آدام زاتدیر أهلی مخلوق ینگ باشی زیادا دیر اۇنینگ عاقلی هم هوشی،
دۆنیأنگ تِگهلهگی بیر یۆزۆک بۇلسا انسان دیر بِزِگی زیناتی قاشی.
بیاد ملا بردی ایری که عاشق عدالت معتمد مردم وده ها سال عضو
شورا بود
پایگاه خبری اولکامیز- “او به
معنای واقعی کلمه سرو سایه افکن و تاج سر بلندی ایلش بود”
با سپاس فراوان از جناب آقای
علی بشارتی که یادنامه ای را از بزرگ مرد صحرا واسطوره اخلاق ومعرفت وجوانمردی”
ملا بردی ایری” یادداشت نمودند.
بی انصافی است که در ادامه
مطلب از رادمردی وانسانیت والای این شخصیت بسیار مهربان و مقتدر و انسان دوست و
شجاع سخن بر زبان نیاورم.
“ملابردی دده” نماد واقعی جوانمردی، انسانیت وهمنوع دوستی
بود. اهل حق و حقیقت. همیشه خدا را ناظر براعمال انسان ها می دانست وحقیقت را به
زبان جاری میکرد هر چند به ضرر و زیان خودش باشد. حامی و همنشین قشر مظلوم و ضعیف
جامعه بود وچه کارهای بزرگی که در این راستا نکرد.
این خصلت را ازدوران جوانی با
خود داشت. پهلوانی خوش هیکل، هنرمندی خوش سیما و شیک پوش وکشاورزی متبسم بود.
دوران زندگی منحصر به فردی
داشت. به خاطر چندین سال تجربه طلبگی ، با علما میانه بسیار خوبی داشت و به
دارالتحفیظ حضرت عثمان با مدیریت فرزند برومندش، سیدجان قاری، افتخار می نمود.
از ریا و نامردی انزجار داشت و
پیوسته آن را اقرار می کرد. نزد صیادان قدیمی درشجاعت و جسارت زبانزد بود.
به استاد ستار سوقی عشق می
ورزید. هنرمندان صحرا درعمق جان و بن وجودش جای داشتند. درآق قلا وسیمین شهر وبندر
ترکمن و گمیشان وجای جای منطقه همه او را با مهربانی ” بردی دده” خطاب می کردند ودرپاسخ
لفظ زیبا و دلنشین” جانا” را نثارشان می کرد.
درشادی و عزای مردم منطقه
پیشگام بودند. نه تنها با مردمان صحرایم بلکه با مردم نازنین اقوام ترک و سیستانی
و گیلک با زبان و گویش خود این عزیزان مهربانی میکرد.
دریک کلام مایه مودت و وحدت
بود. فعال اجتماعی و فرهنگی منطقه و ده ها سال عضو شورای مردمان قدرشناس سیجوال و مورد
اعتماد مردم وعاشق عدالت بود.
هیچ گاه به نفع خود و خانواده
اش از فرصت های پیش آمده مطالبه ای نداشت و غم مردم او را از درون به هم می ریخت.
با همه آشفتگی های ذهنی خود و جامعه، شیفتگی به مختومقلی فراغی و ادبیات و هنر و
شعر را در کنار دوستان هنرمندش پیش می برد و غم عالم را به کناری می نهاد.
برای برگزاری مراسم مختومقلی
ایشان، درآق توقای روزشماری داشت و پیوسته از خاطرات شب مراسم درچادرها سخن می
راند. درشب های مراسم شوق و ذوق و شیفتگی به مختومقلی ایشان و فرهنگ اصیل از سر و
رویش می بارید. بارها این عِرق فرهنگی را در شب های مراسم از چشمان قشنگ و خندان
این مرد در زیر آن ” ملا تلپک ” ویژه ایشان در ذهنم به تصویر کشیدم.
چه بسا دربسیاری از مواقع
روزگار با او نامهربانی داشت و آزار می دید و با وجود اینکه دلش مغموم بود، اشک
مظلومیت خود را پنهان ساخت و اجازه نداد که شُکر از زبانش و تبسم از گونه هایش دور
شود.
او مردانگی را درجامعه تعریف نمود
و جوانمردی ها کرد و زود ازمیان ما رفت وبا خاک هم آغوش گشت. زود وچه راحت درحالی
که تبسم و مهربانی از گونه هایش گم نشده بود، جان به جان آفرین تسلیم نمود و درست
زمانی که هنوز جامعه به مردانگی و دل بزرگ و ریش سفیدی بی محابایش نیاز داشتند،
رخت بربست.
فقدان این همراه و همدم علما و
بزرگان و رفیق شفیق جوانان برای خانواده و دوستان بزرگوار و هنرمندان واهل ادب و
پهلوانان سنگین بود.
درپایان ضمن طلب مغفرت برای
همه سفر کردگان از درگاه ایزد متعال و آرزوی شادی روح این عزیزان، از خداوند می
خواهیم که جامعه ما را از وجود مردان مرد محروم نسازد و زمینه رویش ملا بردی دده
ها را درصحرایمان فراهم کند. او همیشه دربرابر نامردان روزگار این بیت را با لحن
انحصاری خویش و باصدایی خوش آهنگ بر زبان جاری می کرد :
نامآرد مرد بولدی، مرد بولدی
ایل لر ای جانا درد بولدی،
درد بولدی ایل لر ای
به درود. درپناه حق تندرست باشید.
یکی از
کاربران اولکامیز - ۱۵ شهریور۱۴۰۰
منبع www.ulkamiz.ir > لینک کوتاه خبر https://www.ulkamiz.ir/?p=10601
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر