هفته نامه قلم معلم
دره خطیبی – مدرس، محقق و کنشگر،  شهلا دانشفر– سخنگوی کمپین آزادی کارگران زندانی (فری‌دم‌ناو)
فاطمه داوند – زندانی سیاسی سابق و از شاهدان دادگاه آبان ۹۸
بهار دهکردی – رپر و بازیگر تئاتر، فعال حقوق زنان
فرشته دیدنی – فعال حقوق زنان، امیرا ذوالقدر – فعال برابری جنسیتی
کیان آذر – دبیر سازمان جوانان کمونیست، زویا سپهری – فعال حقوق بشر، یحیی سرخانی – فعال محیط زیست
سعید سعادتی – زندانی سیاسی سابق، احسان شربتی – شورای بین‌الملل کانادا
شیرین شمس – از مسئولین تشکل انقلاب زنانه، ارغوان شمس‌آرا – روزنامه‌نگار و فعال کوییر
نیلوفر صابری – فعال حقوق بشر، حسن صالحی – سخنگوی کمیته علیه اعدام
سیمین صبری – روانپزشک و فعال فمینیست اینترسکشیونال تورک
حدیث صبوری – فعال حقوق زنان، ساره صدیقی همدانی – فعال ال‌جی‌بی تی‌کیو و حقوق زنان
نرگس ظریفیان – فعال حقوق زنان، خلیل عبیات – فعال حقوق جامعه ال‌جی‌بی‌تی+ و مسئول بخش عربی شش‌رنگ
دلنیا عزیزمرادی – فعال حقوق زنان و فعال رسانە، رادا مردانی – فعال صنفی معلمان ، مهناز علائی – فعال حقوق زنان
مهین علیپور – فعال سیاسی و مدافع حقوق زنان،رادا فاتحی – خواهر دادخواه رامین فاتحی،‌ جانباخته انقلاب زن زندگی آزادی
محبوبه فرح‌زادی – عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان تهران
سارا قربانی – فعال حقوق زنان و عضو کمپین اتحاد علیه آپارتاید جنسیتی، علی قلی‌لو – زندانی سیاسی سابق
عزیزه لطف الهی – از مسئولین کمپین نه به تابو، نه به خشونت علیه زنان ، مژگان کشاورز – فعال حقوق زنان
شیوا گنجی – روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان ، شیوا محبوبی – سخنگوی کمیته آزادی زندانیان سیاسی و فعال حقوق زنان
برزان محمدی – زندانی سیاسی سابق، دادخواه، رويا محمودی – فعال حقوق زنان
ماریا محمودی – همسر دادخواه محمد فرامرزی جانباخته راه آزادی
رضوان مقدم – سخنگوی کمپین توقف قتل‌های ناموسی، مهدی موسوی – شاعر و نویسنده ، پوران ناظمی – فعال حقوق زنان
ماه‌منیر ندیم – خواننده و مدل، فعال حقوق زنان و افراد دارای معلولیت ،  آرش نظامی – روزنامه‌نگار
هیرش نقشبندی – بازیگر و کارگردان تئاتر و از آسیب دیدگان چشم زن زندگی آزادی
مریم نمازی – فعال حقوق زنان، سبحان نوفر – فعال کوییر ، هرمینه هورداد – فعال حقوق بشر، فمینیست

https://wriran.com/bayanie-1may2025/

======  

کشته و مجروح شدن صدها تن از کارگران و کارمندان در انفجارِ بندرِ رجایی شهر بندرعباس در آستانه سالگرد روز جهانی کارگر، آنهم پس از مرگ کارگران معدن در نبود ایمنی در سال گذشته، تنها گوشه کوچکی از وضعیت اسفبار کارگران ایران پس از گذشت 46 سال از عمر رژیم حاکم بر ایران است. این در حالیست که بنا بر آمار گردآوری شده، فقط در حدفاصل ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ تا ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ ، مرگ دستکم ۲۰۷۹ و مصدومیت دستکم ۱۶۲۷۳ کارگر در پی حوادث ناشی از فقدان ایمنی محیط یا شرایط کار ثبت شده است. در اقصی نقاط کشور، وضعیت کارگران نه تنها مسیر قهقرایی مشابه‌ای با شرایط فاجعه آمیز محیط زیست طی می‌کند، بلکه اغلب کارگران خود در مرکز این فجایع زیست محیطی قرار دارند.

به جرات می‌توان ادعا کرد که موقعیت کارگران در ایرانِ 1404 خورشیدی از وضعیت کارگران در دهه‌های پایانی سده 19 میلادی در آمریکا که اعتراضات و اعتصابات اتحادیه کارگری منجر به گرامیداشت اول ماه مه (یازدهم اردیبهشت) به عنوان روز جهانی کارگر شده، به مراتب بدتر است. سرکوب سیستماتیک اتحادیه‌ها و سندیکاهای کارگری در ایران توسط دو رژیم پهلوی و اسلامی حاکم، همسو با سرکوب آزادیهای سیاسی و اجتماعی در جامعه برای ادامه حیات حکومتشان، دستاوردی به جز آنچه که اکنون به عنوان فقر مطلق نصیب کارگران و زحمتکشان در نقاط مختلف ایران شده، نداشته است.

در طول حیات جمهوری اسلامی ایران، زیر ضرب بردن تشکلهای کارگری با ایجاد نهادهای موازی امنیتی مانند خانه کارگر و دستگیری، شکنجه و اعدام فعالان کارگری همراه بوده است. در چهارمین دهه رژیم اسلامی حاکم، وضعیت در مناطق حاشیه و دور از مرکز به مراتب بدتر از شهرهای مرکزی و مناطق صنعتی است. تعطیلی مراکز تولیدی و صنعتی در حاشیه کشور جوانان و افراد سرپرست خانواده‌ها را بالاجبار بسوی کولبری و سوختبری و کارهای کاذب رانده است. جنایت حکومت در همین حد باقی نمانده و دستگاه سرکوب رژیم این زحمتکش‌ترین اقشار محروم جامعه را یا در کوهستان و دشت با گلوله به قتل می‌رساند و یا آنها را در زندانها اعدام می‌کند. اعدام حمید حسین نژاد حیدرانلو، آخرین نمونه از این جنایات است. همچنین اخراج و یا عدم استخدام افراد بومی در مناطق صنعتی مثل پالایشگاهها و بکارگیری نیروهای غیر بومی و در مقابل قرار دادن آنها با مردمانی که نسلها در آن خطه زندگی کرده‌اند، روش دیگری برای کنترل اعتراضات کارگری در این مناطق است.

علیرغم سرکوب هدفمند جنبش کارگری، زندانی کردن و صدور احکام اعدام، یکی دیگر از ابزارهای حکومت در سرکوب و ارعاب کارگران است. احکام زندان و اعدام فعالان کارگری مانند شریفه محمدی یکی از نمونه‌های چنین روشی است که حکومت از آن استفاده می‌کند.

با وجود همه ترفندهای رژیم حاکم بر ایران بر علیه کارگران و زحمتکشان، روزی نیست که کارگران در شهرها و استانهای مختلف کشور دست به اعتراض و اعتصاب نزنند. اعتراضات کارگری همراه با مبارزات زنان، جنبش اعتراضی بازنشستگان و فرهنگیان و همسو با کارزار قهرمانانه "سه‌شنبه‌های نه به اعدام" زندانیان سیاسی و مبارزات ملیتهای ایران در بدست آوردن حقوق اساسی خود، اکنون موتور محرکه جنبش انقلابی زن زندگی آزادی است. کارگران و زحمتکشان به عنوان پیگیرترین طبقه همراه با دیگر اقشار جامعه تا سرنگونی تمامیت رژیم حاکم بر ایران به اعتراض و مبارزه ادامه خواهند داد زیرا که چاره‌ای بجز مبارزه و شکست جمهوری اسلامی پیش رویشان نیست.

همبستگی فراگیر برای آزادی و برابری در ایران

کنگره ملیتهای ایران فدرال

یازدهم اردیبهشت 1404 برابر با اول مه 2025

۱۴۰۴ اردیبهشت ۹, سه‌شنبه

بیانیه بنیانگذاری شورای همكارى تركمن صحرا

نمايندگان گروه هاى امضاء كننده اين سند درنشستى كه درتاريخ ١٣ آوريل ٢٠٢٥ برگزار گرديد، " شوراى همكارى تركمن صحرا " را تشكيل دادند.

براساس توافقات حاصله، مقرر گرديد كه اين گروه ها درآينده به نام " شوراى همكارى تركمن صحرا " فعاليت نموده و تمامى فعاليت هاى خود را در چارچوب اين شورا همسو وهماهنگ كنند.

گروه هاى بنيانگذار " شوراى همكارى تركمن صحرا"، يعنى " خيزش ملى تركمن صحرا " ، " سازمان فرهنگى و سياسى تركمن صحرا "، و" شوراى همبستگى تركمن صحرا " ضمن حفظ ساختار تشكيلاتى و استقلال عمل خويش، متحدا بنام " شوراى همكارى تركمن صحرا " فعاليت مى نمايند و اعضاى متساوى الحقوق آن محسوب مى شوند. همه اعضاى اين سه تشكل بعنوان عضو " شوراى همكارى تركمن صحرا " دركنفرانس ها، نشست ها و نظاير آن تحت نام اين شورا شركت نموده و آنرا بر اساس اهداف زیرین نمايندگى مى كنند : 

١-  اتحاد عمل با نیروهای دمکراتیکی که به گذار از جمهوری اسلامی ویا براندازی آن باورمندند.

٢- استقرار حكومتى به شكل جمهورى فدرال و دموکراتیک مبتنی بر سیستم پارلمانی.

٣- پايبندى به منشور جهانى حقوق بشر و كنوانسيون هاى آن .

٤- تفكيك قواى سه گانه مقننه، مجريه، قضائيه و تضمين استقلال آنها.

٥- آزادى فعاليت احزاب و سازمان هاى سياسى.

٦- آزادى بيان، انديشه، مذهب، اجتماعات، تظاهرات و رسانه ها.

٧- ممنوعيت تبعيضات مذهبى، جنسيتى، اتنيكى، شغلى و ديگر تبعيضات.

٨- نهادينه كردن جدائى دين از حكومت.

٩- آزادی زندانيان سیاسی، لغو مجازات اعدام وهرگونه شکنجه جسمی و روحی.

۱۰ .تبديل تركمن صحرا به يك ايالت واحد فدرال و پايان دادن به تقسيم آن بين استان هاى گلستان و خراسان .

١۱. شهروندان ایالت فدرال ترکمن صحرا  بدون در نظر گرفتن تعلقات  جنسیتی ، اتنیکی و مذهبی در تمامی عرصه ها از حقوق برابر برخوردارند.

۱۲. الغاء تك زبانى و رسميت يافتن زبان تركمنى و ديگر زبان هاى مادرى.

۱۳. حل مسله ارضی و مراتع در تركمن صحرا .

۱۴. درایالت فدرال تركمن صحرا سهم زنان در امر مدیریت و اشتغال در مناصب دولتی و اداری بنا به تخصص و تجربه در اولويت قرار دارد. 

  "شوراى همكارى تركمن صحرا "، درجهت گسترش اتحاد عمل نيروهاى فعال درگستره تركمن صحرا گام نهاده و در فرارویی آنها به يك نيروى منسجم درمبارزه عليه جمهورى اسلامى واحقاق حقوق پایمال شده مردم تركمن صحرا تلاش خواهد نمود. از این منظر بر این باوريم که همکاری همه جانبه نیروهای سیاسی و مدنی ترکمن صحرا با یکدیگر می تواند در جهت پاسخ  به نیاز تاریخی جامعه ترکمن صحرا بسیار موثر واقع گردد.

 شوراى همكارى تركمن صحرا

(خيزش ملى تركمن صحرا، سازمان فرهنگى و سياسى تركمن صحرا، و

شوراى همبستگى تركمن صحرا)

 9اردیبهشت 1404 - ۲۹آوریل ۲۰۲۵

۱۴۰۴ فروردین ۳۱, یکشنبه

یادنامه وزندگینامه از پزشک خلقی دکترهاشم موسوی

 *اشاره: مطلب زیر در سایت اخبار روز نشر شد

دکتر هاشم موسوی؛ پزشک فوق تخصصی جراحی عمومی واطفال، نویسنده و کنشگر فرهنگی- اجتماعی شریف و مردمی گرگان را شب ۲۲ فروردین ۱۴۰۴ از دست دادیم.

متن مختصر زندگی نامه‌ای که در ادامه می‌خوانید را ایشان درسال ۹۹ به قلم خود نوشته است. ابتدا جا دارد یادی شود از شجاعت و شهامت وی که به عنوان مدیر بیمارستان موسوی گرگان در روزهای خیزش «زن، زندگی، آزادی» درسال ۱۴۰۳ مقابل مأموران امنیتی ایستاده وآسیب دیدگان وجوانان زخمی بر اثر شلیک و ضرب و شتم مأموران حکومت درگرگان را درمان کرد. (۱)

وی در۲۹ آبان۱۴۰۱ با انتشار نامه‌ای خطاب به هیات‌مدیره سازمان نظام پزشکی استان گلستان و مردم گزارشی از وقایع رخ‌داده دراین بیمارستان را ارائه کرد وبا افشای ورود نیروهای گارد امنیتی به بیمارستان موسوی گرگان برای پیدا کردن معترضان، شرح داد که ورود افراد مسلح با مقاومت وی و برخی از پرسنل روبه‌رو شده ویکی از نگهبانان این بیمارستان دستگیر می‌شود. دکتر موسوی، برای ارائه توضیح وآزادی این نگهبان به خیابان می‌آید، اما به‌دلیل استشمام گاز اشک‌آور با مشکل تنفسی روبه‌رو و در سی.سی.یو بستری می‌شود.او با حفظ مرام و منش فدایی درهمه‌ی سال‌های عمر همراه وکنار خلق خود ایستاد و سرافراز از آستانه برگذشت. یادش گرامی ونامش تا همیشه درقلب زحمتکشان و یارانش و مردم گرگان و دوستدارانش زنده است.

ا.ز.ل ، ۲۳ فروردین ۱۴۰۴  

زندگی نامه‌ی کوتاهی بقلم خود  دکترهاشم موسوی: درپنجم اسفند ۱۳۲۶ درخانواده‌ای کارمندی، درمحله سرچشمه گرگان متولد شدم. دوره ابتدایی را در دبستان عنصری با مدیریت آقای صالحسری و متوسطه را در رشته طبیعی یا تجربی در دبیرستان ایرانشهر با مدیریت آقای ذبیحی گذراندم، در کنکور پزشکی قبول نشدم و چندماهی به تحصیل آلمانی پرداختم. بعد به خدمت سپاه دانش اعزام شدم. دوره آموزشی خدمت سپاه دانش را درپادگان رضاپاد مراغه به فرماندهی سروان داوود یمینی که افسری بسیار شایسته و منضبط بودند، گذرانده و مابقی سپاه دانش را در روستای آغچه دیزج از توابع بخش ملک کندی (شهرستان ملکان امروزی) طی کردم. با آنکه پذیرش از دانشکده پزشکی دانشگاه کیل آلمان را دریافت کرده بودم، به عللی در کنکور ایران شرکت و دوره پزشکی عمومی را در دانشگاه آذرآبادگان یا تبریز، طی نمودم. دانشگاه تبریز، دانشگاهی تقریباً کارگری بود و به همین دلیل، درجریانات سیاسی آن زمان، از فعالترین دانشگاه‌های ایران محسوب می‌شد. بیشتر دانشجویانش را هم ترک‌ها، گیلانی‌ها و مازندرانی‌ها تشکیل می‌دادند. برخی از رهبران جریانات سیاسی نیز درهمین دانشگاه تحصیل ‌کردند. شخصیت‌هایی همچون مبارز مشهور و قهرمان شکنجه‌گاه‌های شاه، همایون کتیرایی (رهبر آرمان خلق) ویا اسداله مفتاحی از رهبران سازمان چریک‌های فدایی خلق، که دانشجوی پزشکی و به علت استعداد بالا، ضمناً مربی درس آناتومی عملی ما هم بود. اعتصابات این دانشگاه، از جمله سنگین‌ترین اعتصابات دانشجویی کشور به حساب می‌آمد که شاید حدود ۸۰-۷۰ درصد دانشجویان، در اعتصابات و اعتراضات شرکت می‌جستند. این امر، موجب می‌شد که دانشجویان این دانشگاه با مسائل سیاسی تا حد زیادی آشنا شوند. از جهتی خود شهر تبریز، با آن سوابق مبارزاتی در انقلاب مشروطه و حضور رهبرانی مانند ستارخان، باقر خان، حیدرخان عمواوغلی و بسیاری دیگر درآن خطه، از بستر مبارزاتی ویژه‌ای برخوردار بود. همینطور حضور انقلابیونی همچون صمد بهرنگی، بهروز دهقانی، علیرضا نابدل، اشرف دهقانی و دکتر غلامحسین ساعدی، حال و هوای ویژه‌ای در شهر ایجاد می‌کرد، که همگی در دانشجویان آن دانشگاه، تاثیرات خود را می‌گذاشتند. چنین بستری، آماده برای رشد سیاسی- اجتماعی دانشجویانی بود که کوچکترین علاقه‌ای به مسائل سیاسی داشتند. پس از پایان دوره پزشکی عمومی، جهت طی دوره تخصصی جراحی عمومی به بیمارستان رضاپهلوی یا شهدای تجریش رفتم که ریاست بخش جراحی آن، به عهده جراح عالیقدر، دکتر اکبر مهربان سمیعی بود. شخصیتی بسیار باسواد و منضبط، که حقوق پارت تایم دریافت می‌کرد، اما خدمات فول تایم ارائه می‌نمود. درسال ۱۳۵۶، همزمان با اعتراضات مردمی، رزیدنت‌های بیمارستان‌ها نیز، درقالب جریانات مختلف سیاسی، در مبارزات مردم شرکت داشتند. طبیعتاً بیمارستان ما هم از این قاعده مستثنی نبود. گوشه‌ای ازاین وقایع را در مقاله "به یاد نرژا" نوشته‌ام.

   شاید انقلاب اسلامی دربهمن سال ۵۷ پیروز شد، اما خواسته‌های ما گسترده‌تر از آن چه بود که به دست آورده بودیم؛ در نتیجه، اعتراضات ما رزیدنت‌های بیمارستان‌های تهران و سایر دانشگاه‌های کشور ازجمله اهواز ادامه داشت. اعتراضاتی که سرانجام منجر به اعدام دکتر رشوند سرداری و دکتر نریمیسا و دستگیری عده‌ای از جمله دکتر سبزقبائی شد.

این فشارها، بر ما هم افزوده می‌شد. در بیمارستان ما نیز، کسانی چون دکتر ولایتی بودند که با برکت پادوگری آقای دکتر ضیایی، در بخش اطفال مشغول شده بودند و جالب آنکه، تا آن تاریخ و حتی در اعتراضات دوره های انقلاب، هیچ کس، هیچ علائمی درمخالفت نسبت به خاندان سلطنت از ایشان ندیده بود

ولایتی، به عنوان نماینده حاج آقا ملکی، روحانی تجریش دربیمارستان منصوب شد و به تدریج، دفتر انجمن اسلامی جوانه زد و چند تن از دانشجویان سال‌های پایین و برخی دانشجویان رشته پزشک روستا به عضویت این انجـمن درآمده و به دور او حلـقه زدند. به تدریـج، پوسـته‌ها می‌شـکست و کسـانی سر از تخـم در می‌آوردند. با ترور رفسنجانی و جراحی ایشان توسط من، دکتر ولایتی به نزدیکی‌های بیشتری دست یافت. جبهه گیری‌ها آغاز شد، اما چون جنبش رزیدنتی و پرستاری بیمارستان، بسیار قوی بود، برای مقابله با ما از حاج آقا امام جمارانی کمک گرفته شد، منبر به بیمارستان آوردند، سخنرانی‌ها کردند و نماز گذاردند. خلاصه طی جلسه‌ای حکم به اخراج من از بیمارستان صادر کردند و به این ترتیب، از اولین دانشجویان ستاره دار در زمان صدارت میرحسین موسوی شدم، اما اعتراضات ما نیز شدت گرفت. علاوه بر رزیدنت‌ها، پرستاران و کارگران هم به حمایت از من پرداختند. کارگران، نماینده خود را که به اجبار و تهدید، علیه من رأی داده بود، برکنار کردند. در چنین شرایطی، من بدون توجه به حکم صادره از طرف آن هیئت، به بیمارستان بازگشته و به کار خود، ادامه دادم. یک سال بعد، پس از پایان دوره تخصصی، جهت ادامه تحصیل در رشته فوق تخصصی جراحی اطفال به بیمارستان صمد بهرنگی (یا حضرت علی اصغر) رفتم، اما پس از چند ماه کار در آنجا، برای دومین بار و همیشه، از ادامه تحصیل محروم شدم. مدتی در بیمارستان کسری کرج مشغول بودم، سپس، جهت گذراندن دوره طرح پزشکی به گرگان آمدم و در بیمارستان ۵ آذر، مشغول به کار گردیدم. این دوران، مقارن با ترورهای سازمان مجاهدین در گرگان بود و اوج تیر خوردن‌ها و زخمی شدن‌های دو طرف. کمی بعد، به عنوان رئیس بیمارستان ۵ آذر و متعاقباً علیرغم میل باطنی من، همزمان ریاست بهداری گرگان نیز به عهده من گذاشته شد. هنوز مدت زیادی از مسئولیت من نگذشته بود که دراسفندماه سال ۱۳۶۰، درهمان بیمارستان ۵ آذر دستگیر و به زندان اوین انتقال داده شدم و در شعبه ۵ ، که اختصاص به فدائیان اقلیت داشت، تحت بازجویی، شکنجه وسپس محاکمه قرار گرفتم. در اواخر سال ۶۱ ، از زندان آزاد شده وجهت طی مابقی دوره طرح، به همان بیمارستان ۵ آذر مراجعه و ادامه فعالیت دادم. چون معتقد به کار دربخش خصوصی نبودم، پس از اتمام دوره طرح، جهت استخدام تمام وقت در بخش دولتی، به شهرستان ساری که مرکز استان بود رفتم، اما از استخدام من در بخش دولتی ممانعت شد و ناچاراً، به فعالیت در بخش خصوصی پرداختم. مدتی در بیمارستان فلسفی و بعد، مسعود به کار جراحی اشتغال داشتم. لیکن محیط های کاری از نظر فیزیکی، برایم قابل  قبول نبودند. زیرا بیمارستان‌هایی عقب مانده، با ساختمان‌هایی بسیار کهنه بودند؛ ضمناً همه تلاش های من نیز، برای ساخت بیمارستان جدید در همان بیمارستان‌ها با همکاران دیگر به شکست انجامید. با توجه به شرایطی که داشتم، از صدور پروانه بیمارستان به نام من نیز خودداری می‌شد، تا آنکه آقای دکتر ایرج فاضل به وزارت بهداشت و درمان منصوب شدند و شرایط سیاسی آن وزارتخانه تغییر یافت. پس از ملاقاتی که با ایشان در محل جامعه جراحان ایران داشتم و بحث در مورد نحوه گسترش مراکز جراحی محدود، که تازه جزو برنامه ایشان قرار گرفته بود، تقاضای تاسیس مرکز جراحی محدود نموده و با آن موافقت به عمل آمد. چون ماجرای تأسیس بیمارستان، به درازا می‌کشد و کشمکش‌ها دوباره آغاز می‌گردد، بحث آن را جداگانه تشریح خواهم کرد.

 با توجه به علاقه‌ای که به رشته جراحی داشتم، از همان حدود بیست و پنج سال قبل، همزمان با کار در گرگان، جهت آموختن تکنیک‌های نوین پزشکی، سالیانه یکی دوماه به شهر دوسلدورف آلمان در بیمارستان لوئیزین، نزد جناب دکتر رضایی می‌رفتم تا دوره‌های تکمیلی سرطان پستان را بیاموزم و از همان زمان، درمان سرطان پستان را درگرگان بر طبق همان پروتکل‌ها انجام می‌دادم و نتایج را سالانه با ایشان درمیان می‌گذاشتم.

ضمناً چون به گسترش فرهنگ در جامعه معتقد بودم، از حدود بیست سال قبل، به اتفاق جمعی از دوستان علاقه‌مند، اقدام به ایجاد کانون دوستداران کتاب نمودم. خوشبختانه محلی برای هم نشینی به ویژه جوانان عاشق کتاب شده است.

متاسفانه درحدود ۵ سال قبل، دچار بیماری سرطان پروستات شدم و تاکنون به علت گسترش آن، چندبار تحت عمل جراحی قرار گرفتم. این امر، باعث شد که به تدریج، از فعالیت‌های جراحی فاصله گرفته و درعوض، به مطالعه ونوشتن بیشتر بپردازم. زیرا معتقدم یکی از مهمترین وظایف افراد، انتقال تجربه و عملکردها به نسل جدید و بعدی می‌باشد که امیدوارم مفید واقع شود

هاشم موسوی  ۱۰/۰۳/۹۹

*- لینک مطلب درسایت  اخبار روز

https://akhbar-rooz.com/1404/01/23/13500/

۱۴۰۴ فروردین ۲۷, چهارشنبه

صالیخ در روزهای آغازین بهار 1404 درگذشت

پیام تسلیت وبیان خاطره بمناسبت درگذشت صالح آرریخی

با تاسف فراوان خبر ناگوار درگذشت دوست قدیمی ام صالیخ آرخی را دریافت داشتم. او در روز شنبه 17فروردین 1404 برابربا 6آپریل 2025 درگذشته وبا توجه به سال تولدش 1326خورشیدی درهفتاد  و هشت سالگی از بین رفته است. درگذشت این دوست قدیمی وپشتیبان جدی فعالان راه بهروزی مردم را به همه اعضای خانواده ی گرامی و دوستان اش تسلیت گفته برای شان سلامتی و در زندگی موفقیت روزافزون آرزو می کنم.    

مرحوم ینگ ایزی یاراسین وجایی جنت ده بولسین وغالانلاری اوستونلیکلی یاشاسین

در دوران کودکی بخشی از مواقع تعطیلی دوره ابتدایی را در زاد گاهش خوجه لر میگذراندم. در نتیجه آشنایی با خیلیها از جمله صالیخ از آن زمان شروع شد. تداوم آشنایی ها در دوره متوسطه تحصیلی ازطریق همکلاسی ها ودیگر محصلان اهل خوجه لر در بندترکمن صورت گرفت. بعدها نیز بمناسبتهایی همچون جشنهای عروسی، اعیاد و غیره فرصت باخبرشدن از احولات همدیگر را از دست نمیدادیم.

مرحوم تا زمان مهاجرت اول ام مقیم زادگاهش حوجالار بود ولی دراوایل دهه 1360 به شهر بندرترکمن کوچ کرده علاوه بر راه اندازی مغازه بتدریج به گسترش امور تجاری روی آوری می کند.

 صالح انسانی پرشور و متین و مردمی واز حامیان جدی تلاشگران راه بهروزی و سعادت مردم اش بود. جالب ترین جنبه ی خصلتی و کاراکتری اش دقت و تلاش پیگیرانه اش به حفظ فاصله ی مشخصی از درون جامعه با کوشندگان دوره اول و دوم سالهای پس از انقلاب بهمن بود. صالیخ، همینکه متوجه نیازمندی مشخصی می شد بشکلی خبر می گرفت وحدالامکان در راه همکاری می کوشید. جالب توجه است که درسخت ترین شرایط برای کمک به افراد وخانواده هایی که دچار صدمه وآسیب های غیر منصافه شده و درمظلومیت بسر می بردند کوتاهی نمی کرد.  

 روح اش شاد ویادش گرامی و جاودان

  ی.کرُ ،   25فروردین 1404 برابر 14آوریل 2025  

۱۴۰۴ فروردین ۲۲, جمعه

محکومیت اعدام 5زندانی سیاسی عقیدتی بدنبال پاسخ بنامه ترامپ

اعدام پنج زندانی سیاسی بلوچ و ترکمن را محکوم می‌کنیم!

سازمان حقوق بشر ایران در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۴۰۴، خبر اجرای حکم اعدام پنج زندانی سیاسی به نام‌های فرهاد شاکری ، عبدالحکیم عظیم گرگیج، عبدالرحمن گرگیج، تاج‌محمد خرمالی و مالک‌علی فدایی را تأیید کرد. این احکام که با اتهامات امنیتی و سیاسی صادر شده بودند، در تاریخ ۱۹ فروردین در زندان وکیل‌آباد مشهد به اجرا درآمده‌اند.

بنا به آمار منابع معتبر جهانی رژیم جمهوری اسلامی در دهه گذشته، بیشترین احکام اعدام مربوط به فعالان سیاسی را در مناطق اتنیکی چون ، بلوچستان، کردستان، الاحواز و غیره صادر کرده است. در میان اعدام‌شدگان اخیر، دو تن به نام‌های فرهاد شاکری و تاج‌محمد خرمالی از ترکمنصحرا و دارای ملیت ترکمن بوده‌اند.

حاکمیت جمهوری اسلامی طبق تجربه تاریخی، در مقاطع بحرانی وهنگام پذیرش شکست‌های سیاسی یا نظامی، برای ایجاد رعب و وحشت درجامعه ، به اعدام زندانیان سیاسی روی آورده است. نمونه بارز آن، فرمان خمینی برای اعدام هزاران زندانی سیاسی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد درسال ۱۳۶۷ بود؛ جنایتی که هرگز فراموش نخواهد شد و قابل بخشیدن هم نیست.

امروز نیز جمهوری اسلامی درآستانه پذیرش شرایط دشوار تحمیل‌شده از سوی دولت آمریکا قرار دارد. در حالی که علی خامنه‌ای، رهبر نظام تهدیدات خارجی را کم‌اهمیت می‌داند، گسترش جنبش‌های مدنی و سیاسی داخلی را جدی‌ترین خطر برای بقای نظام تشخیص داده و فرمان سرکوب آن‌ها را صادر کرده است.  

ما، اعدام پنج زندانی سیاسی بلوچ و ترکمن را قویاً محکوم می‌کنیم وآن را آغازی بر موجی تازه از اعدام‌های سیاسی برای گسترش فضای ترس و سرکوب در کشور می‌دانیم.

تنها راه مقابله با این جنایات حکومتی را در ایجاد اتحاد و هماهنگی میان نیروهای مدنی و سیاسی برای گذار از نظام جمهوری اسلامی و برپایی نظمی عادلانه و انسانی می‌دانیم.

سازمان فرهنگی و سیاسی ترکمنصحرا

خیزش ملی ترکمن‌صحرا

شورای همبستگی ترکمن‌صحرا

 21 فروردین 1404 – 10آپریل 2025 

--- درزیر دولینک برای علاقمندان به کسب اطلاعات وسیعتر ضمیمه می شود 

 1-نامه ۸زندانی سنی مذهب در زندان وکیل آباد مشهد بمقامات سازمان ملل

لینک مطلب درسایت "هرانا"    https://www.hra-news.org/letters/a-920/ 

*نام 8زندانی: عیسی عید محمدی، فرهاد شاکری، حبیب پیرمحمدی، عبدالباسط اورسن، عبدالحکیم عظیم گرگیچ، محمد رضا شیخ احمدی، عبدالحسین مزرعه، عبدالرحمن گرگیچ قید شده.

 2-سه جوان ترکمن درایران به اعدام محکوم شدند ، لینک  https://turkmentalk.wordpress.com/2024/08/10/ ، 

توضیح، دراین متن یکجا آمده «آنها ازسال 1393 دربازداشت به سر می‌بردند»و درجای دیگر آمده: به دلیل فشار وزارت اطلاعات فرهاد شاکری، عیسا عید محمدی، تاج محمد خرمالی، حکیم عظیم گرگیچ، عبدالرحمن گرگیچ و ملک فدایی نسب بهمراه حداقل شش نفر دیگر دراین پرونده بواحد مجازات اعدام فرستاده شدند.این افراد ازفوریه 2018 دربازداشت به سر میبرند.

۱۴۰۴ فروردین ۲۰, چهارشنبه

پنج جوان بلوچ وترکمن با اتهامات امنیتی- سیاسی درمشهد اعدام شدند

 پنج زندانی با اتهامات امنیتی-سیاسی درمشهد اعدام شدند

سایت عصر نو، چهارشنبه ۲۰ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۹ آپريل ۲۰۲۵
سازمان حقوق بشر ایران؛ ۲۰ فروردین ماه ۱۴۰۴: حکم اعدام پنج زندانی ازجمله چهار شهروند سنی‌مذهب به‌نام‌های «فرهاد شاکری، عبدالحکیم عظیم گرگیج، عبدالرحمن گرگیج، تاج محمد خرمالی و مالک‌علی فدایی‌‌نسب» که با اتهامات امنیتی-سیاسی به اعدام محکوم شده بودند، روز ۱۹ فروردین در زندان مرکزی مشهد (وکیل‌آباد) به اجرا درآمد.
سازمان حقوق بشر ایران با محکوم کردن اعدام این پنج شهروند، در مورد احتمال افزایش چشمگیر شمار اعدام‌ها، به‌ویژه اعدام زندانیان سیاسی، هشدار می‌دهد و از جامعه جهانی می‌خواهد که با واکنش مناسب، مانع از اعدام‌های بیشتر شود.
محمود امیری‌مقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در این باره گفت: «این زندانیان مورد شکنجه قرار گرفته‌اند و در پی روند قضایی ناعادلانه در دادگاه‌ انقلاب به اعدام محکوم شده‌ بودند. جامعه جهانی و مردم ایران باید در قبال این اعدام‌ها واکنش جدی نشان دهند.»
بنا بر اطلاع سازمان حقوق بشر ایران، صبح روز سه‌شنبه
۱۹ فروردین ماه، حکم اعدام پنج زندانی سیاسی در زندان مرکزی مشهد به اجرا درآمد. این پنج زندانی که هویتشان فرهاد شاکری، عبدالحکیم عظیم گرگیج، عبدالرحمن گرگیج، تاج محمد خرمالی (هر چهار نفر شهروند سنی مذهب) و مالک‌علی فدایی‌ نسب احراز شده، با اتهام «بغی از طریق عضویت در گروه سلفی حزب ‌الفرقان و عضویت در جبهه همبستگی ملی اهل‌ سنت ایران» به اعدام محکوم شده بودند. سه تن از هم‌پرونده‌های آنان در ۱۱ دی ۱۳۹۹ اعدام شده بودند.
  فرهاد شاکری، عبدالحکیم عظیم گرگیج، عبدالرحمن گرگیج، تاج محمد خرمالی و مالک‌علی فدایی‌ نسب به همراه شش نفر دیگر در سال
۱۳۹۴ توسط ماموران اداره اطلاعات بازداشت و به مدت ۱۰ الی ۱۲ ماه در سلول‌های انفرادی بازداشتگاه اداره اطلاعات مشهد نگهداری شدند. آنان از حدود ۷ سال پیش در زندان وکیل آباد مشهد در بازداشت بسر می‌بردند.
این یازده زندانی سرانجام در شعبه
۱ دادگاه انقلاب مشهد به اعدام محکوم شد و حکم سه تن از ایشان به‌نام‌های حمید راست‌بالا، کبیر سعادت‌جهانی و محمدعلی آرایش در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۹۹ به اجرا درآمد.
 خانواده این پنج زندانی اجازه انجام ملاقات آخر با ایشان را پیدا نکرده و تنها به صورت تلفنی به خانواده این زندانیان اطلاع داده شد.
اقلیت‌های اتنیکی درایران به‌طور نامتناسبی در آمار مجازات اعدام نمایان هستند. طبق گزارش سالانه سازمان حقوق بشر ایران، درسال
۲۰۲۴ دست‌کم ۱۴۵ نفر در چهار استان اتنیکی آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی، سیستان و بلوچستان، و کردستان اعدام شده‌اند.
 اکثریت مطلق افرادی که به دلیل وابستگی سیاسی اعدام شده‌اند، از اقلیت‌های اتنیکی، به‌ویژه کردها، بوده‌اند. بررسی گزارش‌های سازمان حقوق بشر ایران بین سال‌های
۲۰۱۰ تا ۲۰۲۴ نشان می‌دهد که دست‌کم ۱۶۴ نفر به دلیل وابستگی به گروه‌های سیاسی و مسلح ممنوعه اعدام شده‌اند. از این تعداد ۸۵ نفر (۵۲٪) کرد، ۴۵ نفر (۲۹٪) بلوچ و ۲۴ نفر (۱۶٪) عرب بودند. اکثریت آن‌ها مسلمان سنی بودند.

https://asre-nou.net/php/view.php?objnr=64981

====================